این تجلّی ذاتی است که مقتضای آن، نیستی و فنای مظاهر باشد ، پس حضرت «موسی» و دیگری را تاب دیدن احدیّت میّسر نباشد و حکم « لن ترانی » مطلق باشد. اما در تنزّل ذات به مراتب اسماء و صفات، مشاهده ی آن حضرت میسّر و مقدور می گردد و به صورت شجره «وادی ایمن» بر «موسی» تجلّی می فرماید و با او از پس پرده ی اسماء سخن می گوید: «و لمّا جاء موسی لمیقاتنا و کلّمه ربّه[۲۶۶]».[۲۶۷]
«حضرت حق، گاه در عالم مثال، به صورت مظاهر حسیّه بر سالک ظهور می کند و این را در اصطلاح «تأنیس» می خوانند که عبارت از تجلّی حقّ است به صور مظاهر حسیّه جهت تأنیس مرید و این ابتدای تجلّّیّات القلوب است».[۲۶۸]
لاهیجی معتقد است: «تجلّی شهودی عبارت است از ظهور حقّ در صور مظاهر ممکنات که « فخلقت الخلق » اشارت به آن است».[۲۶۹]
علاوه بر این، در شرح گلشن راز به دو نوع از اقسام تجلّی ظهوری نیز اشاره شده است که عبارتند از: تجلّی عام و تجلّی خاص. در این دو نوع، فیض و رحمت حق تعالی به تناسب درجه ی ایمان و صدق مطمح نظر قرار می گیرد.
۱- «تجلّی عام: که آن راتجلّی رحمانی می نامند و عبارت است از افاضه ی وجود برتمام موجودات. در این نوع تجلّی همه ی موجودات با یکدیگر مساوی اند « ما تری فی الخلق الرّحمن من تفاوت »[۲۷۰] ، « و رحمتی وسعت کلّ شی ء»[۲۷۱] و این رحمت را «رحمت امتنانی» می خوانند. فضل از این نوع تجلّی است.
۲- تجلّی خاص: که آن را تجلّی رحیمی می گویند و عبارت است از فیضان کمالات معنویه، بر مؤمنان و صدّیقان و ارباب القلوب، مانند معرفت و توحید و تسلیم و توکّل و پیروی از اوامر الهی و اجتناب از نواهی، از این تجلّی تعبیر به فیض نموده اند».[۲۷۲]
تجلّی انواع دیگری نیز دارد، به نظر شیخ محمود شبستری، تجلّی هم جمالی است و هم جلالی: «تجلّی جمالی عبارت است از استلزام لطف و رحمت و قرب به حقّ»، و در مقابل، «تجلّی جلالی آن است که موجب قهر و غضب و دوری می شود.»[۲۷۳] این دو تجلّی لازم و ملزوم یکدیگرند، یعنی لازمه ی جمال، جلال است و لازمه ی جلال نیز جمال است.
«تجلّی گه جمـال و گـه جـلال است رخ و زلــف آن معـانی را مثـال است»
شرح گلشن راز، بیت ۷۲۰، ص۴۶۶
به اعتقاد وی، رخ زیبا رویان به مناسبت نور و لطف و رحمت با تجلّی جمالی شباهت دارد و زلف آنان به خاطر مشابهت با ظلمت و پریشانی و حجاب با تجلّی جلالی نسبت دارد، پس رخ مه رویان نمودار جمال حقّ، و زلف آنان به سبب سیاهی نمودار جلال حقّ می باشد.
«صفات حقّ تعالی لطف و قهر است رخ و زلف بتـان را زان دو بهـر است»
همان، بیت ۷۲۱، ص۴۶۷
نمودار کلی «انواع تجلّی» بر اساس آن چه که در شرح گلشن راز آمده است این گونه قابل ترسیم است:
انواع تجلّی
الهی دایمی
آثاری
شهودی
افعالی
صفاتی
ذاتی
قلوب
خاص
عام
جلالی
جمالی
(رحیمی)
(رحمانی)
قدرت
بصر
سمع
کلام
اراده
حیات
علم
تجلّی در نگاه عرفا گونه های دیگری نیز دارد و با واژگان قراردادی ذکرشده است. شبستری از واژگانی چون شراب و شمع و شاهد استفاده می کند تا منظور خود را بیان کند.
