به هر حال به دلیل اینکه خشونت تعاملی است(جی گلس ۲۰۰۰: ۳۰۱) در خصوص جلوگیری از خشونتهای خانگی، نیز تحقیقاتی صورت پذیرفته است. (جی گلس: ۲۰۰۰ و سالاری فر ۱۳۸۹) این تحقیقات با تمسک به منابعی چون قانون، سنت، عاملیت و رویههای فرهنگی اجتماعی سعی دارند به پیشنهاداتی عملی دست یابند، اما برداشت سطحی از هر یک از منابع فوق میتواند به جای ارائه راه حل های عملی، زنان را بیش از پیش در موضعی منفعلانه قرار دهد و خشونتهای خانگی را برای آنها امری عادی و طبیعی جلوه گر سازد. برای مثال سالاری فرد(۱۳۸۹) در کتاب خشونت خانگی علیه زنان، ضمن تأکید بر مذموم بودن خشونت علیه زنان در نگاه ادیان الهی، برای حل این پدیده به راه حل هایی اشاره میکند که مسئولیت بیشتر را متوجه زنان میسازد. و از مسائل جدی چون ایدئولوژی مردسالار، رویههای فرهنگی و سکوت قانون که به نوعی به خشونت علیه زنان مشروعیت میبخشد و مردان را در موضع برتری و سوء استفاده از قدرت قرار میدهد، غفلت میورزد(صادقی فسایی ۱۳۸۹).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
مای، رادر و گودرم(۲۰۱۰) طی تحقیقی به این نتیجه رسیدند که بین زن و مرد در خصوص تهدید قربانی جرائم شدن به طور قطع تفاوتی وجود ندارد و بسیاری از این روابط همچون ریسک غیر واقعی، ترس از جنایت و رفتارهای تدافعی و پیشگیرانه در مدلِ رادر چند وجهی میباشد (همان۱۵۹). تحقیقات استانکو در خصوص ترس از جرم در زنان بر این موضوع صحه میگذارد که در حالی که زنان سه برابر مردان از جرم میترسند در واقعیت مردان جوان، نسبت به زنان بیشتر در معرض خطر هستند(اسکات ۲۰۰۳). لازم به ذکر است که تفاوتهای جنسیتی در پیش بینیهای قربانی جرائم شدن وجود دارد و زنان پیشگیرانه تر رفتار میکنند. برای زنان تهدید قربانیشدن تحت تأثیر گزینشهای عقلانی در هر دو شکل پرهیز از مکانهایی که احتمال قربانیشدن در آن وجود دارد و یا روی آوردن به رفتارهای تدافعی برای حفظ خود در برابر قربانیشدن امکان بروز مییابد(مای،رادر و گودرم، ۲۰۱۰: ۱۷۵).
برخی زنان به خاطر جلوگیری از بزهدیدگی و قربانیشدن دست به اقداماتی میزنند که گاه منجر به عکسالعملهای قضایی میگردد. به طور مثال عضو باندهایی میشوند تا از خود محافظت کنند و گاه اقدام به حمل سلاح میکنند(رانا و ویلکاس۲۰۱۱: ۱۹۰ -۲۰۴). از طرفی برخی با افزایش احساس ناامنی گرایش به تسلیم بودن وسازگاری در آنها افزایش مییابد. در هر صورت محققان بر این امر اتفاق نظر دارند که باید راهکارهایی جهت افزایش احساس امنیت زنان ایجاد کرد(نیکو کار ۱۳۸۸: ۸۳) و تلاشهایی نیز در خصوص راههای قانونی پیشگیری از بزهدیدگی زنان انجام شدهاست که در حوزه راهکارهای پیشگیری از جرم قرار میگیرد(میر محمد صادقی ۱۳۸۸: ۷۸). از جمله میتوان به این موضوع اشاره کرد که برخی معتقدند که قربانیان جنسی بیش از دیگران در معرض قربانیشدن مجدد قرار دارند و سیاستگذاران باید با شناسایی بسترهای ایجاد آسیب در سطح جامعه، فرایندهای قانونی آسیبزا را تغییر داده و انگارههای نادرست ذهنی از مقوله آسیبدیدگی جنسی را به طور تدریجی اصلاًح کنند و در نهایت، به حذف یا کنترل پیامدهای سوء مجموعههای آسیب زا در قبال آسیب دیدگان جنسی اقدام کنند.«به هم پیوستگی قابل ملاحظه واکنشهای نامطلوب اجتماعی باسیاستهای آسیبزای سامانه دادگریجنایی و نیز آسیبپذیری چشمگیر قربانیانجنسی در فرایند دادرسی کیفری و روند اجتماعی، سیاستگذاری پیشگیرانه در این حوزه را به برنامهای چند وجهی تبدیل کرده که تنها در پرتو تعامل مستمر سیاستهای اجتماعی با برنامهریزیهای جنایی، تحت بستر آسیبشناسانه است که امکان طرح و اجرای آن میسر میشود. بدیهیاست، اقدامات پراکنده و منفرد اجزاءِ سامانه سیاستگذار، هیچگاه قادر به ارائه پاسخی موثر در این زمینه نبوده و نتیجهای جز اتلاف منابع و در برخی موارد، تشدید فرایندهای ایجاد آسیب نخواهد داشت»(ایروانیان، ۱۳۸۸: ۳۰۳).
