ممکن است مادر برای اینکه در عواطف از پای در آورنده اش غرق نشود ، رفتارهایی از خود نشان دهد که به نظر کودک ترساننده ( برای مثال ، سرکوب هیجان های کودک ،فریاد کشیدن ) یا ترسیده ( برای مثال قطع ارتباط ، کناره گیری ) برسند . اشتغال ذهنی ای که مادران با تنظیم حالت های عاطفی خود دارند و ماهیت رفتارهای فاصله جویانه آن ها ، احتمالاً از توانایی آن ها در ترمیم ارتباطهای نادرست می کاهد . کودکان و کودکان ،احتمالاً به این دلیل می ترسند که در هنگام فعال شدن نیازهای دلبستگی شان به اندازه کافی آرامش نمی یابند و از عدم تناسب پاسخ های والدینشان حیرت زده میشوند . به نظر میرسد این کودکان با تناقض لا ینحلی که رفتار مراقبینشان ایجاد کردهاست ، با بهره گرفتن از رفتارهای نزدیک شونده – اجتنابی ، میخکوب شده – گسسته ، و سایر رفتارهای غیر عادی ، خود را سازگار میکنند .
به نظر ما ، حالت های متخاصم یا درمانده والد احتمالاً پیامد رابطه نامتعادل سلطه گر – سلطه پذیری[۶۰] است که والد در پیشینه دلبستگی خودش تجربه کردهاست پیشبینی میکنیم ، افرادی که از راهبردهای آشفته یا کنترل کننده استفاده میکنند به هر دو بعد متخاصم و درمانده این مدل تجسمی دسترسی داشته باشند . میزان تخاصم یا درماندگی که در این سازمان دو نفره اتخاذ می شود ، احتمالاً به عوامل موقعیتی ، سرشتی[۶۱] ، فرهنگی ، و هم چنین پیشنیه ارتباطی که فرد داشته است بستگی دارد ، و انتظار می رود که فرد یکی یا هر دوی این حالت های ارتباطی را در زمانهای گوناگون یا در موقعیت ها و روابط متفاوت نشان بدهد .
به لحاظ تجربی ثابت شده است که فقدان یا اسیب حل نشده والد با الگوی دلبستگی آشفته در دوران نوباوگی همبسته است ( مین و همکاران ، ۱۹۸۵ ؛ ون ایجزوندورن و همکاران ،۱۹۹۹ترجمه خانجانی و همکاران ۱۳۹۰)
سطوح پردازش در ارتباط های والد کودک
والدین و کودکان اطلاعات دلبستگی را در چندین سطح پردازش میکنند . در سطح فردی[۶۲] ، هم والد و هم کودک مدل های کاری درونی [۶۳](IWMs ) را که شامل انتظاراتی است که از خود و از فرد دیگر دارند ، شکل میدهند . این مدل ها در کودکان برداشت هایی که شامل در دسترس بودن و پاسخگو بودن والدین است را هدایت کرده و راهبردهایی را برای حفظ این رابطه سازمان دهی میکنند . مدل های والدین ، ارزیابی رفتار کودک و نیز واکنش به این رفتارها را هدایت میکنند . در سطح میان فردی[۶۴] ، والدین و کودکان درگیر یک سری تعامل ها و ارتباط ها شده و هر دو طرف پیام هایی را فرستاده و دریافت میکنند . مشکلاتی که در رابطه پدید میآیند در دو بخش ممکن است اتفاق بیفتد ، هم از نظر اینکه طرفین پیام ها را با چه میزان از تناسب و شفافیت میفرستند و هم از این نظر که با چه حساسیت و دقتی این پیام ها را دریافت میکنند . سرانجام ، در سطح فراشناختی[۶۵] کفایت والدین در مدیریت خود و طرف مقابل میتواند باعث تسهیل رابطه و هم چنین میزان باز بودن مدل های کاری درونی نسبت به بازبینی و به روز شدن باشد . کودک به صورت فزاینده ای تا سنین نوجوانی قابلیت مدیریت خود و طرف مقابل را در رابطه والد – کودک به دست می آورد ( کوباک ، کول[۶۶] ، ۱۹۹۴ )
