بیت ششم:
فردای قیامت وقتی خاک مردگان را در صحرای محشر به صورت انسان در می آورند و در آن جان میدَمَند، ای باد، خاک مرا جز در کوی یار نخواهی یافت. فردا:قید زمان-منظور روز قیامت است/خاک مرده:اضافه ی تخصیصی /حشر:مراد زنده کردن مردگان است/آدمی کنند: به صورت ادم و انسان خلق کنند/مَطَلَب: از مصدر طلبیدن، مجوی/جز: قید استثنا/
بیت هفتم:
سعدی در شب جدایی و فراق چراغ روشن نمی کند زیرا می ترسد که دیده باز کند وهر چیز یا کسی را ببیند بجز جمال معشوق زیباروی. می نکند:نمی کند/شب فراغ اضافه توضیحی/جز:قید استثنا/روی دوست: اضافه ی تخصیصی/بین چراغ وشب: مراعات نظیر/
وزن غزل:
این غزل بر وزن مفعول و فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلن و در بحر مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف سروده شده است.
قافیه:
کلمات قافیه در این غزل عبارتند از: (کی، روی، سوی، خوی، موی، بوی، کوی، روی) و کلمه ردیف (دوست)می باشد.
ویژگی سبکی غزل:
سادگی و بی پیراگی و در عین حال شیرینی زبانی سعدی مانع تبین سبک شخصی دشوار سعدی نمی شود، سعدی فرمانروای بی منازع غزل فارسی محسوب می شود و سعدی علاوه بر اینکه صاحب سبک است همواره رهبر یک جریان شعری هم بوده است، حتی تا امروز: خلاصه اینکه ویژگی سبک عراقی در قرن هفتم، خصوصیت جداناپذیر آثار سعدی می باشد و برای رسیدن به مفهوم کلام و بررسی سبکی آن باید دست به دامان علم ادبیات فارسی شد.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
۴-۱-۲۵٫
صُبح دم خاکی به صحرا بُرد باد از کوی دوست بوستان از عنبر سارا گرفت از بوی دوست
دوست گر با ما بسازد دولتی باشد عظیم وَر نسازد می بباید ساختن با خوی دوست
گر قبولم می کند مملوک خود می پرورد ور براند پنجه نتوان کرد با بازوی دوست
هر که را خاطر به روی دوست رغبت می کند بس پریشانی بباید بردنش چون موی دوست
دیگران را عید اگر فرداست ما را این دَم است روزه داران ماه نو بینند و ما ابروی دوست
هر کسی بی خویشتن جولان عشقی می کند تا به چوگان که در خواهد فتادن گوی دوست
دشمنم را بد نمی خواهم که آن بدبخت را این عقوبت بس که بیند دوست هم زانوی دوست
هر کسی را دل به صحرایی و باغی می رود هر کس از سویی به در رفتند وعاشق سوی دوست
کاش باری که باغ و بستان را که تحسین می کنند بلبلی بودی چو سعدی یا گُلی چون روی دوست
درون مایه اصلی کل غزل:
سعدی در این غزل عاشق و حاضر به خدمت در کوی دوست است و از حسن کمالات معشوق اشاره هایی برده و با خود امید پذیرش در درگاه معشوق را دارد و می گوید هر کس عاشقی را انتخاب کرد باید تحمل سختی ها و جفای یار را هم داشته باشد، و بودن در کنار معشوق را مانند عید می داند. سعدی خود و رقبایش را در صحنهء مبارزه برای بدست آوردن معشوق می بیند، و نتیجهء مبارزه نتیجهءمبارزه را انتخاب و نظر و عنایت معشوق می داند، تا چه کسی را بپذیرد. سعدی در مقام عاشق، برای رقیب و دشمنش آرزوی بد نمی کند و می گوید همین بس که دشمن عاشق و معشوق را کنار هم می بیند. و دلخوشی و گشت و گذار عاشق را، دیدن روی معشوق و بودن در کنار معشوق می داند، در بیت آخر گویی سعدی از خود تعریف می کند و می گوید باغ و بستان (ظواهر عالم)که مردم در حیرت آن هستند و از آن تعریف میکنند، نسبت به معشوقی زیبا روی داشت یا بلبل نغمه خوانی چون سعدی داشت. غزل دارای آرایه های درونی و بیرونی مخصوص به خود است که از نظر صاحب نظر پنهان نمی ماند.
بافت معناعی و آرایه های ادبی:
بیت اول:
هنگام صبح، باد گرد و خاکی از کوی یار را به دشت و باغ برد وبا بوی خوش یار، گلستان را چنان معطّر کرد که انگار آن را در عَنبَر ناب فرو برده باشد. به اعتقاد قُدما گلها به هنگام صبح در اثر وزیدن باد صبح دم ویا همان نسیم صبا شکفته می شوند و پیداست که در این صورت فضای گلستان سخت عطر آگین میشود. شاعر در اینجا حُسن تعلیل به خرج داده و گفته است که بوی خوش گلستان در اثر خاک کوی یار همچون انبر خالص سخت معطّر است، زیرا یار بر آن قدم می گذارد. (برگ نیسی ۱۹۳:۱۳۸۰). صبح دم:هنگام صبح، در اصل دَم یعنی نفس و این تعبیر والصبح اذا تنفس «سوره ی تکویر آیه ۱۸» از قرآن است پس تلمیح دارد. /عنبر:ماده ای چرب و خوش بو که در روده ی نوعی وال به نام ماهی عنبر تشکیل می شود و در صنعت عطر سازی به کار می رود. /در عنبر سارا گرفت:در عنبر خالص و ناب فرو بُرد/بین (صحرا، کوی و بوستان) آرایه مراعات نظیر وجود دارد. /بوی دوست:اضافه ی تخصیصی است. /
بیت دوم:
اگر معشوق با عاشق مدارا کند، سعادتی بزرگ است که نصیب ما «عاشق» می شود و اگر مدارا نکند، ما (برای اینکه در کنار معشوق باشیم مجبوریم)اخلاق بی مهر و محبّت و آزار دهنده معشوق را تحمل کنیم. می باید: از مصدر باستن، لازم و ضروری و واجب/بساز ونساز:تضاد/خوی دوست: اضافه تخصیصی/دوست جناس تکرار/ساختن:کنایه از کنار آمدن، قبول کردن، مدارا و تحمل کردن/دولتی عظیم:ترکیب وصفی است./
بیت سوم:
اگر یار مرا بپذیرد و به خود راه دهد، در حق غلام زر خرید خود لطف کرده است و اگر مدارا نکند، عاشق چاره ای ندارد جُز آنکه با اخلاق آن بسازد. مملوک: غلام زر خرید/می پرورد:کنایه از مورد لطف ومحبّت و مهر خود قرار بدهد/براند:طرد کند/پنجه کردن:کنایه از زور آزمایی کردن، حریف شدن/بین پنجه و بازو: آرایه تناسب معنایی ومراعات نظیر وجود دارد.