سبکزندگی قربانیان آماده:
برخی نظریهپردازان معتقدند که قربانیشدن در یک کنش متقابل اتفاق میافتد. فردریک ورهایم میگوید زنانی که با لباسهای نامناسب در ساعات نامتعارف تردد میکنند بیشتر خود را در معرض آسیب قرار میدهند. (راک ۲۰۰۲، ۶). ولف گنگ دیگر محقق جرمشناس با تحقیق بر روی پروندههای سالهای ۱۹۴۸ تا ۱۹۵۲دریافت که در ۲۶ درصد از جرایم قربانیان با اعمال و رفتار خود بر فضای خشونت بار دامن زدهاند.
میر دیگر جرمشناسی است که در این راستا تحقیق دیگری را در فیلادلفیا انجام داد. در آن تحقیق مشخص شد ۱۹ درصد از قربانیان در قربانی بودن خود سهیم هستند. به طور مثال قربانیان کسانی را به خانهشان راه دادهاند که شناخت کافی در موردشان نداشتهاند و یا لباسهایی پوشیدهاند که پیام مناسبی را به دیگران منتقل نمیکردهاست(راک۲۰۰۲، ۶).
تأثیر سبکزندگی بر قربانیشدن فقط به رفتار بر نمیگردد بلکه به افکار فرد و شناخت خود در زندگی نیز ارتباط مییابد. مهمترین عوامل و تأثیرگذار در گرایش زنان به اعتیاد، طرد اجتماعی در دوران گذار و عدم ادغام هنجاری است که با ایجاد ضعف و اختلال در هویت افراد موجب سوق دادن آنها به سمت اعتیاد شود. هرچه فرد خودپنداره ضعیف و احساس کنترل بر خود و اعتماد به نفس ضعیفتری داشته باشد احتمال اینکه در دام اعتیاد بیافتد و قربانی مواد مخدر شود بیشتر است(قاضی نژاد و ساوالان پور ۱۳۹۲).
همچنین تحقیقات نشان میدهد که ۷۸ درصد زنان تهرانی مورد تعرضهایی نظیر متلک و نگاههای معنیدار واقع میشوند و این موضوع در خصوص تعرضهایی نظیر لمس اعضای بدن به ۵/۵۷ میرسد. به طور کلی منطقه محل سکونت، مدت زمان بیرون ماندن از خانه، تأهل، نوع شغل، جامعهپذیری و خاطرات گذشته افراد بر میزان احساس امنیت در زنان تهرانی تأثیر بسزایی دارد(نهاوندی وآهنگرسلابنی۱۳۸۹: ۱۶۷). همچنین برخی رفتارهای خاص مثل رفت و آمد در زمان تاریکی هوا و رفت و آمد به مکانهای نا امن افراد را به قربانیان آسانی برای بزهکاران تبدیل میکند که در زندگی برخی قربانیانِ جرائم دیده شدهاست(سلوئی و زارافونتو ۲۰۰۸) هر چند برخی این نوع رفتار پرخطر را به تجربه زیسته فرد نسبت میدهند که ادراک وی را نسبت به خطر کاهش داده است و برخی نیز به نوع جهانبینی قربانی در شناخت ریسک مربوط میدانند.(برون، موس من، میلر و استستر ۲۰۰۵، کو گورک و نوریس ۱۹۹۶، نوریس و نوراس و گراهاند ۱۹۹۹).
