فصل دوّم: مبانی نظری و پیشینه تحقیق
مقدمه
یادگیری سازمانی چیزی فراتر از مجموع توان یادگیری افراد است، یعنی سازمان توانایی یادگیری خود را با خروج افراد سازمان از دست میدهد. یادگیری سازمانی به مفهوم یادگیری افراد و گروههای درون سازمان و سازمان یادگیرنده به معنی یادگیری سازمان به عنوان سیستمی کلی است (رهنورد،۱۳۷۸،ص۲۴). به عبارت دیگر باید گفت سازمان یادگیرنده حاصل یادگیری سازمانی است. سازمان یادگیرنده را نوعی از سازمان میدانند که یادگیری اعضای خود را به گونهای فراهم میآورد که نتایج ارزشمندی را نظیر نوآوری، کارایی، هم سوئی بهتر با محیط و مزیت رقابتی پایدار به ارمغان آورد. در این بخش سعی بر این است که ادبیات نظری یادگیری سازمانی و سازمان یادگیرنده مورد بررسی قرار گیرد. تاریخچه، مفاهیم، تعاریف، رویکردها و … در ابتدا مورد بحث قرار میگیرند. سپس تحقیقات و مطالعات داخلی و خارجی در رابطه با موضوع بیان می شود.
۲-۱- یادگیری
یاد گرفتن به معنای تقویت دانایی، به کمک تجربه است که از پیگیری امور به دست میآید. یادگیری به طور مداوم در طی زمان و در مسیر زندگی واقعی به دست میآید و کنترل آن تقریبا دشوار است اما به واسطه این یادگیری، دانشی پایدار تولید شده و فرد یادگیرنده این توانایی را مییابد که هنگام برخورد با موقعیتهای مختلف، رفتاری اثربخش داشته باشد. همه سازمانها یاد می گیرند، به این معنا که با پیرامون خود سازگاری یافته و راه های درست مواجهه با تغییرات محیطی را می آموزند، منتهی برخی سازمانها سریعتر و اثربخشتر یاد میگیرند. آنچه که موجب اثربخشی بیشتر سازمانهای یادگیرنده میشود، پیادهسازی فرایند مدیریت دانش در این سازمانهاست. سنگه چهار عنصر اصلی یادگیری را به شرح زیر تعریف میکند:
۱ـ اقدام[۱]: انجام یک وظیفه یا کار در قالب چهارچوب موارد مشابه تجربه شده.
۲ـ تأمل[۲]: مشاهده اعمال و افکار خود و کالبدشکافی کارهای انجامشده.
۳ـ ارتباط[۳]: خلق ایده هایی برای اقدام و ساماندهی آن ها در قالبهای جدید.
۴ـ تصمیم[۴]: تهیه و تدوین رویه و رویکردی برای اقدام
یادگیری وسیلهای است که نه تنها از طریق آن به کسب مهارت و دانش پرداخته می شود بلکه ارزشها و نگرشها و واکنشهای هیجانی نیز به دست می آید. یادگیری ریشه در علم روانشناسی دارد.
روانشناسان دو نوع تعریف از یادگیری دارندکه دو مفهوم مشترک، ولی کاملاً متفاوت میباشند:
۱- رفتارگرایانه[۵]: یادگیری عبارت است از یک تغییر نسبتاً با دوام(دائمی) در رفتار که در نتیجه تمرین و تجربه حاصل می شود.
۲- شناختگرایانه[۶]: یادگیری عبارت است از یک تغییر نسبتاً بادوام (دائمی) در ارتباطات (پیوندهای) ذهنی[۷] که در اثر تجربه صورت میگیرد.
هر دو تعریف در این وجه مشترکند که تغییر را به تجربه[۸] نسبت می دهند. دیدگاه رفتارگرا بر ارتباط میان محرکها و پاسخهای قابل مشاهده تأکید دارد. دیدگاه شناختی بر نقش فرآیندهای ذهنی مربوط به یادگیری اصرار میورزد. اطلاع از اصول و نظریات رفتارگرایی و شناختگرایی می تواند یادگیری سازمانی را تسریع بخشد. یادگیری فرآیندی مادامالعمر است، یادگیری قلب تغییر و تحول و فعالیتهای بهره وری است. یادگیری به معنای تقویت دانایی به کمک تجربه است که از پیگیری امور به دست می آید و فرد یادگیرنده این توانایی را مییابد که هنگام برخورد با موقعیتهای مختلف رفتاری اثربخش داشته باشد. (سبحانینژاد، ۱۳۸۵، ص ۵۰)
۲-۲- نظریات یادگیری
نظریات مختلفی درباره یادگیری توسط نظریه پردازان ارائه شده که که مهمترین آن ها در ذیل به طور مختصر توضیح داده می شود.
