تبرهایی که آنها را برای استفاده روزانه می ساختند نسبتاً زمخت بودند ولی تبرهای ظریف به منظورهای نمادین به کار می رفت . تبرهای ظریف مزین به طرح هایی هندسی و نمادهای ستاره ای و شکل های جانوری کاملاً شکل گرفته بودند . بیشتر آنها مربوط به دوره میان سده دوزادهم و دهم پیش از میلاد است . اندکی بعد ، یعنی سده دهم تا حدود سده پنجم پیش از میلاد کالاهای فراوانی به صورت اشیای شخصی تزیینی و تندیس های نذری از مفرغ و آهن در همان ناحیه ساخته می شد . تزییناتی به شکل پرنده و گاو نر نیز به ویژه متداول بود .
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
اگرچه نشان دادن سگ را می توان نمونه ای از هنر بومی دانست ، به کار بردن گوزن می بایستی به طور مسلم به نفوذ سکاها نسبت داده شود .
هنگامی که سکاها به جنوب روسیه روی نهادند ، در هنر معمول گرجستان ، اسب جای گوزن را گرفت .[۱۰۱]
قالب گیری استادانه و تناسب های عالی اسبان زین و یراق دار می بایستی تحت نفوذ مجسمه سازی عالی هخامنشی قرار گرفته باشد ، ولی در پایانه ها ، از ساخت اسبان ، سرزندگی بیشتری که اساساً گرجی است و نه ثابت و نه در حرکت است ( همچنان که در هنر هخامنشی معمول است ) به چشم می خورد . به نظر می رسد که این اسب ها آماده برای تاختن هستند و احساس حرکتی که در بیننده ایجاد می کنند شاید حاکی از پیوندی با هنر سکایی باشد .
اشیای فلزی مربوط به لرها غالباً شباهتی سطحی به اشیای سکایی دارد ، اساساً از لحاظ سبک متفاوت اند و شامل کالاهای گوناگونی هستند ولی در ساختن ظروف ، اسلحه و زین و یراق اسب است که هنرمندان آنها بهترین جنبه هنری خود را نشان می دهند .
بیابانگردان آلتایی که از لحاظ زندگی و نظرات خود شبیه سکاها بودند هنری بسیار مشابه هنر آنها از سده های پنجم تا دوم پیش از میلاد داشتند .
همه اشیایی که در گورهای آلتایی قرار داده شده بود در وضع بسیار خوبی به دست آمدند . شاید این امر از آن لحاظ بوده باشد که گورهای آلتایی بر اثر لایه ای از یخ که به طور تصادفی بر روی آنها تشکیل یافته بود از مجاورت با هوا محفوظ مانده و هر گوری را به صورت نوعی یخچال عمیق درآورده باشد .
گورهای پازیریک به ویژه دارای مقادیر فراوانی از اشیای مختلف بودند و زینت آلاتی در آنها یافت شد که مربوط به تمام البسه آدمی بود – حتی پاشنه کفش ها را استادانه ساخته بودند و از لحاظ سبک و شکل به اندازه ای شبیه آنهایی بودند که در آوردند ، ولی بعد آن را ترک گفتند و خط میخی را که از اکدی اقتباس شده بود و داریوش گاهی آن را به کار می برد ، اتخاذ کردند . هنر مادی ها نیز سخت تحت تاثیر هنر آشور قرار گرفت ولی در عین حال ، بعضی از جنبه های اورارتویی را نیز شامل شد .
مادی ها در تعقیب سکاها وارد سرزمین آنها شدند و با دیدن ثروت و شکوه اورارتو تصمیم گرفتند به طرد سکاها از ماوراء قفقاز قناعت کنند تا فرمانروایان اورارتو را از کار براندازند و به موجودیت آن سرزمین پایان دهند . در این هدف کاملاً موفق شدند ، زیرا دولت اورارتو را با همه آثار فرهنگی تکامل یافته آن از بین بردند .