سطح فردی : مدل کار درونی از خود و دیگری
سیستم دلبستگی کودک که مربوط به دیدگاه بالبی ( ۱۹۸۲ ، ۱۹۶۹ ) است و تحول این سیستم دریافت ارتباط والد – کودک ، در قلب نظریه دلبستگی قرار دارد . بر اساس این نظریه ، کودکان سیستم های کنترل رفتاری با انگیزشی ای را ایجاد میکنند که باعث تشکیل و حفظ پیوند دلبستگی[۶۷] والد – کودک میگردد . با توجه به لذتی که کودک از تماس با والد میبرد . و بالعکس ، ترس ، خشم ، و غم شدیدی که از احساس مورد تهدید واقع شدن این رابطه یا احتمال قطع این پیوند درک میکند ، می توان به معنی دار بودن این پویند از نظر هیجانی پی برد ( بالبی ،۱۹۷۳ ) ، بالبی هم چنین این موضوع را مطرح که رد پای تفاوت های فردی در شخصیت را می توان در مدل های کاری درونی ای که کودک از در دسترس بودن مراقبین دارد ، یافت . کودکانی که مدل های کاری درونی آن ها به طور قاطعانه در دسترس بودن و پاسخگو بودن مراقب را پیشبینی میکنند احساس ایمنی می نمایند . در حالی که آنهایی که این اطمینان را ندارند احساس اضطراب و گاهی خشم خواهند داشت .
مطالعات آینسورث (۱۹۷۸) بر روی مادران و کودکان در خانه و در آزمایشگاه که از دهه ۱۹۶۰ آغاز شده بود ، برخورد پیچیده بین مدل های کاری درونی کودک راهبردهای آنان جهت حفظ ارتباط دلبستگی را روشن نمود . آینسورث دریافت که مدل های کاری درونی نوبادگان از در دسترس بودن مادران را می توان از نحوه ای که کودکان رفتار خود را در موقعیت نا آشنا سازمان میدهند استنتاج کرد . کودکانی که ایمن ارزیابی شدند الگویی را نشان دادند که منعکس کننده یک مدل کاری درونی است که به طور قاطع در دسترس بودن مادر را در موقعیت جدید ، که در محیط آزمایشگاه ایجاد شده بود ، پیشبینی می کرد این کودکان از مادر به عنوان یک پناهگاه امن در مواقع پریشانی و به عنوان یک پایگاه ایمن برای اکتشاف استفاده میکردند ، کودکانی که مضطرب یا نا ایمن ارزیابی شدند از مادر به عنوان پایگاه ایمن یا پناهگاه امن به گونه ای محدود استفاده میکردند ، که منعکس کننده طرحواره های شناختی[۶۸] یا مدل کاری درونی زیر بنایی اند که بی اعتمادی یا انتظار منفی در مورد پاسخ مادر را پیشبینی میکنند .
مدل های کاری درونی یا انتظار برای در دسترس بودن مارد ، راهبردی را سازمان دهی میکند که کودک برای تنظیم سیستم دلبستگی ( مین ،۱۹۹۳ ) و نیز برای حفظ ارتباط دلبستگی انتخاب میکند ( مین و ستون ، ۱۹۸۲) . مدل های کاری درونی به عنوان فیلترهایی برای رفتار والد را به صورت در دسترس و پاسخگو درک میکند و اینکه آیا والد خود را یک مراقب شایسته می بیند را هدایت میکنند . این برداشت های بینادین از خود و دیگری در ارتباط با ولد – کودک به نوبه خود هیجان ،شناختواره ، و راهبردهایی برای حفظ پیوند دلبستگی را سازمان میدهند . اغلب این برداشت ها و تفاسیر به صورت خودکار و خارج از آگاهی عمل میکنند ( بالبی ، ۱۹۸۰ ) با توجه به این موضوع ،مدل های کاری درونی شبیه به طرحواره های شناختی بنیادین اند که اساس درمان های شناختی رفتاری امروزی اند ( سافران و سیگال[۶۹] ،۱۹۹۰ )