هدف کلی چنین تکنیکهایی که با دوره های «آموزش روانی» .جه مشترک زیادی دارند، رشد ارتباطات سالمند، حساسند و در سطوح گوناگون، ادغام تخیلات نامنطبق به صورت پاسخهای سازنده و گنجایش بیشتر برای تجربه های عاطفی جذبه دار است. (بال ۱۳۷۳).
این گونه تکنیکها به طور معمول در قالب چهار راهبرد اجرا می شود.
اول افراد ترغیب میشوند تا به خیالبافی دست زنند و باور کنند که از عهده امور بد میآیند همچنین به آن ها آموزش داده می شود که چگونه بین تخیلات پیشرفت و خیالبافی صدف دربارۀ فعالیت مورد نظر، تفاوت قائل میشوند این روش موجب می شود جنبههای نادیده گرفته شده شخصیت به یاد آورده می شود.
در مرحلۀ دوم فعالیتهای کلامی، مکاشفه و افزایش حرکات بدنی خود جوش ترغیب می شود درک مفاهیم روانی، اغلب هنگامی آسان می شود که به طور عملی یاد گرفته شود نه فقط به طور فکری تصور شود.
در مرحلۀ سوم پاسخهای عاطفی فرد نسبت به دنیای خارج را بررسی میکنند زیرا آنچه انسانها احساس میکنند مهمتر از چیزی است که می اندیشند احساسات گروهی به عنوان یک نیرو از کاری که قدر است فرد انجام میدهد پشتیبانی میکند.
بالاخره در مرحلۀ چهارم اهمیت کامل زندگی کردن و در لحظۀ زیستن (وقت را غنیمت شمردن) مورد تأکید قرار میگیرد این مراحل را محققان مختلف به صورت دستورالعمل های ویژه تری ارائه دادهاند.
اورعی یزدانی به نقل از مک کله کند برنامه پنج مرحله ای زیر را در جهت آموزش انگیزه پیشرفت پیشنهاد کردهاست. (اورعی پزدانی، ۱۳۷۳)
در مرحله اول، انگیزه پیشرفت به افراد معرفی می شود و آن ها با مفهوم تغییرپذیری و همچنین با نتایج پژوهشهای انجام گرفته درباره نیاز به انگیزه پیشرفت آَنا میشوند.
در مرحله دوم معنای انگیزه پیشرفت آموخته می شود و افراد می آموزند چه نوع رفتاری از خود نشان میدهند که نشانگر انگیزۀ پیشرفت در این مرحله به صورت مشخص به افراد گفته می شود که افراد پرانگیزه، موقعیتهایی را ترجیح میدهند که مسئولیت شخصی، بازخورد قطعی و ریسک پذیری متوسط داشته باشند.
در مرحله سوم، آموزشگر از «مطالعه موردی» کردهاست و می کوشند نتایج مطالعات ذکر شده را با تجربیات افراد تلفیق کند تا بتواند مفاهیم را به خوبی غنیمت بخشند.
در مرحله چهارم، برای آن ها بازخورد فراهم می آورد تا افراد خود را با رفتار پرانگیزه مقایسه کنند.
در مرحله آخر، دربارۀ اینکه فرد چگونه میتواند موفقیت جویانه رفتار کند برای خود هدفی تعیین میکند این اهداف به عنوان طرحی کاربردی یادداشت می شود تا بر اساس آن ها عمل شود و مبنایی برای اندازه گیری پیشرفت جهت دستیابی به هدفهای بیان شده باشد.
الشود و همکارانش شش گام عمده برای آموزش و ارائه دادهاند.
(۱۹۷۰، Alschuleretal به نقل از بال ۱۳۷۳).
۱ ) توجه خود را به آنچه در موقعیت مکانی – زمانی موجود رخ میدهد متمرکز کنید.
۲ ) تجربه ای عمیق و جامع از افکار؟، اعمال و احساسات فراهم کنید.
۳ ) به شخص یاری کیند تا بتواند تجربیاتی را که ضمن رخدادها کسب کردهاست بفهمد.
۴ ) تجربه افراد را به ارزشها، هدفهای رفتارها و ارتباطهای وی با اطرافیانش مرتبط سازید برای اینکار می توان به فرد کمک کرد تا موقعیتهای «شوق» پیشرفت را از موقعیتهای «بازدارنده» تمیز دهد.
