نوآوری مبنی بر ساختار (فناوری) : تجربه ساختار فناوری مستلزم وارد کردن مواد یا تجهیزاتی از دیگر حوزه های صنعت برای تولید هر محصول جدید است که اساساٌ با توسعه کاربرد محصول یا فرمول بندی جدید فرق دارد.زیرا با ترکیب چند تکنولوژی محصولی کاملاٌ متفاوت ارائه می شود.از قدیمی ترین نمونه های تجدید ساختار فناوری و تولید که محصولی کاملاٌ جدید است می توان به طراحی و تولید تانک های جنگی اشاره کرد.این تکنولوژی از ترکیب موتورهای دیزلی کامیون های بزرگ و تراکتورهای کشاورزی به دست آمد،که محصولی به نام زره پوش جنگی را به وجود آورد.نمونه ای از نوآوری جدید که همواره با تجدید ساختار فناوری بود،تولید تلویزیون های بسیار کوچک مینیاتوری قابل حمل توسط شرکت سونی است (عالی، ١٣٧٩).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۴-۲-۲نظریههای نوآوری:
از آنجا که در مورد نوآوری یک نظریه واحد مورد پذیرش همگان وجود ندارد، به تعدادی از نظریههای متفاوت اشاره میشود.
نوآوری به عنوان نیروی کیهانی:
در این دیدگاه نوآوری انسان به عنوان تجلی نیروی خلاق نهفته در تمامی موجودات تلقی شده است. به گفته وایت هد[۴۰] (۱۹۲۹) نوآوری ادواری و یا آهنگین است، چرا که جهان شامل شهری از رویدادهای فردی نیست، بلکه رویدادهایی است که در برگیرنده هستیهای واقعی میباشند که زاده میشوند، رشد میکنند، و میمیرند. (جورج و گوردن[۴۱]، ۱۹۹۴).
نظریه تداعیگرایی:
بنابر نظریه تداعیگرایی، ایدههای جدید از ایدههای قدیم، به وسیله فرایند آزمون و خطا پدید میآیند. شخص هنگام روبرو شدن با مسئلهای، ترکیبی از ایدهها را یکی پس از دیگری فرا میخواند تا آرایشی برای راهیابی بیابد. این ترکیب، ایده تازه او را تشکیل میدهد. بنابراین میتوان گفت نوآوری عبارت است از فعال کردن ارتباطات ذهنی و تا آنجا ادامه مییابد که ترکیب درست خود را بروز دهد. بنابراین هر چه شخص تداعیهای بیشتری بدست آورد، ایدههای بیشتری در اختیار خواهد داشت و بیشتر نوآور خواهد بود(آقایی فیشانی، ۱۳۷۷).
نظریه گشتالت:
نوع دیگری از تبیین نوآوری این است که نوآوری بازسازی گشتالتهای الگوهایی است که از نظر ساختاری ناقص هستند. نوآوری معمولاً با وضعیتی مسئلهدار شروع میشود که از نظر ساختاری ناقص هستند و از جهتی ناتمام هستند. شخص این مشکل را به عنوان یک کل در نظر میگیرد. پس پویایی خود مسأله نیروها و تنشهای درون آن خطوط فشار مشابهی را در ذهن بوجود میآورد.
شخص با دنبال کردن این خطوط فشار راه حلی را مییابد که هماهنگی کل را به آن بر میگرداند.(حسینی، ۱۳۷۸).