بیت چهارم:
هر کس که دلش به دیدار یار مایل است، باید مانند زلف پریشان یار، پریشانی های بسیاری را تحّمل کند. خاطر:دل/روی دوست:اضافه تخصیصی/رغبت می کند:میل دارد/بس:مخفف بسیار است/بُردَنَش:تحمّل کردن، به دوش کشیدن/ موی دوست:اضافه ی تخصیصی/پریشانی:تشبیه صریح برای موی دوست/ دوست: معشوق، جناس تکرار/
بیت پنجم:
اگر برای مردم روزه دار عید فردا است «عید فطر» برای ما عاشقان همین حالا که نزد معشوق هستیم عید است. (عید روزه داران با دیدن حلال ماه آغاز می شود و عید عاشقان با دیدن روی زیبای معشوق)بین (عید، روزه و ماه نو): آرایه مراعات نظیر و تناسب معناعی وجود دارد/فردا:قید زمان/روزه داران اسم جمع/ ابروی دوست اضافه تخصیصی/
بیت ششم:
هر کسی از روی بی خودی و شوریده گی در راه عشق تلاش و تکاپو می کند. یا ببینیم گوی یار به چوگان چه کسی می افتد «چه کسی به وصال معشوق می افتد» جولان:به هر سوی، در اینجا یعنی تلاش کردن، تکاپو کردن/تا ببینیم، خدا می داند/چوگان:چوبی با دسته راست و باریک سر کج که در چوگان بازی برای زدن گوی به کار می رود. /فتادن گوی دوست به چوگان کسی:کنایه از اینکه معشوق کسی را (از بین عاشقان) انتخاب کند و آن را بپذیرد است/بین چوگان و گوی:آرایه تناسب و مراعات نظیر وجود دارد.
بیت هفتم:
من سعدی عاشق برای دشمنم آرزوی بد نمی کنم، زیرا بری آن بدبخت همین شکنجه کافیست عاشق را همنشین معشوق بداند. بین دشمن و دوست آرایه تضاد/دوست جناس تکرار /زانوی دوست: اضافه تخصیصی/ بد وبدبخت:مترادف مراعات نظیر ، تناسب وجود دارد. /بس:کافی/
بیت هشتم:
دل هر کسی به سوی دشت و باغی کشیده می شود و هر کس برای گشت وگذار به طرفی روانه می گردد، عاشق نیز به سوی معشوق روانه می شود زیرا (گشت و گذار و دیدن باغ گل برای عاشق، همان دیدن روی معشوق است هر کسی را در دل:دل هر کسی، (را) برای فکّ اضافه آمده است. /به در رفتند:بیرون رفتن/بین صحرا و باغ: آرایه مراعات نظیر و تناسب معنایی وجود دارد /
بیت نهم:
مردم باغ و بوستان را تحسین می کند:کاهش لاأقل باغ و بوستانی که از آن تعریف و تمجید می کنند، یا گُلی به زیبایی معشوق داشته باشد ویا بلبل نغمه خوانی مانند سعدی (که در این غزل عاشقانه می سراید) باغ و بستان و گل و بلبل:مراعات نظیر/روی دوست:اضاضه تخصیص/تحسین:قید/کاش:قید/
وزن غزل:
این غزل بر وزن فاعلاتن فاعلاتن فا علاتن فاعلن و در بحر رمل مثمن محذوف سروده شده است.
قافیه:
کلمات قافیه در این غزل عبارتند از: (کوی، بوی، خوی، بازوی، موی، ابروی، گوی، زانوی، سوی، روی) و کلمهء ردیف (دوست) می باشد.
ویژگی سبکی غزل:
غزل در عین عاشقانه بودن، رنگ و بویی هم از عرفان داشته و دلنشینی خاصی به اوزان هماهنگ آن بخشیده است. همینطور در این غزل هم مثل کل آثار سعدی سادگی و بلیغ بودن را حس کرد و بطوری که کلمه و جمله در دست او حکم موم را دارد و به لحاظ معنایی با پیچیده گی مفهوم و از لحاظ سبک شناسی تبیین سبک شخصی سعدی با دشواری روبه رو ست.
۴-۱-۲۶٫
به جهان خُرّم از انم که جهان خُرّم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
به غنیمت شِمُر ای دوست دَم عیسی صبح
تا دل مرده مگر زنده کُنی کین دَم از اوست
نه فلک راست مُسَلَّم نه ملک را حاصل