محصولات فرهنگی که در یک خانواده مورد استفاده است میتواند در پیشگیری از بزهدیدگی و تسهیل بزه دیدگی کودکان موثر باشد. جانسون طی تحقیقی از طریق مصاحبه و گفتگو با کودکانی که مورد تجاوز واقع شدهاند، نشان میدهد که میزان مقاومت کودکانی که دارای تجارب جنسی دیگر مثل سریالهای پورنو و تجربه مشاهده معاشقه پدر و مادر، هستند در میزان مقاومتشان هنگام انجام تجاوز به آنها تأثیر داشته است(جانسون[۱۹]،۱۹۹۰: ۴۱۹-۴۲۸). یعنی کودکانی که تجاربی اینگونه نداشتند بیشتر مقاوت کردهاند نسبت به بچههایی که تجاربی از این دست داشته و با مشاهده فیلمهای پرونو و…. ذهنیتی در مورد مسئله داشتهاند.
سبکزندگی پس از قربانیشدن:
برخوردهای چندگانه با خشونتهای خانگی بعضاً موجب میشود تا زنان خشونت را امری عادی و شخصی برشمارند و کمتر آنرا عملی مجرمانه تلقی کنند. و بسیاری از زنان بر این باورند که موضوع خشونت خانگی به خودی خود حل و فصل خواهدشد. پاسخ زنان به خشونت غالباً با تعجب، شوک، خجالت و خود سرزنشی همراه است و بسیاری از زنان به علت خصوصی پنداشتن موضوع، به دنبال راه حل های ساختاری برای مقابله با آن نیستند؛ لذا با استراتژیهای فردی با خشونت علیه خود برخورد میکنند. عمده استراتژیهایی که زنان در مقابل خشونت همسران خود به کار میگیرند شامل: گذشت و مدارا، مقاومت، مقابله به مثل، مقابلۀ روانی و محرومیت مردان از روابط زناشویی، پناه بردن به مکانهای زیارتی، قهر کردن و پناه بردن به خانه پدری در صورتی که حمایتی از آن سو وجود داشته باشد، شکایت و دریافت حمایتهای قانونی که صد البته نه تنها به آن اعتقادی ندارند بلکه زمانی این راه حل را بر میگزینند که تصمیمشان برای جدایی و طلاق قطعی باشد، و در نهایت آخرین راه طلاق است(صادقی فسایی ۱۳۸۹: ۱۰۷).
ترس افرادی که قربانی شدهاند نسبت به سایر افراد بیشتر است و به همین دلیل استراتژیهای خاصی اتخاذ میکنند به طور مثال از رفت و آمد به مکانهایی که وضعیت ظاهری آن حکایت از بی سر سامانی و خطرزا بودن دارد اجتناب میورزند. نوجوانان نشانههایی نظیر پنجرههای شکسته، دیوار نویسیهای با مفاهیم نامأنوس، خیابانهای کثیف و پر از زباله و از همه مهمتر مکانهای خلوت را محیطهای نا امن تلقی میکنند(رانا و ویلکاس۲۰۱۱: ۱۹۰ -۲۰۴).