نوآوری از دیدگاه تحلیل عوامل:
در میان تمامی روانشناسان که سعی کردهاند نوآوری را اندازه گیری کنند، گیلفورد (۱۹۶۰ و ۱۹۵۹ و۱۹۵۰، به نقل بهروزی، ۱۳۷۶) پیشگامتر و منتقدتر است. گیلفورد نوآوری را عمل یا رفتاری میداند که راه حل مناسب برای مسائل و مشکلات ارائه نماید. او میگوید نوآوری عبارت است از نشان دادن عمل یا رفتار توانایی خلاق و به طور کلی عمل خلاقه یعنی ارائه یک راه حل مناسب برای مسائل و مشکلات. به گفته گیلفورد تا وقتی انسان به مشکلی برخورد نکند و زندگی او از روی عادت و یا بر مبنای دور زدن مشکلات سپری شود خلاقیتی در کار نیست ولی همین که به مشکلی برخورد نمود و خواست آن را حل کند دست به نوآوری میزند. به نظر گیلفورد ذهن یا هوش در برگیرنده ۱۲۰ عامل و یا توانایی مختلف است که ۵۰ عامل آن شناخته شده است. دسته اول، طبقه کوچکی از توانایی های مربوط به حافظه و دسته دوم طبقه بزرگتری از توانایی های فکری را تشکیل میدهند. دسته دوم به نوبه خود به ۳ گروه توانایی های تولیدی[۴۲]، شناختی[۴۳]، و ارزشیابی[۴۴] تقسیم میشود.
نظریه ارتباط اجباری:
از این شیوه از اعضای گروه خواسته میشود که بین زمینه های موضوع اصلی و موضوعی دیگر که مرتبط به آن نیست ارتباطی را به وجود آورند تا از نتیجه تلاشهای ذهنی آنها به ایدههای دست یابند در آغاز جلسه هدف از ایجاد چنین ارتباطی اجباری به شرکتکنندگان گفته میشود که گروه ممکن است هنگام ایجاد این رابطه به ایدههای جدید برسند (حسینی، ۱۳۷۸).
۵- ٢- ٢- عناصر اساسی در نوآوری سازمانی :
١ـ خلق اندیشه[۴۵] : دانش جدید در پیرامون کشفیات اساسی گسترده دانسته های موجود یا خلاقیت خودجوش به واسطه ابتکار فردی و ارتباطات با دیگران شکل می گیرد.
٢ـ آزمون تجربی مقدماتی : اندیشه ها مقدمتاٌ در بحث با دیگران،ارجاع به مشتریان،ارباب رجوع یا کارشناسان فنی،معرفی یا به صورت مدل اولیه یا نمونه آزموده می شوند.
٣ـ تعیین انجام پذیری[۴۶] : عملی بودن و ارزش مالی به صورت بررسی های رسمی انجام پذیری صورت می گیرد که هزینه ها و فواید بالقوه و هم چنین بازارهای بالقوه و کاربرد را نیز تعیین می کند.
۴ـ کاربرد نهایی[۴۷] : محصول جدید در نهایت به صورت تجاری در می آید یا در بازار به معرض فروش
گذاشته می شود یا فرایند تازه ای به عنوان قسمتی از فرایند روزمره می شود (شرموهون[۴۸]، ١٩٩٩ ، ترجمه،ایران نژاد پاریزی،١٣٨١ ).
۶- ٢- ٢- مراحل چرخه نوآوری
١- ناپیوستگی در فناوری
٢ـ دوره ورآمدن[۴۹] : که در طول آن فناوری های گوناگون و هر کدام با روش عملیاتی ویژه برای پذیرفته شدن در بازار رقابت می کنند.
٣ـ طرح برتر : با مشخص شدن طرح برتر دوره ورآمدن خاتمه و طرح برتر در سایه رقابت های فنی،سیاسی سازمان و بازار میان رقبای گوناگون برگزیده می شود.در اینجا تنها عامل فنی مطرح نیست بلکه سودمندی،نام پرآوازه و شبکه پخش گسترده نیز کارسازند.
۴- دوره دگرگونی های جزئی و فزاینده : با توجه به فعالیت های نوآوری از دگرگون کردن بنیادین فرآورده ها ،نوآوری جنبه جزئی و فزاینده به خود می گیرد.بهسازی پیوند،پیشرفت های چشمگیر و نوسازی در فناوری پذیرفته شده و استاندارد تازه نوآوری های معیارانه و بهسازی (تاشمن،اوریلی سوم،٢٠٠٠ ،مترجم: رضایی نژاد،١٣٨١ ).