اشیای مفرغی آنها غالباً به لرستان ، آسیای صغیر و حتی دورتر صادر می شد ، زیرا بعضی از آنها در گورهای تراکیا (تراس) یافت شده است . اورارتویی ها شایستگی احترامی را که با آن از آنها یاد می شد داشتند ، زیرا فلز کارانشان می توانستند تندیس هایی با اندازه طبیعی بسازند و اشیای گوناگونی شامل تخت و چلچراغ به بازار عرضه کنند . آگاهی ما از هنر و فرهنگ اورارتویی هنوز متکی بر کاوش هایی است که تنها در سه محل یعنی در توپراق قلعه ( در ترکیه فعلی) و کرمیربلور و آرین برد ( در ارمنستان ) صورت گرفته است . توپراق قلعه نخستین محل از این نقطه بود که مورد کاوش قرار گرفت . این ناحیه که در شرق ترکیه و پیرامون وان قرار دارد ، در روزگار رونق خود ، به اندازه ای از اهمیت برخوردار بود که افسانه هایی درباره آن ساختند و تاسیس آن شهر را به سمیرامیس نسبت دادند .[۱۰۲]
اورارتویی ها در منطقه ای می زیستند که دارای سنگ هایی با کیفیت عالی بود ، که این باعث شگفتی نیست که توانسته باشند با سنگ به همان اندازه ماهرانه کار کنند و با استادی متساوی بر روی سنگ و فلز هنر خود را نشان دهند . گذشته از اینکه ترصیع و با هنر دشوارتر تراش جواهرات آشنا بودند و می توانستند بر روی نگین گرانبها نقوش خدایان و مناظری مربوط طبیعت و دین را حکاکی کنند .
در روزگار باستان ، ترکستان غربی به سه بخش نسبتاً کوچک ولی مهم یعنی سغد ، مرغانه و خوارزم تقسیم می شد ، که غالباً از استقلال سیاسی کامل برخوردار بودند و گاه نیز به صورت دولت های تابع درمی آمدند . این هر سه بخش ، در سراسر تاریخ خود ، به باکتریا (بلخ) کاملاً پیوستگی داشتند ، کشوری که شامل بخش اعظم افغانستان کنونی و بخش جنوبی تاجیکستان بود . سغد در غرب ، باکتریا در جنوب شرقی ، هر دو مراکز فرهنگی پر رونقی بودند . در سراسر دوره هخامنشی از حدود سده ششم تا سده چهارم پیش از میلاد هر دو مسیرهای موازی را طی می کردند و موتیف ها و موضوعات و مفاهیم بی شماری را از همسایگان ایرانی خود فرا می گرفتند و آنها را با سبک جانوری خویش ، که اساساً بدوی و بیشتر سکایی بود ، درهم می آمیختند .
سغد و فرغانه سرزمین های بسیار حاصلخیزی بودند و چراگاه های بسیار خوبی برای کشاورزان به وجود می آورد که ، اسبان اصیلی در آن پرورش می دادند .
این سغد بود که نخستین خط را به فاتحان خود آموخت که ، هنوز به خط سغدی معروف است .
هخامنشیان اقوامی را که شکست می دادند ، خوار نمی شمردند و با آنکه بنا به گفته هرودوت ، برای افراد چنان احترام کمی قایل بودند که ، جمعیت ها را از نقطه ای به نقطه دیگر کوچ می دادند و مصریان را به باکتریا ، اهالی تراکیه ( رومانی) را به آسیا ، ایونی ها را به شوش و یونانیان را به خوزستان می فرستادند ، با وجود این ، بسیار مشتاق بودند که از مهارت ها و کاردانی بیگانگان استفاده کنند . در تعقیب همین منظور بود که داریوش دستور دارد به عنوان خراج ، چوب یاکا را از قندهار بیاورند و هنگامی که در شوش قصری بنا می کرد ، از بابل کارگر خواست و گروهی را برای آوردن چوب سدر و سایر چوب های کمیاب به لبنان و کرمان و قندهار فرستاد و از سارد و باکتریا طلا مطالبه کرد و مصریان و مادی ها را به کار گماشت و از سغد و باکتریا ، سنگ لاجورد و شاید عده ای صنعتگر خواست ، زیرا تصویر بعضی از سغدی ها در حجاری های گور او دیده می شود . داریوش همچنین گروه هایی را به خوارزم برای فیروزه و به حبشه برای عاج و به ایونیه و لیدیه برای آوردن سنگتراش ، اعزام داشت . این جوش و خروش فرهنگی ، که بر اثر تبادل افراد و مواد برپا شد و تاثیرات هنری را که به وجود آورد ، باعث ارج نهادن به زیبایی و کیفیت ، نه تنها در میان اقوام داخل قلمرو هخامنشی ، بلکه در میان کسانی شد که در مرزهای دوردست آن می زیستند .[۱۰۳]
احتمال دارد که سکاها جامه رویی خود را از ردای آشوری ها اقتباس کرده باشند ، ولی به زودی آن را به صورت جامه ای در آوردند که به خوبی با روش زندگی سوار کاری آنها تناسب داشت . در این صورت ، جامه به گونه ای نبود که مانع حرکات آنان شود ، یا حتی آنان را در حال اسب تاختن بر روی تندروترین اسبان ، با دشواری مواجه سازد . ردای چسبان و قنداق و ارکلاه بلندشان ، که محکم زیر چانه هایشان بسته شده بود ، آنها را در هر نوع آب و هوا کاملاً محافظت می کرد .
سکاها نخستین قومی نبودند که اسب را رام کردند ، ولی از نخستین اقوام آسیای مرکزی بودند که اسب سواری را فرا گرفتند .
موفقیت سکاها در جنگ بیشتر به سبب برتری سواره نظام آنها بر پیاده نظام دشمن بود و این برتری را دشمنانشان زود دریافتند . در نتیجه ، تقریباً بی درنگ پس از نفوذ سکاها بر آسیا ، فن سوارکاری به سرعت در سراسر خاورمیانه متداول شد .
اینان نیز به نوبه خود ، فن مزبور را به کسانی که در بخش غربی اقامتگاه آنان می زیستند آموختند . سکاها از اسب برای سواری خواه در جنگ خواه در شکار استفاده می کردند و آن را وسیله حمل و نقل سریع به شمار می آوردند و گاو نر را همچنان برای مقاصد خانگی و کارهای سنگین به کار می گرفتند .
همه گورهای پازیریک محلی برای دفن اسب داشتند .
یال همه اسب های سواری را که در پازیریک یافت شده چیده بودند و همان رسم در سکائیه تقلید شده ، زیرا اسب های سواری که بر روی آثار فلزی سکایی نشان داده شده اند بدون یال هستند . احتمالاً یال های اسبان را از آن جهت می چیدند تا برای جنگجوی سوارکاری که ضمن چهار نعل تاختن تیر خود را رها می کرد مانعی ایجاد نشود ، زیرا اسب های گاری بر روی آثار فلزی همگی با یال های دراز و رها نشان داده شده اند .
سکاها کمان هایی با دو سر منحنی از شاخ می ساختند و زه آن را با رگ و روده درست می کردند و در شکار و جنگ به کار می بردند . تیرهای آنان دارای سر سه شاخه بود و بر طبق مرحله تکامل ، آنها را از سنگ و استخوان و مفرغ و آهن می ساختند . تیر و کمان را در جلدی می گذاشتند و آن را از کمربندی در تهیگاه می آویختند . هم سکاها و هم اهالی پازیریک مانند پارتیان از سوی چپ تیرهای کمان را رها می کردند .
سکاها گذشته از تیر و کمان ، به شمشیری مجهز بودند که گاهی طول آن دو و نیم پا می رسید . همچنین از دشنه های دو لبه استفاده می کردند و آن را به وسیله تسمه ای به ساق چپ خود می بستند . گذشته از این ، از کاردهای مهلک با اندازه ها و گونه های مختلف استفاده می کردند که بعضی از آنها تیغه های خمیده مانند کاردهای چینی داشته و بعضی دیگر شکل های اروپایی را حفظ کرده بوده است . سکاها همچنین گاهی نیزه و نیز علامت هایی با خود حمل می کردند که روی آنها تصویر یا سر جانوران واقعی یا خیالی را قرار می دادند . این نیزه ها و علامت ها ممکن است حاکی از علائم خانوادگی باشند که در آن صورت وجود آنها را در میان سکاها باید ناشی از نفوذ آشوری ها دانست .
سکاها در کمند انداختن مهارت داشتند ولی ترجیح می دادند که شکار خود را تعقیب کنند و آن را با تیر از پای در آورند.[۱۰۴]
به غیر از جواهراتی که مخصوص کارگاه های هخامنشی بوده اند و از ناحیه «سارد» به دست آمده و بشقاب نقره دیگری که از ناحیه سینوپ است بقیه کارهای زرگران ایونی همان نفوذ ایرانی را دارا هستند که در کارهای زرگران توابع یونان در جنوب روسیه دیده می شده است .