بر همین اساس «بزهدیدهشناسی خود به شاخهای از تحقیقات راهکارهای پیشگیری از جرم تبدیل شده و یافتههای بین المللی نشان میدهد که در جهان به طور متوسط ۴۰% از جرایم علیه افراد خانهدار تکرار میشود و تکرار جرم در موارد جنسی نسبت به زنان نوعاً بیشترین جرایمی است که قبلا یکبار اتفاق افتاده و مجدد صورت میگیرد»(عالمی۱۳۸۸؛ ۳۷۱). همانگونه که آسیبها علیه زنان تک بعدی نیست پیشگیریهای حوزه بزهدیدگی درباره زنان نیز منوط به تجاوزهای عادی نیست بلکه در خصوص آزارهای جنسی توسط محارم نیز باید صورت گیرد(مالجو۱۳۸۸؛ ۴۲۲). بسیاری از زنان در محیط خانه مکرراً دچار خشونتهای خانگی، تهدید و حمله جسمیو جنسی میشوند و نرخ بالایی از این مشکلات در پس درهای بسته دیده میشود. تعیین میزان تکرار جرم نسبت به زنان، به دلیل نوع خاص بزهدیدگیها و نیز فرهنگ حاکم بر خانواده و جامعه و ترس قربانی از برچسب خوردن امری دشوار است. به همین دلیل باید عرصههای خاص و یا محیطی که در آن بزه دیدگی تکرار میشود شناسایی کرد هرچند که اتخاذ وسایل دفاعی، آسان نخواهد بود ولی انواع بزهدیدگیهای مکرر و انواع حمایتهای ویژه از زنان بزهدیده و انواع پیشگیری و به ویژه پیشگیری پلیسی که میتواند در کاهش این بزهدیدگی موثر باشد، باید مورد مداقه قرار گیرد(عالمی۱۳۸۸؛ ۳۷۱). راهکارهای پیشگیری از تکرار بزهدیدگی معمولاً به صورت مقطعی اجرا میشوند و باید برای تأثیرگذاری بیشتر فوراً پس از وقوع جرم اجرا شوند. شدت و ضعف راهکارها باید با تعداد بزهدیدگیهای قبلی متناسب باشد و اجرای آنها، بعضی خصایص بزهدیدگان، که بر اساس آن دچار بزهدیدگی مجدد میشوند، تغییر خواهدکرد. استفاده از راهکارهای صرفاً پلیسی در راستای پیشگیری از تکرار بزه دیدگی تأثیر چشمگیری نخواهد داشت؛ بلکه در این راستا بهتر است از رویکرد مشارکتی مدد جست که شهروندان در آن نقشی بسزا خواهند. در نهایت اینکه افراد در حیطه شخصی خود راه حل های گوناگونی را جهت پیشگیری از وقوع جرم به کار میبندند. واکنش مردم به ترس از جرم و بزهدیدگی مکرر متفاوت است؛ برخی تلاش میکنند دوری از جرایم، استفاده از حمایت دیگران و دوری گزیدن از آماج مجرمانه راهکارهایی است که افراد برای غلبه بر این ترس به کار میبرند(سیدزادهثانی ۱۳۸۸؛۳۴۰ و مقیمی۱۳۸۸؛ ۲۰۳). بی تردید در کشور ما زنان و دخترانی وجود دارند که پس از بزهدیدگی به جهت طرداجتماعی و فرهنگ خاصی که وجود دارد ممکن است دست به خودکشی، فرار و یا در جهت معکوس دست به بزهکاری زنند، لذا ایجاد حمایتهای قانونی و اجتماعی میتواند در این ارتباط کار ساز باشد.
ترس از جرم میتواند اثر مستقیم بر کیفیت زندگی افراد بگذارد و این مسئله خود ناشی از ترکیبی از ناامنیهای متفاوت است که فرد در محیطهای شخصی درک تجربه میکند(کریستمن و رگرسن؛ ۲۰۰۴). تحقیقات پیشین در مورد زنان قربانی جنسی نشان میدهد که این موضوع باعث کاهش خود کار آمدی و کاهش توانایی دفاع از خودِ این افراد در وضعیتهای مخاطره آمیز میشود(گیدیز، مکنمار و ام ادوارد، ۲۰۰۶: ۴۵۶- ۴۴۱).