۷- ٢- ٢- شرایط ایجاد خلاقیت و نوآوری :
نویسندگان مختلف شرایط و زمینه های متفاوتی را برای بروز نوآوری در نظر دارند و به هر حال راه های عمده ای که می توانند محرک نوآوری باشند عبارتند از:
١- فضای نوآور : یکی از راه های مهم ظهور نوآوری،به وجود آوردن فضای محرک خلاقیت است. بدین معنی که مدیریت باید همیشه آماده شنیدن ایده های جدید از هرکس در سازمان،در جستجوی اینگونه فکرها باشد و تنها منتظر ارائه اندیشه جدید نماند.بکارگیری سیستم استعداد[۵۰]، ابزار موثری در سازمان به شمار می رود و مدیران با بکارگیری این ابزار می توانند مهارت های کارکنان مستعد را به طرز صحیحی گسترش دهند.ممکن است شما با افراد مستعد زیادی برخورد کنید که در سازمانی مشغول به کارند ولی نمی توانند نتایج قابل توجهی تولید کنند.این بخاطر فقدان سیستم مدیریت استعداد است که چهار عنصر دارد:
جذب استعدادها – حفظ استعدادها – اداره و مدیریت استعدادها – کشف کردن استعدادها
٢- دادن وقت برای خلاقیت : موٌسسات برای این منظور می توانند دفتر مخصوصی را به هر یک از کارکنانی که شایستگی لازم را دارند اختصاص دهند.
٣- برقراری سیستم پیشنهادات : یکی از روش های ترغیب خلاقیت ،برقراری سیستم دریافت پیشنهادات است.بدین ترتیب روشی برای ارائه پیشنهادات فراهم می شود.
۴- ایجاد واحد مخصوص خلاقیت : گاهی گروه خاصی از کارکنان برای نوآوری و خلاقیت استخدام می شوند و در بعضی از سازمان ها این گروه را واحد تحقیق و توسعه می نامند.اینگونه واحدها وقتشان را صرف یافتن ایده های جدید برای ارائه خدمات یا ساختن محصول فناوری می کنند و گاهی تحقیق محض انجام می دهند.اینگونه تحقیقات برای پیشرفت دانش بدون تلاش برای یافتن کاربرد فوری آن صورت می گیرد.البته بعدها این اندیشه های محض می تواند جنبه کاربردی داشته
باشد ولی ولی امروزه تحقیقات کاربردی بیشتر معمول و مورد توجه است (رضائیان،١٣٧٢ ).
۸- ٢- ٢- تفاوت خلاقیت و نوآوری :
اگرچه واژه خلاقیت با نوآوری به طور مترادف استفاده می شود.اما غالب محققان معتقدند که دو اصطلاح نوآوری و خلاقیت باید بطور جدا مد نظر قرار گیرند.چرا که دارای معانی و تعاریف جداگانه ای هستند (مهر،١٩۶٩ ،به نقل از طالب بیدختی و انوری،١٣٨٣ ).خلاقیت اشاره به آوردن چیزی جدید به مرحله وجود دارد. درحالی که نوآوری دلالت بر آوردن چیزی جدید به مرحله استفاده دارد (دیویس[۵۱]،١٩۶٩ ،به نقل از طالب بیدختی و انوری،١٣٨٣ ).همچنین (رزنفلد[۵۲] و سرو[۵۳]،١٩٩٠ ،به نقل از طالب بیدختی و انوری١٣٨٣).ماهیت وخلاقیت یا اختراع را از نوآوری به وسیله معادله زیر تفکیک کردند: انتفاع × اختراع × مفهوم = نوآوری
در مطالعه نوآوری فوق،کلمه مفهوم اشاره بر ایده ای است که با توجه به چهارچوب مرجعی آن فرد،دپارتمان،سازمان و یا یک دانش انباشته شده جدید است.کلمه اختراع اشاره به هر ایده ای جدید است که به حقیقت رسیده باشد.کلمه انتفاع بر بدست آوردن حداکثر استفاده از یک اختراع دلالت دارد (طالب بیدختی و انوری،١٣٨٣ ).
