با وجود تعاریف متعدد برای مشتری گرایی، جانسون[۱۷] (۱۹۹۸) در یک دیدگاه یکپارچه یک تصویر جامعی از مشتری گرایی ارائه می کند که مبتنی بر سه رویکرد میباشد: رویکرد مدیریتی پیرامون تصمیم گیری در رابطه با کسب و کار(به منظور تصمیم گیری اثربخش، چه اطلاعات معینی در رابطه با مشتریان مورد نیاز میباشد؟)، رویکرد اقتصادانان پیرامون چگونگی تعامل خریداران و فروشندگان در بازار (احتمال وقوع چه رفتاری در بازار یا بخش بازار وجود دارد و چرا؟)، و رویکرد روانشناختی پیرامون چگونگی دریافت، ذخیرهسازی و ارزیابی اطلاعات توسط مشتریان (چه رفتارهای فردی یا گروهی ممکن است انجام شود و چرا؟). هر چند ممکن است این رویکردها متناقض به نظر برسند ولی درکنار همدیگر تصویر کاملی از مشتری گرایی ارائه میکنند.
هر چند مشتری گرایی، بازارگرایی و مدیریت کیفیت جامع مفاهیمی متفاوت به نظر میرسند، همه آن ها در نهایت بهبود عملکرد کسب و کار را هدف قرار داده اند و به طور مستقیم یا غیر مستقیم مشتریان و مفاهیمی مانند رضایت مشتریان را شامل میشوند. بازارگرایی تقریبا به طور برابر مشتریان و رقبا را در تصمیم گیریها و توسعه استراتژی های کسب و کار مدنظر دارد. مشتری گرایی تأکید زیادی بر مشتریان و فرایندهای جذب، رضایت و بازگشت مشتریان دارند تا روابط بلندمدتی با مشتریان برقرار شود. مدیریت کیفیت جامع به تلاش مستمر برای تامین تقاضا و برآوردن انتظارات مشتریان با هزینه های کمتر در کلیه فرایندهای کاری اشاره دارد و برخلاف مشتری گرایی تمرکز بیرونی دارد، مدیریت کیفیت جامع عمدتاً دیدگاه داخلی داشته و بهبود کلیه فرایندهای کسب و کار را مدنظر دارد. البته فرایندها به گونه ای مورد توجه هستند که در نهایت بتوانند عملکرد کسب و کار در نظر مشتریان و در مقایسه با رقبا بهبود بخشد (جانسون، ۱۹۹۸).
کادوگان و دیامانتوپولوس[۱۸] (۱۹۹۵) با ترکیب مفهوم سازیهای نارور و اسلاتر(۱۹۹۰) و کوهلی و جاورسکی (۱۹۹۰) یک چارچوب جدید از بازارگرایی را بازمفهوم سازی نموده است.
مفهوم جدید از بازارگرایی در شکل ۲-۲ نشان داده شده است.
مشتری گرایی
ایجاد هوشمندی
رقیبگرایی
مشتری گرایی
نشر هوشمندی
رقیبگرایی
مکانیزم همکاری
مشتری گرایی
پاسخگویی
رقیبگرایی
شکل ۲-۲) بازمفهوم سازی بازارگرایی( کادوگان و دیامانتوپولوس، ۱۹۹۵: ۴۹)
بر اساس مفهوم جدید، بازارگرایی در سازمان شامل رفتارهای هماهنگ ایجاد و نشر هوشمندی و پاسخگویی به هوشمندی بر مبنای نگرشهای مشتری گرایی و رقیبگرایی است(کادوگان و دیامانتوپولوس، ۱۹۹۵).