مفاهیم حساس نظری سبکزندگی و قربانی شدن: |
تحقیقات و نظراتی که به حوزه ارتباط سبکزندگی و قربانیشدن پرداختهاند به چهار دسته قابل تقسیم هستند؛ ۱- مفاهیمی که به سبکزندگی پیشگیرانه میپردازد ۲- مفاهیمی که به سبکزندگی خطر ساز میپردازد، ۳- مفاهیمی که در حوزه سبکزندگی پس از قربانیشدن است.۴- عوامل اجتماعی تأثیرگذار در رابطه سبکزندگی وقربانیشدن. مفاهیم سبکزندگی پیشگیرانه: ترس از قربانیشدن، رفتارهای تدافعی و پیشگیرانه، اضطراب، انتخابهای کاهنده خطر، کاهش آسیبپذیری، محدودیتهای رفتاری، کسب اطلاعات و مهارتهای لازم برای کاهش ابتلا به خطر، استراتژیهای پیشگیرانه، پیشگیری از قربانیشدن، تقویت حس مذهبی و اعتقادات، مهر و محبت در خانواده، تربیت و پرورش فرزندان، طردهای فضایی، شناخت و درک قدرت جنسیتی، جدایی گزینی های فضایی، ترس از تجاوز جنسی، پیشگیریهای مبتکرانه، گزینشهای عقلانی، رفتارهای تدافعی، عضویت در باندهای خطرناک، حمل سلاح، وسایل دفاعی، رفتارهای پیشگیرانه، درک موقعیت، تناسب وضعیت ظاهری، احتراز از محیطهای نا امن، دوری گزیدن از آماج مجرمانه. سبکزندگی خطر ساز: در معرض قربانیشدن، قربانیان آماده و ساده، خطر قربانیشدن در اماکن عمومی، مهاجرت، بارداری، غریبگی، بیماری، معلولیت، مدل رفتار، الگوی رفتار،بلند صحبت کردن، بلند خندیدن، زیرپاگذاشتن هنجارها، ریسک غیر واقعی، عضویت در باندهای خطرساز، ریسک، موقعیتهای خطرناک، همنشینی با گروههای آسیب زا، خود پنداره ضعیف، رفت و آمد در زمانهای خاص مثل تاریکی هوا، رفت و آمد در مکانهای خاص، رفتار پرخطر، تجربه زیسته، جهانبینی قربانی در شناخت ریسک، محصولات فرهنگی. سبکزندگی پس از قربانیشدن: اضطراب، محدودیتهای رفتاری و عاطفی، خشونت در برخورد. سکوت. طردهای فضایی، عدم توجه، سکوت، مدارا، کیفر، انتقام، راهکارهای مبتکرانه، موضع منفعلانه، طبیعی و عادی جلوه دادن مسأله، رفتارهای تدافعی، اثرات سوء آسیبهای جنسی و غیرجنسی، کاهش اعتماد به نفس، ناتوانی در انجام برخی فعالیتهای روز مره عادی، تأثیر جرم بر قربانیان، قربانیان مجدد، خود سرزنشی، خصوصی پنداری مسأله، گذشت، مدارا، مقاومت، مقابله به مثل، مقابله روانی، محرومیت از روابط، پناه بردن به مکانهای زیارتی، قهر کردن، پناه بردن به خانه پدری، شکایت، دریافت حمایتهای قانونی، جدایی و طلاق، تغییر وضعیت ظاهری، خودکشی، فرار، بزهکاری در جهت معکوس. عوامل تأثیرگذار: سن، طبقه، سطح تحصیلات، استقلال مالی و شغلی،کیفیت زندگی، برخورداری از حمایت خانوادگی و قانونی، اجبارهای فرهنگی، اجتماعی. فرایند زندگی، شناخت و درک قدرت جنسیتی، نوع جامعهپذیری، تجربه خشونت، ترس از برچسب خوردن، مهاجرت، بارداری، غریبگی، مدل رفتاری والدین، حوزه عمومی و خصوصی، خشونت تعاملی، قانون، سنت، عاملیت، رویههای فرهنگی اجتماعی، تهدید به قربانیشدن، مکانهای پرخطر، احساس آسیبپذیری، آسیبپذیری جسمی و اجتماعی، شاخصههای آسیبپذیری فیزیکی و اجتماعی، اطلاع از تجربیات دیگران، انگارههای نادرست ذهنی از مقوله آسیب دیدگی جنسی، پیشگیریهای پلیسی، رویکرد مشارکتی، پیشگیری مشارکتی، راه حل های حیطه شخصی. |
جمعبندی
در حوزه مفهوم سبکزندگی نظریهپردازان متعددی به این موضوع پرداختهاند و سعی در دستهبندی انواع سبکهای زندگی و یا عوامل تأثیرگذار بر آن بودهاند. برخی نظیر مارکس با رویکرد تضاد گرایانه به آن با پرداخته و بعد اقتصادی را اصل ماجرا قلمداد میکنند. برخی نیز متأثر از نظریه مارکس و تلفیق آن سایر موارد بودند نظیر بوردیو. برخی نیز مانند زیمل به نظریاتی پرداختند که به فکر تقابل انگیزههای درونی و زیست محیطی بوده و تضاد را در گروههای کوچک دیده اند.