چه چیز نوآوری نیست؟ وبلن[۵۴] می گوید” نیاز ما در اختراع است.این مسئله که نوآوری چه نسبت مهم است و باید روشن و واضح شود حتی اگر نیاز ما در اختراع باشد،نوآوری اختراع نیست.این دو کلمه گاهی وقت ها با یکدیگر مبادله می شوند.اما با اینکه آنها با هم ارتباط دارند،مانند هم نیستند.نوآوری توسعه اختراع است (وبلن، ٢٠٠٨).
٣- ٢- بهره وری
١- ٣- ٢- تعریف بهره وری
بهره وری مفهومی است فراگیر و گسترده به نحوی که شاید بتوان ادعا کرد مدیریت،یعنی تلاش برای بهبود بهره وری.با این تعریف و در محدوده مدیریت فردی،می توان گفت شخصی که امروزی بهتر از فردایی بهتر داشته باشد فردی موفق و بهره ور است و در سطح سازمان،چنانچه مدیری بتواند با حفظ میزان داده ها به ستاده های بیشتر و بهتری دست یابد او را مدیری موفق و بهره ور می دانیم.هدف علم مدیریت جستجو و تبیین راه های کسب بهره وری بیشتر بوده است(خاکی، ١٣٧۶).
به نظر می رسد اصطلاح بهره وری،برای اولین بار در نوشته ها و عقاید اندیشمندان اقتصادی مکتب مرکانتلیسم[۵۵] مطرح شده است اما در اینکه این واژه چگونه وارد ادبیات اقتصادی شده است،دیدگاه های مختلفی وجود دارد که این در میان اظهارنظرها (ژان فوراسیه[۵۶]) از اهمیت خاصی برخوردار است.او می نویسد:"ظاهراً اولین بار این واژه در آثار قدما در کتابی از اگریکولا[۵۷] به نام متالیسکا[۵۸] مطرح شده است".
اما در قرن هجدهم فیزیوکرات هایی مانند فرانسوا کنه[۵۹] با این واژه مفهوم قدرت تولید کردن را اتلاق کردند و این معنا در لغت نامه های للیتره[۶۰] به سال١٨٨٣ میلادی و لاروس[۶۱] به سال١٩۴۶ میلادی تکرار شده است(خاکی،١٣٧۶ ).
از قدما می توان از آدام اسمیت[۶۲] تحلیلگر روابط بین کار و انسان و تقسیم کار و کارل مارکس(ارائه کننده نظریه ارزش نیروی کار) نام برد که هر دو در ارائه مفهوم مناسب از بهره وری در جهان معاصر نقش بسزایی داشته اند(پروکونپکو،ترجمه ابراهیم مهر،١٣٧٢ ).
در رابطه با بهره وری،تعریف پذیرفته شده ای که مورد توافق همگان باشد وجود ندارد و وازه بهره وری در ذهن هر فرد معنای خاصی را متبادر می کند اما در این جا به تعدادی از این تعاریف اشاره می شود:
استاینر : معیار عملکرد و یا قدرت و توان موجود در تولید کالا و خدمات(خاکی،١٣٨۴ )
استیگل: نسبت میان ستاده ها و داده های مرتبط باعملیات تولیدی مشخص و معین(سمانت، ١٩٨۵)
سمانت: بهره وری را نسبت بازده ملموس به نهاده های ملموس تعریف می کند(هینس[۶۳] ودیگران، ١٩٧۶)