طبیعتاً کارهای هنری هخامنشی برای سکاها بیش از دیگران مورد توجه بوده اند . ظروف غذاخوری و تخت ها و تخت خواب های روکش دار که برای سرداران و افسران سپاه ایران در هنگام نبرد ساخته می شد مطلوب طبع سرکردگان آزمند و پر مدعای اقوام کوچ کننده سکائی بوده اند . قبرستان های سکائی اغلب به طور مجللی تزئین می شده اند و در هر صورت سکاها نه تنها رابطه نزدیکی با ایرانیان برقرار کرده بودند بلکه قسمت عمده طلای مورد نیاز ایران را از معادن طلای خود که در ناحیه جبال اورال قرار داشت تهیه نموده و تحویل می داده اند . تعداد بسیاری از اشیاء کار هخامنشی که از قبور سکاها به دست آمده سبک خالص هخامنشی را دارند مثل جام شاخی که در کل اوبا به دست آمده و اشیاء به خصوصی که نفوذ سبک کلاسیک در آنها راه یافته دارای انحنای طویلی که مخصوص جام های شاخی شکل قرن پنجم بوده اند می باشند ( یکی از اینها که شکل عجیبی از سر یک سگ در انتهای آن ساخته شده ) .
۳-۳-۴ تاثیر پذیری در نقوش ابزار جنگی :
مهمترین این اشیاء یک نوع اکیناکس است که شمشیر کوتاه مادی بوده و در نقوش تخت جمشید نیز دیده می شود و دیگری تبر جنگی آهنی که دسته ی نقره بلندی دارد .[۱۰۵]
هرودوت این اسلحه را مخصوص سکاها دانسته و سربازان مادی و سکائی در نقوش تخت جمشید نیز به این نوع شمشیر مسلح می باشند . گرچه تیغه شمشیر کشف شده از بین رفته است ولی قبضه و غلاف نقره آن سالم مانده اند . قسمت بالائی غلاف و پائین قبضه از صحنه هائی که اورارتی الاصل می باشد تزئین شده و اشکال شبیه شکل انسان اساطیری بالدار است که از درخت مقدسی میوه می چیند بقیه سطح قبضه شمشیر را شکل هندسی درخت مقدس پوشیده است که مبنائی آن از نمونه درخت مقدس اورارتی گرفته شده است و در طرح های الواح مکشوفه در فارس و کارمیر بلور دیده شده است .
یک سبک که علت وجود آن تاکنون نامعلوم و نامشروح مانده شکل یک ماهی بزرگ است که بر پشت اغلب این حیوانات سوار شده و گوئی برآمدگی شانه این حیوانات را به دندان گرفته . در نقوش سنگی سریانی (آشوری) بعضی از پیشوایان مذهبی کلاه هائی از پوست همین ماهی را به سر دارند و در نقش روی غلاف هائی که ذکر آن در پیش رفت گوئی هنرمندان خواسته اند که اثر با ارزش آن را در این ماهی نشان دهند . حافظ دست که در قسمت بالائی غلاف است طرح و هنر خالص سکائی بوده و نمونه بارزی از گوزن سلطنتی سکائی است و در حاشیه ای که از نقش منقارهای حیوان شیردال به شکل سیم های بافته شده طراحی شده ظاهراً از کارهای اولیه سکائی بوده چون از شکل حیوان شیردال استفاده کرده اند شباهتی به اشیاء مکشوفه زیویه دارند . گوزن سبک سکائی که به حال خمیده در دور دسته تبر جنگی دیده می شود و همچنین ردیفی از حیوانات که بر روی دسته آن دیده می شوند عبارتند از : بز کوهی ، بز ، اسب وحشی ، الاغ ، گراز و گوزن ، پاهای این حیوانات یا به شکل طبیعی دارند و یا به شکل حلقه های کوچک مجسم شده مثل شیر دال های کوچکی که ویژه هنر و صنعت سکائی بوده اند شکل گردن و بدن کشیده و قسمت های درونی تر بدن سبک بلکه سکائی ندارند به تقلید از نقوشی که مربوط به سنت های قدیمتر بوده و روی جام های کشف شده در تپه مارلیک دیده شده اند تقلید شده در نتیجه باید متوجه جام هائی شد که از طلا ساخته شده و روی آن نقشی از حیوانات مانند شتر مرغی در بالا و بز و بز کوهی و شیر در زیر آن دیده می شود و اعضای بدن شیر مربوط به سبک آشوری است . ظاهراً مادی ها و اورارتی ها شتر مرغ را خوب می شناخته اند و در روی جام های شراب یونانی که در ناحیه کلرمس پیدا شده فرق بین شتر مرغ و لک لک به خوبی دیده می شود جام طلای دیگری که پوشیده از اهرام برجسته است و ظاهراً شبیه جامی است که در همدان به دست آمده و نیز زیورهائی که شکل سر شیر را دارند و اثر هنری اورارتی بوده اند قابل توجه هستند .[۱۰۶]
دو عدد از این مجسمه ها که در ارابه جنگی از طلا قرار دارند از نوع ارابه جعبه شکل است که سبک مخصوص ایرانی ها بوده و چرخ های بزرگ آن با جواهر تزئین شده و از بزرگترین و گرانبهاترین گنجینه موزه بریتانیا به شمار می روند .
