فعالیتهای اجتماعی انسانها از آگاهی به خودشان،دیگران و موقعیتهای خارجی سرچشمه میگیرد.
انسانها در جهت رسیدن به نیتهای ذهنی، مقاصد و هدفهایشان عمل میکنند.
آنها وسایل، شیوههای عمل، روشها و ابزارهایی متناسب با هدفهایشان را به کار میبرند.
میدان عمل آنها به خاطر شرایط یا مقتضیات تعدیل ناپذیر محدودیت پیدا میکند.
آنها از طریق اعمال اراده یا داوری آنچه را که میخواهند انجام دهند، یا دارند انجام میدهند و یا انجام دادهاند، را مورد سنجش و ارزشیابی قرار میدهند.(ریتزر؛۱۳۷۴: ۵۲۸)
۳-۴ پارسونز
پارسونز شهروندی را نتیجه ی ظهور جامعه سرمایه داری صنعتی میداند و معتقد است که تغییراتی که در جامعه صنعتی رخ داده، نظیر شهری شدن، از سوی دیگر عقلانیت بستر مناسبی را برای این پدیده به وجود آورده است. وی با مبنا قراردادن متغیرهای الگویی عام گرایی و جامعه ی مبتنی بر قرارداد عرفی و مدنی تصویری از شهروندی به عنوان کردار اجتماعی معطوف به عضویت اجتماعی و انسجام عرضه میکند.(توسلی و نجاتی حسینی؛۱۳۸۳: ۳۷) از نظر پارسونز یک شهروندی کامل به دور از هرگونه تبعیض اجتماعی به معنی برخورداری همۀ اقشار و گروههای اجتماعی از حقوق و تعهدات شهروندی و آگاهی آنان از حقوق خود است. بنابراین، آگاهی از حقوق شهروندی نیازمند تأمین انواع مختلف منابع و ایجاد فرصتهای مناسب و بازتولید ارزشهای عام از یک طرف و نگرش مناسب به این حقوق از سوی دیگر است. مهمترین مسألۀ مورد توجه پارسونز گروههایی است که از امتیازات شهروندی محروماند. به نظر او گروههایی که همچنان بر ارزشهای کهن خود تأکید دارند و خود را با مقتضیات زمان و شرایط اجتماعی وفق ندادهاند درکی از حقوق و امتیازات شهروندی نخواهند داشت.(حسام؛۱۳۸۱: ۱۱) بنابراین افرادی که دارای نگرشهای خاص گرایانه هستند، آگاهی کمتری از حقوق خود دارند. در این میان آموزش نقش مهمی را در جامعه پذیری یکپارچه و گستردۀ افراد و ارائۀ نگرشهای عام گرایانه ایفا میکند تا به تبع آن زمینۀ آگاهی افراد از حقوق و به تبع آن از وظایفشان، فراهم شود. از سوی دیگر پارسونز شهروندی را نتیجه توسعه مدرنیته و دموکراتیک شدن جوامع میداند. او شهروندی را به سه مقوله کردار اجتماعی، عضویت اجتماعی و انسجام اجتماعی پیوند میدهد و شهروندی را با این سه مقوله کلیدی دارای نوعی احساس تعلق میداند که در نهایت به انسجام اجتماعی منجر میشود. شهروندی کامل به معنای برخورداری همه اقشار وگروههای اجتماعی از حقوق است که باید آن را بشناسند و دیگران نیز این حقوق را محترم بشمارند. به زعم وی گروههایی که همچنان بر ارزشهای کهن خود تأکید دارند و دیدی خاص گرایانه دارند، خود را با مقتضیات زمان و شرایط اجتماعی وفق ندادهاند و درکی از حقوق شهروندی ندارند.(حسام؛۱۳۸۱: ۱۱) یک شهروندی کامل به دور از هرگونه تبعیض اجتماعی به معنای برخورداری همه اقشار و گروههای اجتماعی از حقوق و تعهدات شهروندی و آگاهی آنان از حقوق خود است. بنابراین آگاهی از حقوق شهروندی نیازمند تأمین انواع مختلف منابع و ایجاد فرصتهای مناسب و بازتولید ارزشهای عام ازیک طرف و نگرش مناسب به این حقوق از سوی دیگر است. در این راستا پارسونز با بیان نظریۀ کنش متقابل نمادین نظرات خود را دربارۀ ارتباط بین فرد و جامعه بیان میکند. وی بیان میکند«هر نظام کنش، چه اجتماعی، چه نهادی و چه مربوط به یک گروه کوچک وغیره، یک سلسله صور عام دارد». چرا که هر نظام برای آن که بتواند در عملکرد خود به عنوان یک نظام توفیق یابد به لوازم کارکردی بخصوصی نیاز دارد. این لوازم و ابزارها عبارتند از:
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
الف)انطباق و سازگاری با محیط
ب)هدف جویی(دست یافتن به هدف)
ج)وحدت و هماهنگی
د)حفظ موجودیت الگویی.