همچنان که تعیین هدف، پیشرفت را تقویت میکند باید خود را متقاعد کرد که نیاز به پیشرفت، خودپنداره شخص را افزایش میدهد.
۵ ) به وسیله تمرین و تفکر، عمل و احساسات تازه را تثبیت کنید تنها شناخت انگیزه پیشرفت کافی نیست بلکه باید افراد را متقاعد ساخت تا با تعیین هدف این انگیزه را به کار گیرند.
۶ ) تغییرات حاصل را درونی کنید اگر قرار است انگیزه پیشرفت قوی و پایدار شود باید پیشرفتها بیشتر به منابع درونی نسبت داده شود تا به منابع بیرونی فرد.
نظریۀ اتکینسون دربارۀ انگیزۀ پیشرفت :
اتکینسون (۱۹۵۷، ۱۹۶۴) مانند هال و لوین تلاش کرد تا تعیین کنندگان رفتار را بشناسد و بین مؤلفه ها ارتباط ریاضی برقرار کند وجه تمایز اتکینسون از دیگر صاحب نظران پژوهشهای انگیزش این است که وی برتفاوتها میان فردی بسیار تأکید میکند ولی با همه این احوال نظریه وی با نظریه هال و لوین شباهت بسیار دارد.
هال و لوین رفتار را تابعی از حالت موجود ارگانیزم «کشاننده و تنش» ویژگی هدف با موضوع عشق «ارزش مشوق، جاذبه هدف» و عاملی که بیانگر تجربه و یادگیری است «عادت، فاصله روان شناختی» در نظر می گیرند.
اتکینسون نیز عوامل مشابه فردی، متغیرهای محیطی و تجربی را تعیین کنندگان رفتار می دانند به نظر اتکینسون رفتار به سوی ناشی از تعارضی است که بین گرایش نزدیکی و دوری به وجود میآید در هر رفتار مؤثر احتمال موفقیت (و در نتیجه احساس غرور) و احتمال شکست (و در نتیجه احساس شرمساری) وجود دارد بنابرین نیرومندی رفتار مورد انتظار برای تصمیم گیری ارگتنیزم بر ادامه یا قطع رفتار تعیین کننده است به عبارت دیگر انگیزۀ پیشرفت نتیجه تعارض هیجانی امیر به موفقیت و ترس از شکست تلقی میگردد. (دکتر محمد کریم خداپناهی، (۱۳۸۱، ص ۱۲۷)).
مقایسه نظر اتکینسون، هال ولوین :
پیش از این متذکر شدیم که بین اتکینسون، هال ولوین در زمینه نظریه انگیزشی دیدگاه های مشترک و تمایزهایی وجود دارد. به عوامل تعیین کننده رفتار از دیدگاه آن ها می پردازیم.
در جدول مشاهده می شود که هر سه روان شناس رفتار را تابعی از ویژگیهای فردی «انگیزه، کشاننده و تنش» ویژگیهای هدف «مشوق، جاذبه» و متغیر تجربه یا یادگیری «احتمال موفقیت، نیرومندی عادت، فاصله روانشناختی» تلقی میکنند.
جدول مقایسه عوامل تعیین کننده انگیزه اش اتکینسون، هان ولوین
نظریه
سازهها
فردی
محیطی
یادگیری
اتکینسون
انگیزه x
ارزش تشویقی موفقیت
X احتمال موفقیت
هال
کشاننده x
ارزش مشوق
X عادت
لوین
تنش x
جاذبه
X فاصله روان شناختی
طبق نظر اتکیسنون ویژگیهای فردی، ویژگیهای ثابت شخصیتی است در حالیه در نظریه هال و لوین حالت کشاننده و تنش موقتی محسوب میشوند افزودن بر این ارزش تشویقی، هدف در نظریه هال و لوین یک واقعیت عملیاتی مستقل به شمار می رود در حالی که در نظریه اتکینسون و لوین مؤلفه تجربه یک متغیر شناختی محسوب می شود و به عبارت دیگر آن ها عقیده دارند بین محرک و رفتار یک جریان ذهنی (انتظارات) مداخله میکند.