اشیاء دیگر گنجینه جیحون دارای تاریخ های مختلف و نفوذ هنرهای گوناگون می باشند ولی قابل توجه این است که زمینه هائی از سبک هنر مصری در آنها دیده می شود و بعضی با شکل «بس» که از خدایان مصری بوده و نیز عقاب هروس تزئین شده اند در بین اشیاء قرن ( ه ق . م ) آنچه بیشتر جلب توجه می کند غلاف شمشیری است از طلا که از نظر شکل شبیه آثار کشف شده در کلرمس ولیتوج می باشد در سرتاسر سطح غلاف صحنه ای از شاه در شکار شیر است که شبیه قصر آسور بانیپال می باشد منتها با این تفاوت که مردان شلوارهای سکائی به پا دارند و کلاه های سکائی با کلاهی که شبیه تاج سلطنتی آسوری است بر سر دارند منظره شبیه این شکارگاه با این تفاوت که به جای شکار شیر صحنه ای از شکار گوزن را نشان می دهد بر روی دسته خنجر کشانده چرتوملیک منقوش شده و می توان گمان برد که در اوائل قرن ششم (ق. م ) یعنی زمان ساخته شدن آن مادها هنوز طرح هائی را به کار می برده اند که از روی نقوش قصور آسوری تقلید می شده است.
اشیاء مربوط به سبک هنر هخامنشی حتی در نواحی جنوبی روسیه نیز به دست آمده اند .
گورستان های اورال شامل قالیچه هائی با بافت بسیار ظریف می باشند و نیز جام های شراب نقره هخامنشی که بر دوتای آنها با خطوط آرامی نوشته هائی حک شده و نیز مهری که مربوط به زمان هخامنشی می باشد ، یکی از زیباترین نمونه های ظروف نقره که به شکل بز کوهی است در سال ۱۷۳۴ در اوستا کامینگورسگ در سیبریه به دست آمده اند که اکنون در موزه ارمیتاژ می باشد .[۱۰۷]
نیز نقوش جنگ حیوانات و نقاشی قوها و نخل های کوچک که در این نواحی دور افتاده تقلید می شده فقط می توانسته است از آثار هخامنشی الهام گرفته باشد و کشف قالیچه های ایرانی که مربوط به قرن پنجم بوده اند و در گورستان پازیریک به دست آمده رابط مستقیم هخامنشی را با این نواحی آشکارا نشان می دهد . یکی از نمونه های اثر هنر و سبک هخامنشی بر روی هنر آلتائی و سکائی سبک ظریف کاری هائی است که در نقش کوچکی از حیوانات با عضله های پائین افتاده و مدور که آن نیز از روی سبک کارهای قرن پنجم هخامنشی تقلید شده بود .