۲-۲-۲)تاریخچه بازارگرایی
بازارگرایی به عنوان یکی از موضوعات اصلی پژوهش در بازاریابی استراتژیک مطرح میباشد و در چند دهه اخیر به یک موضوع مورد علاقه محققین تبدیل شده است که این علاقه به این دلیل است که بازارگرایی به عنوان عامل استقرار مفهوم بازاریابی قلمداد می شود. سالهای اخیر، سالهای احیا مفهوم علمی بازاریابی و استقرار آن به شمار میرود و علاقه بسیار زیادی برای توسعه سیستماتیک تئوری بازارگرایی به وجود آمده و دانشمندان بسیاری در جهت عملیاتی کردن مفهوم بازاریابی تلاش کرده اند. کوهلی و جاورسکی (۱۹۹۰) بازارگرایی را به عنوان کاربرد و بر پایه تفکر بازاریابی معرفی کرده و معتقدند تبدیل تفکر بازاریابی به عمل باعث ایجاد بازارگرایی می شود (دعایی و بختیاری، ۱۳۷۶، ۵۷)
بازارگرایی از دهه ۱۹۸۰ در تحقیقات و مطالعات علمی مرتبط با اقدامات مدیریتی وارد شده است. همچنین از این دهه به بعد پیشرفت قابل ملاحظهای در توسعه مفهوم بازارگرایی صورت گرفته و تلاش های بسیاری صرف تعریف، مفهوم سازی عملیاتی کردن آن شده است. از جنبه های تاریخی بازارگرایی به عنوان مرحله بالندگی سازمانی به عنوان سطحی که انعکاس دهنده بلوغ سازمانی است نیز تعریف شده (دعایی و بختیاری، ۱۳۷۶، ۵۵). در طی دهه ۱۹۹۰ بازارگرایی از میان سایر اصطلاحات مربوط به رشته بازاریابی بیشتر مورد توجه قرار گرفته است و دلیل آن این است که بازارگرایی به عنوان توانایی یک شرکت برای یادگیری درباره مشتریان، رقبا و عوامل محیطی به طور مستمر و در درون بازارهای موجود و بالقوه نیز تعریف شده است. بازارگرایی در بازاریابی و مدیریت نقش مهمی دارد و باعث ایجاد مزیت رقابتی و موفقیت سازمانی می شود (شیخیان و همکاران، ۱۳۸۸، ۴). بازارگرایی تلاش های کارکنان و بخشهای یک سازمان را به منظور ایجاد ارزش برتر برای مشتریان که منجر به بهبود عملکرد می شود متمرکز می کند (پانیگیراکس و تئودوریدیس[۱۹]، ۲۰۰۷، ۱۳۹).
برای بیش از چهار دهه استادان و محققین در زمینه بازاریابی حامی قوی این موضوع بودند که داشتن بازارگرایی به عنوان موقعیت استراتژیک در جهت رسیدن به اهداف رضایت و وفاداری مشتریان است. این امر بخصوص در سالهای گذشته به عنوان یک نتیجه از افزایش رقابت بینالمللی و جهانی شدن که نیاز به بهبود کیفیت خدمتدهی و پاسخگویی بیشتر به تقاضاهای مشتریان دارد ثابت شده است (بانسال، ۲۰۰۱، ۶۲).
بازارگرایی فرهنگ سازمانی است که با حداکثر کارایی و اثربخشی، رفتارهای لازم جهت خلق ارزش برتر برای مشتریان و در نتیجه عملکرد برتر مستمر برای کسب وکار را فراهم می کند(دیواندری و همکاران، ۱۳۸۷، ۳). بازارگرایی به عنوان مجموعه ای از اعتقادات که علایق مشتریان را در رتبه اول می گذارد تعریف می شود در حالی که ذینفعان دیگر(مانند مالکان، مدیران و کارکنان) را نیز به منظور توسعه دوره طولانی و سودآور شرکت محروم نمیکند(بورانتا و همکاران[۲۰]، ۲۰۰۵، ۳۵۲). لی لند(۱۹۹۶) بازارگرایی را ایجاد راهبرد مشتری محور از طریق هماهنگ کردن تلاش های بین وظیفه ای برای رسیدن به اهداف بلندمدت سازمانی میداند(ابزری و همکاران، ۱۳۸۸، ۳۰). بازارگرایی فرهنگ کسب و کار که از طریق خلق ارزش برتر برای مشتریان برعملکرد سازمانی تاثیر می گذارد. از سوی دیگر بازارگرایی به عنوان یک فرهنگ سازمانی که مستلزم قرار دادن رضایت مشتری در مرکز عملیات کسب وکار است، نیز تعریف شده است (دعایی و بختیاری، ۱۳۸۵، ۲).
۲-۲-۳)فرهنگ بازارگرایی
بر اساس تعریف « نارور و اسلاتر[۲۱]» بازارگرایی را جزئی از فرهنگ سازمانی میداند که محصول رفتار افراد است «هاریس[۲۲]» فرهنگ را یک عامل تعیین کننده رفتار میداند. ولی معتقد است که فرهنگ از سه لایه تشکیل شده است: