با توجه به این واقعیت که NGOها به عنوان یک نهاد مدنی و در عرصه اجتماعی موسوم به حوزه عمومی (به تعبیر هابرماسی آن) فعالیت میکنند می توان گفت که فضای اجرایی برای NGOها اساساً یک فضای سیاسی ویژه است که باید با مساعدت حکومت ها و با پذیرش نقش حمایت گری از این سازمان ها از سوی دولت ها فراهم گردد. زیرا سازمان های غیردولتی عموماً در فرایندهای توسعه ای دخالت میکنند و در مبارزات سیاسی که جزءلاینفک این فرآیندهاست اغلب جانب طرف ضعیف تر را می گیرند که این طرف ضعیف تر میتواند گروههای فقیر و سرکوب شده، محرومان، قربانیان تبعیض و نابرابری و یا منابع و محیط زیست در معرض نابودی و انهدام باشد. این فرایند را در ذات آن می توان صورت جدی و واقعی «توانمندسازی» تلقی کرد.
از دید جردن و توژیل عمل حمایت برای قدرت بخشیدن به بخش های ضعیف جامعه، به کمک مردم برای دسترسی به اطلاعات، برخوردار نمودن آن ها از ابزار دسترسی به تصمیم گیرندگان محدود نمی شود، بلکه کارکرد اساسی حمایت گری عبارت است از ارتقای عزت نفس مردم جوامع ضعیف تر، بهبود اعتماد به نفس آنان و ایجاد انسجام و اعتماد متقابل در بین آن ها؛ که همه این ها عناصر اساسی و ضروری برای ایجاد یک جامعه سالم و از ضرورت های اجتناب ناپذیر حرکت به سوی توسعه پایدار در همه جوامع هستند.(همان).
نظام کنترل و موازنه که به واسطه شبکه همبسته سازمان های غیردولتی برقرار می شود باید از طریق عرصه های اجتماعی و سیاسی چندگانه در سطوح محلی، ملی، منطقه و بینالمللی جریان یافته و شکاف های نهادی موجود را که به مثابه موانع جدی توسعه پایدار اجتماعات در هر یک از این سطوح عمل میکنند پر کند. در واقع در هر اقدامی که در ارتباط با خدمت رسانی و حمایت گری توسط دولت ها یا سازمان های بینالمللی صورت میگیرد، خواه این اقدام تحویل آذوقه در یک وضعیت اضطراری باشد و خواه تأمین سرپناه یا کوشش برای دفاع از حقوق بشر و یا حتی خدمت رسانی به معنای گسترده آن برای تحقق توسعه پایدار روستایی و توسعه کشاورزی، سازمان های غیردولتی به مثابه نهادهایی مربوط به حوزه عمومی و در خدمت نظام کنترل مردمی و ایجاد موازنه میتوانند نقش مؤثر و بی بدیلی را ایفا کنند.
مسئولیت های اساسی سازمان های غیردولتی در عرصه حمایت گری را می توان به این صورت طبقه بندی کرد:
۱٫تقسیم عرصه های فعالیت ( به اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و توسعه ای)
۲٫طرح برنامه و استراتژی بر مبنای عرصه انتخاب شده فعالیت
۳٫ایجاد و تخصیص منابع مالی و شفاف سازی فرایند هزینه کردن این منابع در راستای هدف های تعریف شده
۴٫روان سازی جریان اطلاعات
۵٫ایجاد محیط سازمانی مناسب برای مشارکت و فعالیت های داوطلبانه علاقه مندان در چارچوب ضوابط تعریف شده بر مبنای اساسنامه
۶٫رسمی سازی روابط و کوشش برای کسب حمایت دولت ها و نظام بینالمللی
۷٫فراهم سازی تسهیلات برای نظارت بر عملکرد و بیان اطلاعات به شکل مفید و شفاف.
۲-۲-۳- استراتژی فعال زیست محیطی و گرایش به یادگیری، نوآوری
برای یک سازمان ، یادگیری در انطباق با شرایط جدید زیست محیطی و تولید ارزش پایدارتر بیش از رقبا مهم است. یادگیری سازمانی زمانی اتفاق می افتد که اعضای سازمان به محیط واکنش نشان بدهند، نتایج هر واکنش را مشاهده کنند و عقاید خود راجع به روابط علت و معلولی را ارتقا بخشند. با این حال، برای یادگیری، یک سازمان باید دانش منسوخ و موانع غلبه بر کسب اطلاعات جدید را ریشه کن سازد. به عبارت دیگر، به منظور ایجاد یادگیری با مراتب بالاتر ، یک سازمان نیاز به پشتیبانی از یک فرهنگ سازمانی دارد که جذب دانش جمعی و فردی را تقویت میکند. بنابرین گرایش به یادگیری در تحقیقات قبلی به صورت یک دارایی سازمانی درک می شود که منعکس کننده میزان رضایت یک سازمان از تئوری های مورد استفاده ، مدل های ذهنی و منطق غالب خود و تشویق کارمندان به جستجوی معیارهای سازمانی که فعالیت ها و عملیات سازمانی را هدایت میکند، میباشد(کندمیر و هالت[۱۷]، ۲۰۰۵)
تحقیقات قبلی نیز، تاثیر مثبت میزان گرایش به یادگیری بر PES را تأیید میکنند. به عنوان مثال، قابلیت جذب دانش، با ایجاد توانایی در کارمندان در به روز رسانی دانشی که برای تصمیم گیری های زیست محیطی، مفید است و با تسهیل انتشار تغییرات فرهنگی باعث تحریک PES می شود. اجرای مکانیسم های رسمی و غیر رسمی که با بهره گرفتن از آن دانش، به اشتراک گذاشته می شود، باعث می شود مدیران و کارمندان به راحتی اطلاعات، ایده ها و عقایدی که برای نوآوری زیست محیطی مهم هستند را به اشتراک بگذارند. علاوه بر این، PES با بهره گرفتن از قابلیت چشم انداز مشترک نیز تقویت می شود، اگر کارمندان خود را به عنوان شریکانی در طرح مسیر سازمان در نظر بگیرند، اختلاف راجع به اینکه چه انجام شود و چگونه انجام شود، با توجه به نوآوری های زیست محیطی کاهش خواهد یافت(روی و ترین[۱۸]، ۲۰۰۸)
نوآوری باعث می شود که شرکت ها استراتژی های خود را با تغییرات بازار منطبق سازند، و بنابرین به اهمیت اساسی ایجاد ارزش سازمانی مربوط می شود. نوآوری به صورت توانایی سازمان در انطباق و اجرای موفق ایده ها، محصولات و فرآیندهای جدید تعریف می شود. مقالات ، مراحل متفاوت موجود در فرایند نوآوری را تفکیک میکنند: این موضوع نشان میدهد که برای موفقیت سازمان ها در توسعه نوآوری، باید ابتدا یک جو سازمانی که به سمت نوآوری گرایش داشته و پذیرای تغییرات است، تقویت شود. بنابرین، بسیاری از نویسندگان از عبارت نوآوری برای در نظر گرفتن فرهنگ سازمانی که پذیرش تغییرات و جریانات جدید، با فرض میزان مشخصی ریسک، و شناسایی فرصت های خارجی و داخلی، را تشویق میکند استفاده می نمایند.(تاجدینی[۱۹]، ۲۰۱۰)