شخصیت هر انسانی، بیانگر ساختاری پایدار شده و نسبتاً یکنواخت درتمام زوایای روانی، عاطفی و رفتاری است. بیتردید عوامل بسیاری درشکلگیری این ساختار فراگیر و قدرتمند که آن را شخصیت نامگذاری میکنیم، تأثیرگذار هستند. عوامل متعددی که گستره وسیعی از خصوصیات ژنتیکی گرفته تا روش های تربیتی و فرهنگ غالب جامعه را در بر می گیرند. این موضوع که انسانها در تیپهای شخصیتی به شدت متنوع و متفاوت هستند اصلاً جای شگفتی نیست. زیرا عواملی که باید سـاختار شخصـیت آن ها را شکلدهند بقـدرکافی متفاوت میباشند. امّا اگر بخواهیم بپذیریم شکل وکیفیت زندگی هرفرد وابسته و منعکس کننده مدل شخصیت اوست، جای بحث و جدل فراوانی وجود دارد. زیرا بطورطبیعی این دو مقوله را تا حدود زیادی جدا از هم درنظر گرفته وکیفیت زندگی هرفرد و نوع زندگی او را کاملاً مرتبط و وابستـه نمیدانیم. شایدیک شخصیت پیشرفته و متعالی محکوم به زندگی بیکیفیت و سطح پائینی هم باشد و بالعکس. پذیرش چنین معادلهای مستلزم آن است که رابطهای نهفته و ناشناخته میان وضعیت شخصیت و روان هرفرد و چیدمان اتفاقات زندگیش قائل شویم. آیا براستی فردی که ساختار شخصیتی آشفته و ملتهبی دارد، درطول زندگی درگیر سلسله وقایعی ناآرام و مشوش خواهد شد. آیا فـردی کـه در شخصیت ویساختارهای قدرتمند پایدارشده، لزوماًً زندگی کامیاب و پیروزی را تجربه خواهدکرد. آیا برای انسانی افسرده و مضطرب باید پیشبینی اتفاقاتی غمانگیز و دلهرهآور را داشت؟
بخشی از چنین معادلهای را با یک توجیه ساده میتوان اثبات نمود. ازآنجاکه بخش مهمی از نتایج و دستاوردهای زندگی نتیجه مستقیم واکنشها و برخوردهای روزمره ماست، بدیهی است شکل این واکنشها ریشه در ساختار روانی و شخصیت ما دارند. بنابرین ساختار روانی یک شخصیت شکستخورده و ناموفق به گونهای با شرایط زندگی تعامل می کند تا نتایج و دستاوردهای پیشرویش نیز شامل ناکامی و تیره روزی باشد. امّا حقیقت چنین معادله شگرفی، فراتر از این رابطه ساده و بدیهی است. به بیانی عمیقتر بایدگفت نوعی ارتباط نهفته و ناشناخته میان سیستم آدمی و سیستم حاکم بر نظام هستی وجود دارد که این ارتباط اسرارآمیز درتعیین کیفیت زندگی انسانها تأثیرات خارقالعادهای دارد. تأثیرگذاری که بسیار فراتر از واکنشهای قابل انتظار به نوع رفتارهاست. گرچه شکل رفتارهای هرفرد تا حدودی میتواند شکل واکنشهای دریافتی او از دیگران و محیط اطراف را تعیین نماید و این بازخوردهای دریافتی از اطرافیان هستند که کیفیت زندگی خود را رقم میزنند، امّا دراینجا ارتباطی مؤثرتر و مرموزتر میان ساختار شخصیت و روان آدمی و کیفیت زندگی او مورد نظراست.
۳-۲ کیفیت زندگی و شخصیت انسانی
انگار برای فردیکه ساختار شخصیتش برای موفقیت برنامه ریزی شده به شکلی غیرقابل توجیه و غیرمنطقی سلسله وقایع پیشرویش توأم با پیروزی و کامیابی خواهد بود. برعکس اگرساختار روانی فردی بر مبنای شکست و تیرهروزی تنظیم شده باشد، درمجموع اتفاقات و نتایج چیده شده درمسیر زندگی وی، بیشتر از حالت طبیعی شکستها و ناکامیها را تداعی خواهدکـرد. این معادله فرامنطقی، میتواند کاملاً مستقل ازالگوهای رفتاری هم صادق باشد. چهبسا گاهی فرد دارای ساختارشخصیت حقیرتر عملکرد درخشانتر و شایستهتری از خود بروز داده و به ظاهر استحقاق دستیابی به موفقیتهای بزرگی را داشته باشد، امّا درنهایت میتوان مشاهدهکرد آنکه ساختار پایدارشده ذهن و شخصیتش قدرتمندتر است حتّی درصورت تلاش و شایستگی کمتر نیز درخور نتایجی ارزنده خواهد بود. به این ترتیب کیفیت دستاوردهای زندگی هرفردی را میتوان به طور مستقیم با نوع ساختارهای ذهنی و روانی پایدارشده درشخصیتش مرتبط دانست. به نحوی که اگر برنامهریزیهای روحی و روانی قدرتمندی درشخصیت انسان پایدار و نهادینه گردد، درمجموع باید زندگی شایستهتری برایش انتظار کشید. حتی اگر به دلایلی الگوهای رفتاری و نوع عملکرد و درمقاطعی بهقدرکافی درخشان نباشند. در مقابل زمانی که ساختارهای معیوب و ضعیف در شخصیت و روان فردی مستقر و پایدار گردید. نمیتوان کیفیت درخشانی را درزندگی او پیشبینی کرد، هرچند به دلایلی شاهد عملکردهای شایسته و درخشانی در وی باشیـم. گوئی انسان در سیستم درونی خویش برایکیفیتی از زندگی برنامه ریزی شده است. نوع برنامه ریزی ناخودآگاه و پنهانی که بینیاز از کنترل آگاهانه ساختار شخصیت فرد را تعریف میکند(باقری، ۱۳۸۱).
همانطورکه به سادگی نمیتوان انتظارداشت، برنامه ریزی پایدار شخصیت هرفرد دگرگون شود،نمیتوان پنداشت بطوردائمی و پایدار کیفیت زندگی فردی را تغییرداد در حالی که ساختار شخصیتش بـدون تغییـرمانـده است. گرچـه بـا تحمیـل الگـوهای رفتارهـای متعـالی و قدرتمـند بـه شخصیت فردی که فاقد آن ها است، میتوان عملکردهای او را ارتقاء داد و شاهد بهبود زندگیش بود، امّا بهبود پایدار و همهجانبه درزندگی هـرفـردی مستلزم دگرگونی در پایه های شخصیتش میباشد.
نکته حائزاهمیت دیگر اینکه عمده ساختارهای اصلی و پایدار درذهن و روان آدمی، در ناخودآگاه وی استقراریافته است، به بیان دیگر آن بخش از شخصیت فرد را به عنوان ساختاری دائمی و پایدارشده به رسمیت می شناسیم که برای بروز نیازی به کنترل آگاهانه نداشته باشند. اگر درساختار شخصیت فردی، اعنماد به نفس استقراریافته، بدیـن معنی است که فرد ناخودآگاه و بـینیاز از تمرکز و کنترل آگاهانه بررفتار و احساساتش در موقعیتهای مختلف اعتماد به نفس لازم را دارد. کسی که ساختار جذابیت درشخصیتش پایدارشده، ناخودآگاه جذاب و تأثیرگذار است و نیازی به تحلیل آگاهانه اطوار خاص برای جذاب نشان دادن ندارد.