نظریهپردازانی نظیر وبر نیز به تقابل سه عنصر رفتارها، تمایلات و منافع پرداخته و دین را در آن دخیل میدانستند. برخی نیز مانند گیدنز جامعهپذیری را به مثابه یک دالان فرهنگی قلمداد میکند که کلاً سبکزندگی فرد در آن شکل میگیرد و بروز داده میشود. برخی نیز مانند بوردیو و وبلن بر نحوۀ کسب منزلت تمرکز داشته و آن را مرتبط با مصرف میدانند. بوردیو کمینسبت به سایر نظریهپردازان پا را فراتر گذاشته و شبکهای از مفاهیم را تبیین کرده است که در نهایت منجر به یک کل واحد تحت عنوان سبکزندگی میشود که در بستر اجتماعی فرد قابل تعریف است. او سبکهای زندگی را تابعی از دسترسی افراد به انواع و اقسام سرمایههای مختلف از یکسو و جایگاه فرد در بستر اجتماعی از سوی دیگر میداند.
با نگاهی گذرا به نگاه نظریهپردازان مختلف میتوان به نواقص هر یک دست یافت. در کل میتوان یکسویه نگریها و ندیدن سطوح مختلف در تحلیلها و تبیینهای مختلفی که نظریهپردازان انجام دادهاند را ایرادهای این نظریات دانست. هر یک تلاش کردهاند که نواقص دیگری را پوشش دهند ولی به یک نظریه جامع و مانع و تعریفی روشن و شفاف از سبکزندگی نرسیدهاند.
در حوزه مفهوم سبکزندگی نظریهپردازان متعددی به آن پرداختهاند که پیشتر آمد. اما در بین نظریههای مختلف دیدگاه پیر بوردیو جامعتر بوده و نگاهی چند جانبه به موضوع داشت. وبلن، زیمل و سایر نظریهپردازان هر یک به نحوی به این موضوع پرداخته و از زاویهای به موضوع نگریستهاند که جامعیت موضوع را با آن پهنه گسترده پوشش نمیدهد. به طور مثال با آنکه بوردیو مصرف و میدانها و سرمایههای فرهنگ، اقتصادی، اجتماعی و نمادین را مطرح میکند ولی جایی برای آسیبهای اجتماعی، اعتقادات مذهبی و برخی اعتقادات رفتاری و تأثیر سبکزندگی بر مسائل زنان، قالبی نگذاشته است. در نهایت به نظر میرسد که قدرت تبیین نظریات مختلف با هم متفاوت بوده و برخی نظریات تلفیقی نظیر نظریه بوردیو از قدرت توضیحی بیشتری برخوردار باشند.
در مجموع مفاهیم و تعاریف متعددی از سبکزندگی در نظریات مختلف ارائه شده است ولی آنچه در این تحقیق به عنوان مفهوم سبکزندگی در نظر گرفته شده است معادل طرز عمل در حوزه عمومی و مواجهه با خطر است که هم شامل بعد ذهنی و درونی فرد میشود و هم بعد عینی را در بر میگیرد. هر چند پس از جمع آوری اطلاعات در مواردی نظیر خشونت خانگی و ترسهای موردی مثل خیانت همسر و ترس از تنهایی در منزل و غیره وارد حوزه خصوصی افراد شده و راهکارهای مواجهه مرتبط با سبکزندگی خصوصی افراد نیز مد نظر قرار گرفت.
نگاهی گذرا به تحقیقاتی که پیشتر در خصوص آن صحبت شد نشان میدهد که نظام مردسالارانه، خشونت خانگی و قربانیشدن زنان سابقه تاریخی دارد و به اندازۀ کل تاریخ جهت تغییر این نگرش وقت لازم است. پس پیشگیری از جرم لازم بوده تحقیقات بسیاری در این خصوص انجام شده که تکیه و تأکید اکثر آنها بر تکرار نشدن جرم در خصوص افراد بزه دیده بوده است و به پیشبینی و برآورد خطر ابتلا به قربانیشدن و انجام اقداماتی برای حذف یا کاهش خطر و ضرر و زیان ناشی از آن کمتر پرداختهاند. در خصوص پیشگیری از جرم در حوزه زنان نیز بیشتر مواد قانونی موجود راهکارهای پیشگیری از جرم در خصوص بزه دیدگان است به عبارت سادهتر این نوع پیشگیریها منوط به جلوگیری از تکرار جرم تمرکز دارد که این خود حکایت از این دارد که سبکزندگی زنان پس از اولین بزهیدگی تغییراتی میکند که احتمال قربانیشدن مجدد آنها را فراهم میسازد. برخی به پیشگیری از جرم توسط نهادهای دولتی معتقدند و برخی مقید به حل این معضل از درون خانواده هستند و به دستهبندی خانوادهها به سالم، آسیبپذیر و آسیبدیده اقدام میکنند. امروزه برای پیشگیری از جرم بیش از آنکه بر روی جرم و بازدارندگی و حذف آن تأکید شود بر روی قربانی و سبکزندگی تأکید میگردد.