۲-۲-۱- نظریات رفتاری یادگیری
پاولف ، واتسون[۹]و اسکینر از جمله نضریه پردازان رفتار گرا در یادگیری هستند . به طور کلی آن ها به رفتار و نتایج قابل مشاهده به عنوان محصول یادگیری توجه دارند. از این رو به نقش پاداش و تنبیه در ظهور رفتار مورد نظر به عنوان نتیجه یادگیری فرد بسیار تأکید دارند . فرایند شکل گیری یادگیری در این نظریات از طریق مجاورت بین محرک اصلی و محرک خنثی میباشد .(شرطی کردن) به عنوان مثال پاولف یاد آور می شود که بعد از چندین بار تلفیق صدای زنگ (محرک خنثی) با نشان دادن تکه گوشت (محرک اصلی، غیر شرطی) مشاهده کردکه سگ با شنیدن صدای زنگ نیز ترشح بزاق نشان میدهد. بر خلاف روش پاولف ، اسکینر معتقد است که نتایج مطلوب یا نامطلوب رفتار تعیین کننده تکرار یا به عبارتی یادگیری میباشد. به نظر او تشویق یا تنبیه بعد از انجام رفتاری، تعیین کننده تکرار و یادگیری خواهد بود. علارغم تفاوت در زمان ارائه محرکات جهت یادگیری ، نکته قابل توجه دیدگاه مکانیکی و سطحی آن ها به موضوع پیچیده یادگیری در انسان میباشد. هر چند محرکات بیرونی در یادگیریی نقش بسزایی دارند اما نمی توانند کل پدیده یادگیری در انسان را تبیین کنند. (رسته مقدم،۱۳۸۴،ص۱۷).
۲-۲-۲- نظریات شناختی یادگیری
در نظریه های شناختی بیشتر به فرایندهای شناختی توجه می شود. از جمله این فرایندها می توان به ادراک امور، سازمان دادن اطلاعات ، تجزیه و تحلیل اطلاعات ، کسب دانش، درک معنی وایجاد انتظارات اشاره کرد.هیچ یک از این فرایندها به طور مستقیم قابل مشاهده نیستندزیرا به باور روانشناسان شناختی یادگیری در نتیجه تغییر در ساخت شناختی افراد حاصل می شودبه طوری که یادگیرنده در نتیجه یادگیری در ذهن ذهن یا حافظه خود یک ساخت شناختی تشکیل می دهدکه در آن اطلاعات مربوط به رویدادهای مختلف نگهداری می شوندو سازمان مییابند. لذا از دیدگاه روانشناسان شناختی یادگیری ایجادتغییر در رفتار اشکار نیست بلکه ایجاد تغییر در ساخت شناختی و فرایند های ذهنی است.(سیف ،۱۳۸۰،ص۲۵۸). در زیر به طور مختصر به توضیح مهمترین نظریه های شناختی خواهیم پرداخت:
۲-۲-۳- نظریه یادگیری گشتالت
نظریه گشتالت را سردسته نظریه های شناختی یادگیری می توان به حساب آورد. بر خلاف روانشناسان مکتب رفتارگرایی که برای مطالعه پدیدههای پیچیده روانشناختی آن ها را به اجزای ساده تجزیه میکردند. روانشناسان مکتب گشتالت توجهشان بیشتر به کل پدیده متمرکز است. به اعتقاد آن ها ، اندیشههای انسان از ادراکات کلی معنادار تشکیل مییابد ، نه از مجموعه هایی از تصاویر ذهنی جزیی که از راه تداعی به یکدیگر مرتبط میشوند.لذا از آنجا که پدیدههای ادراکی جنبه کلی دارند، یادگیری را باید با توجه به این کل نگری مورد مطالعه قرار داد. از جمله قوانین یادگیری در این نظریه، می توان به قانون طرح گرایی[۱۰]قانون شباهت،قانون مجاورت[۱۱]،قانون بستن یا تکمیل[۱۲]، قانون ادامه خوب [۱۳]، قانون سادگی و قانون شکل و زمینه[۱۴] اشاره کرد.(سیف،۱۳۸۰ص۲۵۹)