در رابطه با این ابزارها در درون نظام کل(جامعه)نیازهای اصلی عبارتند از:
تطابق با محیط به وسیلۀ فعالیتهای اقتصادی، البته این کار، تنها برای مراحل برتر حیات اجتماعی موقعیت فراهم میآورد.
افراد به دنبال هدفهایی هستند که جامعه به آنها شکل داده و آنها به نوبۀ خود جامعه را هدایت میکنند.
هنجارها و قراردادهای نهادی شده در این جامعه نهایتاً از این اهداف و هنجارها نشأت میگیرند.
وجود نظام ارزشهای فرهنگی فراگیر که توافق عام یا اجماع بر پایه آن استوار شده است.(توسلی؛۱۳۷۳: ۱۸۶)
با این حساب میتوان گفت کنش متقابل یعنی این که افراد در ارتباط با یکدیگر عمل میکنند و موجب ساختن عمل یکدیگر میگردند. کنش متقابل صرفاً به منزله تأثیرپذیری از دیگران نیست، بلکه تأثیر و تأثر متقابل در جریان زمان و موقعیتهای گوناگون است. در این صورت یک عمل متحول در حال تغییر، مطرح است نه عمل سادهای که در شرایط محیطی خاصی تحقق پذیرد. عمل انسان صرفاً به واسطه کنش متقابل ایجاد نمیشود، بلکه از کنش متقابل بین افراد نتیجه میشود کنش فرد ناشی از تفکر فرد و تعریف او از موقعیت است.در همین راستا میتوان اطاعت و فرمانبرداری افراد در سطج جامعه را با انطباق و سازگاری با محیط مرتبط کرد، تلاش برنامهریزان شهری برای زیبا سازی شهر را به هدف جویی، آشنایی با حقوق شهروندی را نوعی برقراری وحدت و هماهنگی، و تلاش متقابل مردم و مسؤلین را حفظ موجودیت الگویی دانست.
۳-۵هابرماس
از دیگر نظریه پردازان این حوزههابرماس است. از نظر وی با دریافت حوزۀ عموم و جامعۀ مدنی است که افراد نقش شهروندی پیدا میکنند. در نقش شهروندی فرد، به عنوان عضو تمام جامعه ی خود میگردد و شأن حقوقی ویژهای دارد. حوزه ی عمومی عرصهای است که در آن فرد به منظور مشارکت در مباحث باز و علنی گرد هم میآیند. در چنین حوزهای اصول برابری و امکان دسترسی، اصولی غیر قابل حذف هستند. حوزۀ عمومی برخلاف نهادهایی که تحت سلطه خارجی قرار دارند یا دارای روابط قدرت درونی هستند، از اصول مشارکت و نظام دموکراتیک نوید میدهد. درچنین حوزهای نتیجه و پیامد گفتگو مهم نیست، بلکه مهم این است که روند گفتگو و عقلانیت حاکم بر آن دموکراتیک باشد. برهمین مبنا وی مشارکت را معرف اصلی شهروندی میداند و ٱن را به گونههای مختلف تحلیل کرده است و دسترسی برابر به حقوق مشارکتی را مورد توجه بیشتر قرار میدهد. اعضای جامعه با توجه به توانایی تغییر حیات اجتماعی خود، دریافت حوزۀ عمومی به ایفای نقش شهروندی خواهند پرداخت که پیش شرط ظهور آن تعدد و تکثر در اشکال زندگی، ارتباطات عمومی و مسئولیت حقوق شهروندی است.(شیانی؛۱۳۸۴: ۱۶۷)هابرماس، معتقد است که شهروندی ناشی از تمایز حوزه اقتصادی -سیاسی و شکل گیری حوزه جدیدی به نام حوزه عمومی است. تنها در بافت حوزه عمومی و جامعه مدنی است که افراد به عنوان شهروندان دارای حقوق، عضو تمام عیار جامعه خود میگردند. درجامعه مدنی تصمیم گیریها از طریق فرآیندهای جمعی و مشارکت فعالانه شهروندان در قالب نهادها، انجمنها و گروههای مدنی صورت میگیرد. کار این نهادها و گروهها این است که با ایجاد زمینه مشارکت، آگاهی افراد را افزایش دهند. بر همین مبنا وی مشارکت را معرف اصلی شهروندی میداند و آن را به گونههای مختلف تحلیل کرده است. به زعمهابرماس، حقوق شهروندی تنها در نظام حقوقی مدرن قابل شناسایی است و هسته اصلی نظام حقوقی مدرن را حقوق فرد میسازد. از طرفی شهروندان نیز باید به مشارکت فعال در جامعه بپردازند و براساس احترام متقابل با یکدیگر متحد شوند.(شیانی و داودوندی؛۱۳۸۹: ۴۲ )