تجربه اولین بزهدیدگی یا قربانیشدن یکی از مطمئنترین عوامل پیشبینی وقوع بزهدیدگی بعدی در آینده است. بهسخن دیگر افرادی که یکبار قربانیشدند احتمال اینکه برای بار دوم و سوم هم مورد بزه دیدگی واقع شوند، زیاد است. متجاوزان به سبکزندگی و نحوۀ رفتار افراد برای انتخاب آنها به عنوان قربانی توجه دارند پس سبکزندگی افراد میتواند یکی از راههای پیشگیری از جرم باشد.
زنان بسته به نوع خشونتی که در خانه، محل کار و فضاهای عمومیعلیه آنها صورت میگیرد عکسالعملهایی گوناگون از خود بروز میدهند که از تعجب، شک، خجالت و سکوت گرفته تا ترک محل کار و مقابله به مثل و در مورد خشونتخانگی طلاق پیش میروند.
سبکزندگی به واسطه جامعهپذیری در خانواده شکل میگیرد برای مثال کودکانی که شاهد روابط خصوصی و زناشویی پدر و مادر بودند و یا از محصولات فرهنگی خاص مانند فیلمهای پورنو استفاده میکردند مقاومت کمتری در مقابل تجاوزات جنسی نشان میدهند. ترس از جرم به دلیل مسائل فرهنگی و اجتماعی در بین زنان بیشتر از مردان است و این ترس به شکل طردهای فضایی و اجتماعی نمود مییابد. این ترس دلایل مختلفی مثل نوع جامعهپذیری، نوع معماری مردانه و ترس از برچسب خوردن و تبلیغات رسانهها و غیره دارد و منجر به کاهش احساس امنیت در بین زنان شدهاست. به طور کلی ترس از قربانیشدن و مورد جرم واقع شدن باعث شده که احساس امنیت زنان از حد معمول پایینتر باشد و تحقیقات متعددی نیز در خصوص علتها و عکسالعملها انجامشدهاست(صادقی و میر حسینی۱۳۸۸: ۱۲۵-۱۵۲).
در مجموع تحقیقات در خصوص قربانیشدن را میتوان به سه دسته جرم محور، قربانی محور و تحقیقات پیشگیرانه تقسیم کرد که در هر سه محور میتوان تأثیر سبکزندگی افراد را در آن دخیل دانست. همچنین قربانیشدن و مفهوم قربانیشدن با توجه به بزهدیدگی تعریف شدهاست. اگرچه در حوزه پیشگیری و جرم تحقیقات ارزندهای صورت گرفته است ولی به نظر میرسد که در حوزه سبکزندگی و قربانیشدن، هنوز ظرفیت بالایی برای انجام تحقیقات وجود دارد. در این رساله تمرکز نویسنده بر آن راهکارهایی است که زنان به جهت پیشگیری از قربانیشدن آموخته و تحت عنوان سبکزندگی خود از آن استفاده میکنند تا قربانی نشوند. بهسخن دیگر، رساله درصدد دستیابی راهکارها، دستهبندی آنها با توجه به سبکزندگی زنان است.
جدول شماره ۱. دستهبندی پیشینه تحقیق
سبکزندگی | قربانیشدن | سبکزندگی و قربانیشدن |
-نظریاتی که به تضاد طبقاتی پرداخته و از بعد اقتصادی به آن نگریستهاند مانند نظریه مارکس. -نظریاتی که به فکر تقابل انگیزهها درونی و زیست محیطی داشته و ایجاد توازن این دو را مد نظر قرار میدادند و به تضاد در گروههای کوچک علاقمند بودند ولی در سطح کلان کاربرد چندانی نداشتند مانند نظریه زیمل. -نظریاتی مانند نظریه وبر که به تقابل سه عنصر رفتارها، تمایلات، و منافع پرداخته و دین را در آن دخیل میدانست. -نظریاتی مانند گیدنز که جامعهپذیری و دالان فرهنگی را مهم میدانستند. |