مصری ها بیش از بقیه ملل تابعه ، دائماً در تلاش بوده اند که خود را از زیر سلطه ایرانیان بیرون کشند . آن اندازه که هنرمندان و صنعتگران ایرانی از سبک و طرح های مصری اقتباس و بهره برداری کرده اند مصری ها متقابلاً چیزی از ایران نگرفته اند سبک و اثر مصری در کاشی کاری و حجاری های قصور ایرانی به چشم می خورد ولی نفوذ ایران بر روی سلسله بیست هفتم مصر به جز از نظر مجسمه سازی آنقدرها نبوده است . معرف نفوذ هخامنشی تعدادی نقش شیرهای کوچک که روی پا بلند شده اند در تل المقدم دیده شده ( مصری ها تا قبل از این تاریخ با این سبک آشنائی نداشته اند ) تل المقدم محل معبد ماهی در لئون توپلیس بوده که معابد خدایان شیرنمای مصر در آنجا بنا شده . عضلات کفل شیرها به طور مدور با فرو رفتگی به منظور آنکه در آن تزئینات دیگری قرار گیرد ساخته شده است .
کاشی های براق که ساخت کاپتوس و قنطیر بوده شباهت نزدیکی با سنگ های صیقلی شده و کاشی های عقاب های هوروس که در نقش های تخت جمشید است دارند . بعضی از اشیاء ممکن است از ایران وارد شده باشند . مثل یک طلسم سنگی که از سر شیر و بز کوهی ساخته شده و در موزه بروکلین در آمریکا و یک غلاف چوبی در موزه بریتانیا و یک لوحه روی آن یک ردیف از حیواناتی به سبک هنر هخامنشی حکاکی شده .
اگر وجود این اشیاء را شاهد کافی به مدعای رابطه هنر ایران و مصر بدانیم ثابت می شود که زرگری مصری و ایرانی در این دو سرزمین مبادله می شده و هر یک نمونه ای از هنر خود را در کشور دیگری به جای می گذاشته است . در پیش نیز اشاره به ظروف نقره سبک هخامنشی نموده ایم که دارای نقوش به شکل برگ و درخت بوده و در ثموئیز به دست آمده . گودی این ظروف نقره ای اشاره به قدمت آنها حتی پیش از زمان سلطنت خشایارشا می نماید .[۱۰۸]
بنای اعجاب انگیزی که در ممفیس به دست آمده عبارت از نقش نقر شده ای است که در موزه برلین بوده ، از تشییع جنازه یک نجیب زاده مادی با ایرانی . جسد این اعیان زاده را بر روی یک تخت که بالش های بسیار روی آن قرار دارد گذاشته اند این تخت و همچنین میزهای کوچک که در جلو آن قرار دارد سبک آسوری یا هخامنشی را دارند موهای سر و ریش او مجعد و شبیه به یک آسوری یا ایرانی است ولی جامه آستین دار و کلاه بلند که بالای آن مدور است و نسبت او را به ماد می رساند شبیه البسه مادی های نقوش تخت جمشید می باشد . نقش افرادی که همراه جنازه هستند نیز جالب و قابل اهمیت است . دو زن که در بالای سر تخت ایستاده اند جامه های خود را از سینه دریده و مشغول کندن گیسوان می باشند احتمالاً عزاداران و شیون کننده های حرفه ای مصری بوده اند که برای این گونه مراسم اجیر می شده اند . ولی دو مرد که در پائین پای جنازه ایستاده اند شلوار به پا و روپوش هائی که تا زانو آمده به تن کرده اند کلاهشان شبیه کلاه نجیبزاده در گذشته می باشد و یقیناً مادی و یا سکائی بوده اند .[۱۰۹]
بدین ترتیب ، شاهد ایجاد هنری در این دوره ایم که هر چند ملل و اقوام گوناگون در کار آن شرکت داشته اند ، جوهر ملی و قومی ایرانی چنان در آن نهاد شده بود که این هنر اختصاص به ایران عهد هخامنشی یافته ، به نام آن در تاریخ ثبت و ضبط شده و مورد تقلید نسل های آینده ، طی قرون قرار گرفته است و امروز ، بقایای آن زینت بخش موزه های جهان است .
آجرهای داخل بنا اغلب رنگی و نقش دار و با آهک و شن ساخته و روی آن لعاب داده می شد تا براق باشد . این آجرها و سنگ های تراشیده شده ، با نقش انواع حیوانات ، به خصوص شیر ، گاو بالدار ، حیوانات افسانه ای که آمیزه ای از شیر و شاهین بود و گل و بوته ، به خصوص نیلوفر آبی هشت پر که از مختصات هنر هخامنشی است ، منقوش می شد.