۳-۶ پست مدرن
در انتقاد به دنیای مدرن، پست مدرنها مباحث و مجادلاتی را درباره ارتباط شهروندی با ملیت و جهانی شدن، هویتهای مختلف فرهنگی، جنسیت و وضعیت اقلیتها مطرح کردهاند. چنان که به اعتقاد آنان، ماهیت شهروندی در دوران مدرن دچار تناقض شده و محدودیت در زمینه دولت- ملت، همه شمولی و مساوات طلبی در رویکردهای لیبرال مشاهده میشود که برای دست یابی به شهروندی واقعی باید از میان برداشته شود. فالکس، از جمله پست مدرنهاست که در شهروندی پسامدرن خود به دفاع از لیبرالیسم میپردازد. به عقیده وی حقوق فردی ما تنها هنگامی معنادار هستند که به وسیله احساس تعهد به دیگران حمایت شوند، دیگرانی که هم حقوق ما را به رسمیت میشناسند و هم به ما در ایجاد و پایدار ساختن نهادهای اجتماعی که تحقق حقوق را ممکن میسازند، یاری میرسانند.(شیانی و داودوندی؛۱۳۸۹: ۴۳)
یانگ، از دیگر متفکران پست مدرن با گسست از سنت لیبرال معتقد است که ادعای لیبرالها درباره حقوق شهروندی به سرکوب اقلیتها و نفی تفاوتها منجر میشود. وی با تأکید بر حقوق گروهی، شهروندی را نوعی قرارداد اجتماعی میداند که هدف اصلی آن ارتقاء امنیت و رفاه در جامعه است و ضرورتاً به این امر میپردازد که افراد جامعه چگونه باید رفتار کنند تا به این هدف برسند. در راستای تأکید بر حقوق گروهی، کیملیکا در پی احیای نوعی نظریه لیبرالی است که حقوق اقلیتها را محترم بشمارد. بنابر نظر وی، به رسمیت شناختن تفاوتهای فرهنگی از طریق اعطای حقوق شهروندی چند قومی متمایز، به یکپارچگی کامل کمک میکند. پس هر دو متفکر معتقدند که شهروندی باید در گروههای اجتماعی ریشه داشته باشد و نمی تواند یک موقعیت کاملاً فردی باشد. (شیانی و داودوندی؛۱۳۸۹: ۴۴)
همان گونه که در نظریات بالا خواندیم بسیاری از جامعه شناسان نظریاتی شبیه به مارشال ارائه کردهاند. مارکس به حقوق سیاسی و اقتصادی اشاره دارد و آن را به لحاظ تاریخی با رشد دولت - شهرهای یونان باستان درارتباط میداند، جایی که فضایی عمومی برای ارتباط آزاد و عقلانی میان کنشگران اجتماعی فراهم میساخت. از سوی دیگر، پارسونز شهروندی را نتیجه ی ظهور جامعه سرمایه داری صنعتی میداند و معتقد است که تغییراتی که درجامعه صنعتی رخ داده، نظیر شهری شدن و عقلانیت بستر مناسبی را برای این پدیده به وجود آورده است. وی با مبنا قراردادن متغیرهای الگویی عام گرایی و جامعۀ مبتنی بر قرارداد عرفی و مدنی تصویری از شهروندی به عنوان کردار اجتماعی معطوف به عضویت اجتماعی و انسجام عرضه میکند. در جایی دیگرهابرماس معتقد است افراد با دریافت حوزۀ عموم و جامعۀ مدنی است که نقش شهروندی پید ا میکنند. همچنین وی معتقد است که شهروندی ناشی از تمایز حوزه اقتصادی -سیاسی و شکل گیری حوزه جدیدی به نام حوزه عمومی است. در بین مکاتب نیز، نظریه پردازان مکتب پست مدرن معتقدند ماهیت شهروندی در دوران مدرن دچار تناقض شده و محدودیت در زمینه دولت -ملت، همه شمولی و مساوات طلبی در رویکردهای لیبرال مشاهده میشود که برای دست یابی به شهروندی واقعی باید از میان برداشته شود پس میتوان چنین نتیجه گرفت که شهروندی وحقوق مربوط به آن در بین همۀ نظریات مورد توجه و اعتنا است.