«شراب و شمع و شاهد عین معنی است که در هر صورتی او را تجلّی است»
شرح گلشن راز، بیت۸۰۵، ص ۵۰۶
«شـراب و شمـع ذوق و نـور عـرفـان ببین شـاهد که از کس نیست پنهـان»
همان، بیت۸۰۶، ص ۵۰۷
به نظر وی، «شراب عبارت است از ذوق و وجدان و حالی که از جلوه ی محبوب حقیقی، ناگاه بر دل سالک و عارف می نشیند و سالک را مست و مدهوش می سازد، به طوری که از هیچ چیز خبر نمی یابد.
در بیان احوال ارباب کمال، شراب درحکم زجاجه و چراغدان است و حق در عالم مثال که برزخ غیب و شهادت است، بر سالک که به مرتبه ی شهود جمال مطلق نرسیده است، به صورت مظاهر حسیّه ظهور می کند، این تجلّی افعالی است که صوفیه آن را « تأنیس » می نامند؛ یعنی موجب انس سالک به حق می شود.[۲۷۴]
«شـراب اینجـا زجـاجه شمـع مصبـاح بـود شـاهـد فــروغ نـور ارواح»
همان، بیت۸۰۷، ص۵۰۸
شمع، نور عرفان است که در دل عـارف تابیده مـی شود و دل را روشن و منوّر می سـازد و در حکم
چراغی است که به وسیله زجاجه نگهداری می شود و سر چشمه ی نور الهی است و تجلّی صفات را در بر می گیرد.[۲۷۵]
شاهد، ذات حقّ است به اعتبار ظهور، که در سالک تجلّی می کند و سالک باید ازخود رها شود. شاهد نوری است که از شمع قرار گرفته در زجاجه، بر دل سالک می تابد. این مرتبه نسبت به مراتب دیگـر کامل تر و اعلی تر است و آن را تجلّی نوری یا ذاتی نامند».[۲۷۶]
استاد ابوالقاسم قشیری درباره ی تجلّی معتقد است که، خداوند در تجلّی مدام است، امّا خواص آن را در می یابند و عوام نه، به سخن دیگر، تجلّی مستمراست اما بر عوام پوشیده است و بر خواص آشکار، وقتی برعوام آشکار می شود، عیش آنان و وقتی نه، برای آنان در حکم بلا و آزمون است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
او می گوید: «عام در پرده ی ستر باشند و خاص اندر دوام تجلّی. اندر خبر است که چون حق تعالی بر چیزی تجلّی کند آن چیز خاشع گردد، خداوند ستر دائم به وصف شهود بود و خداوند تجلّّی دائم به نعت خشوع بود».[۲۷۷]
هجویری غزنوی می گوید: «تجلّی تأثیر انوار حقّ باشد به حکم اقبال بر دل مقبلان که بدان شایسته ی آن شوند که به دل مرحقّ را ببینند».[۲۷۸]
نجم الدین رازی گوید: «تجلّی عبارت است از ظهور ذات وصفات الوهیّت جلّ و علا.» به عقیده ی او روح را نیز تجلی باشد، و در این معنی سالکان دچار اشتباه می شوند، و آن زمانی است که گاه صفات یا ذات روح تجلّی می کند و سالک تصوّر می کند که حق تجلّی نموده، و بسیاری از روندگان راه سلـوک در این مقام دچار غرور و خود بینی می شوند و می پندارند که تجلّی حق یافتند و اگر پیر و شیخی کامل، آنان را هدایت نکند به سختی می توانند از این ورطه نجات یابند.[۲۷۹]
او در جایی دیگر دل را که محل اسرار الهی است، به آینه ای تشبیه می کند کـه هنگامی کـه این دل از
کینه و کدورت غیر حق پاک شود و صیقل یابد، این شایستگی را به دست می آورد که جلـوه گـاه ذات و
صفات حق گردد اما هر دلی هم نمی تواند به سعادت تجلّی دست یابد، بلکه خداوند به هر که بخواهد آن را عطا می کند و به هر که نخواهد نه.