مجسمه های بزرگ آناهیتا که از زمان اردشیر دوم به بعد ساخته می شد ، از جمله تندیس های معروفند . مجسمه سازی هخامنشی از هنر یونانی تاثیر پذیرفته بود . گذشته از نقوش برجسته و مجسمه ها ، از این دوره نمونه های بسیار زیبا و مهمی از انواع هنرها موجود است که عبارتند از : چوبکاری ، اثاث کاخ ها با تزیینات زرین ، سیمین و مفرغی که با تصاویر موجودات واقعی یا اساطیری کنده کاری شده بود ، زینت آلات زرین و جواهرات گوناگون ، پارچه های زربفت و پرده های کتانی با نقش گل و بوته ها و پرندگان و سایر حیوانات ، مهرهای گوناگون ، ظروف زرین و سیمین که نقش های شکار ، حیوانات و انسان ها بر روی آنها حکاکی شده بود ، ظروف شیشه ای و بلورین ، سلاح های تجملی ، سکه ها و نقشهای حک شده بر روی آنها که همه معرف هنر بسیار پیشرفته و زیبای این عهدند .[۱۱۰]
۳-۳-۵ تاثیر پذیری از نقوش طبیعی ( گل و گیاه ) :
در تمام طرح های ساختمانی ستون ها و درگاه های هخامنشی ها از سبک نقش برگ نیلوفر و نقش های منحنی تو خالی در گچ بری و یا تراش سنگ در سر درگاه به علاوه ساختمان عظیم درگاه ها و همه این عوامل را از مصریها اقتباس نموده اند . ولی لبه برآمده ته ستون ها و طرح های نیمه لوله ای یا چین دار از سبک ایونی بوده است .
در اینجا همه گل است ، درخت است ، جام شربت است ، اسب است و گوسفند و گاو و مینای شراب که در دست سفرا و مردمان گوناگون نواحی پهن آور شاهنشاهی دیده می شوند حتی سربازان گارد جاویدان هم در عین قدرت و استحکام آرامش و انضباطی بدون کوچکترین اثر و حالت تعرضی و هجوم به خود گرفته اند تنها نشانه ای که از جدال و زد و خورد نقش شده یکی نبرد شاه با شیر و شاه با هیولای پلیدی و دیگری شیر با گاو و حتی در اینجا نیز منظور ستیزهای خام شکارگاه و بیابان نیست بلکه اشاره به جدال یزدان و اهریمن ، نور و تاریکی ، راستی با ناراستی ، آرامش بر ضد هرج و مرج ، مرکزیت دولت بر ضد بربریت و صحنه جنگ شیر با گاو اشاره است به زوال سال کهنه و آغاز سال نو و از آن کوشش مستمر افراد برای زندگانی بهتر خواسته شده است .
هنر مهرسازی بلافاصله بعد از مجسمه سازی پدیدار گشت و تعداد بیشماری از مهرهای استوانه ای شکل هخامنشی همان سبک آسوری را پیروی کرده و شاه را در حالت شکار شیر و یا سوار بر ارابه و یا پیاده تیر و کمان به دست که اینها اغلب طرح های مورد توجه صنعت گران نواحی بین النهرین بوده اند ولی آنچه از دست سازندگان هخامنشی پدیدار گشته آمیخته به یک حالت معنوی و روحانی بوده زیرا شکار شاه اهریمن را و یا حیواناتی را که نماینده کواکب فلکی هستند که منظور تنظیم فصول چهارگانه بوده است .
در بسیاری از نقوش شاه در حال شکار گراز است .
گاهی هم نقوش استوانه ها اشاره به وقایع تاریخی مثل نبرد بین پیاده نظام ایران با پیاده های تراس و یا ردیف اسرای فنیقی و مصری را نشان می دهد .
بین مهرها تعدادی بسه زبان با خط میخی نوشته شده و آنهائی که مورد استعمال تجار و یا مامورین رسمی دولت بوده به زبان های آرامی و یا فنیقی حکاکی شده اند .
گروه دیگر از مهرهای کشف شده که به شکل مهرهای مدور می باشند مسئله هنری به وجود آورده اند .