۳-۷ دورکیم
دورکیم اعتقاد دارد در جوامع جدید فردگرا شده، همبستگی قدیمی از بین رفته و جای آن همبستگی جدیدی بوجود آمده و لذا کلیت جامعه حفظ میشود. جامعۀ فردگراتر، همبستهتر میشود.تقسیم کار از منظر او صرفاً یک مقولۀ اقتصادی نیست. اثرات اقتصادی این پدیده در برابر کارکردهای اخلاقی و اجتماعی آن ناچیز است. بنابراین، تقسیم کار نیز یک پدیدۀ اجتماعی است. تقسیم کار همان تمایز یابی و پیچیده ترشدن امور است. تراکم مادی و معنوی علت تقسیم کار است. مقصود از تراکم مادی رشد جمعیت بر اثر مهاجرت و زاد و ولد است. منظور از تراکم اخلاقی گسترش و شدت ارتباطات بوده است. وی پس از آن به دو مفهوم همبستگی مکانیکی و همبستگی ارگانیکی اشاره دارد و این همبستگی را به جامعه منتقل میکند و آنها را اینگونه بیان میکند:
۳-۷-۱ جامعه مکانیکی: در جامعه مکانیکی تفاوت وجود ندارد و افراد برمبنای مشاهدات همبستگی میآفرینند. این نوع همبستگی در جایی رواج دارد که حداقل تفاوتهای فردی وجود دارد و اعضای جامعه از نظر دلبستگی به خیر همگانی بسیار همسان یکدیگر میباشند. همبستگی ناشی از همانندی، زمانی به اوج خود میرسد که وجدان فردی یکایک اعضای جامعه، منطبق با وجدان جمعی پرورش یابد و از هر نظر با آنها یکی شود. این جامعه سرکوبگر است و خطاکار مجازات میشود. انواع مجازاتهای زاجره و تنبیهی در آن وجود دارد. وجدان جمعی خارج از افراد وجود دارد و نظم اجتماعی را میآفریند.( وجدان جمعی: محکمترین ارزشها و هنجارها که مشترک در میان اکثر افراد است و با قانون سرکوبگر به مورد اجرا گذاشته میشود ) تقسیم کار در سطحی بنیادی و بسیار ساده است. یکپارچگی نظام با یکپارچگی اجتماعی یکسان است.
۳-۷-۲ جامعه ارگانیکی: برعکس همبستگی ارگانیک نه از همانندیهای جامعه بلکه از تفاوتهایشان پرورش مییابد. اینگونه همبستگی فراوردۀ تقسیم کار است. هرچه کارکردهای یک جامعه تفاوت بیشتری یابند، تفاوت میان اعضای آن نیز فزونتر خواهد شد. اعضای این جامعه به وظایف و نقشهای تمایز یافته به شدت وابسته میباشند. وابستگی متقابلشان بیشتر است و کمتر به باورهای مشترک میرسند. مجازاتها از طریق قانون جبران خسارت است. یعنی از حقوق ترمیمی، مدنی، اساسی و تجاری استفاده میشود.(دورکیم ؛۱۳۹۶)
۳-۸ فستینگر
فستینگر در مقالهای که در سال ۱۹۵۴ به چاپ رساند، فرایند تأثیرگذاری افکار در گروههای اجتماعی را به بحث گذاشت. در این مقاله که تحت عنوان«تئوری فرایند مقایسهی اجتماعی»چاپ شد، تأثیر مقایسهی اجتماعی و ارزیابی افکار و تواناییها بر شکل گیری افکار در گروه بحث و بررسی شد. به اعتقاد فستینگر تئوری او قادر است واقعیتهای فراوانی را تبیین کند و فرضیههای آزمون پذیر بسیاری نیز از آن اشتقاق مییابند. خلاصهای از این تئوری در قالب قضایای محوری و نتایج علمی آنها به شرح زیر ارائه میگردد:
قضیه اوّل: در ارگانیسم بشر سائقهای وجود دارد که او را به ارزیابی افکار و تواناییهایش وادار میسازد. اگر چه در نگاه اوّل به نظر میرسد که تفاوت زیادی میان افکار و تواناییها وجود دارد، اما پیوند کارکردی نزدیکی میان این دو وجود دارد، زیرا آنها در پیوند با یکدیگر بر رفتار تأثیر میگذارند. در واقع شناخت و ارزیابی فرد از موقعیت و تواناییهای خود، رفتار او را شکل میدهد و اگر این شناخت و ارزیابی درست نباشد شکست و تنبیه او را در پی خواهد داشت.
قضیه دوم: در شرایطی که معیارهای عینی غیر اجتماعی در دسترس نباشد، افراد افکار و استعدادهای خود را با مقایسه با افکار و تواناییهای دیگران ارزیابی میکنند. به عنوان مثال برای ارزیابی سرعت و قدرت دوندگی یک فرد میتوان شاخصهایی عینی در نظر گرفت، اما برای ارزیابی مزایای یک کاندیدای سیاسی یا قضاوت دربارهی اجتناب ناپذیر بودن جنگ، چنین شاخصهایی وجود ندارد و به ناچار در ارزیابی و قضاوت باید از معیارهای اجتماعی و ذهنی استفاده کرد.
قضیه سوم: تمایل افراد به مقایسهی خودشان با دیگران، در صورتی که تفاوت زیادی میان افکار و تواناییهای آنان وجود داشته باشد، کاهش مییابد. افراد مایل نیستند که افکار و استعدادهای خود را با کسانی مقایسه کنند که تفاوت فاحشی با آنان دارند. به عنوان مثال کسی که تازه بازی شطرنج را یاد گرفته است، خود را با قهرمانان برجسته شطرنج مقایسه نمیکند.
نتیجهای که فستینگر میگیرد این است که در ارزیابی افکار و استعدادها، امکان انتخاب مبنای مقایسه برای افراد وجود دارد و عامل مهمی که در این انتخاب تعیینکننده است، میزان تشابه یا تفاوت میان مقایسهکننده و مقایسه شونده است.
قضیه چهارم: همواره سائقه و انگیزهای برای رشد و تقویت تواناییها و استعدادها وجود دارد. اما چنین چیزی در مورد افکار صادق نیست، زیرا برتری قائل شدن برای یک فکر معنی ندارد. افکار میتوانند درست و معتبر یا نادرست و غلط باشند ولی تقویت و پیشرفت فکری معنی دار نیست.
قضیه پنجم: تغییر تواناییها با محدودیتها و موانعی عینی و غیر اجتماعی مواجه است در حالی که این گونه موانع غالباً در مورد تغییر افکار و آراء وجود ندارد. تغییر فکر ممکن است مشکلاتی اجتماعی یا عاطفی و شخصیتی داشته باشد، ولی تغییر تواناییهای فردی بسیاری اوقات نیاز به مقدمات و لوازمی عینی دارد که از اختیار فرد به کلی بیرون است. اما از آنجا که تغییر تواناییها همیشه مقدور نیست و تغییر افکار جهت هماهنگی با سایر اعضای گروه هم با دشواریهایی همراه است، فرد ممکن است برای کاهش فشار ناشی از ناهمگونی با دیگران یکی از مواضع سه گانه زیر را اتخاذ کند: وقتی که تفاوتهایی میان فرد و سایر اعضای گروه از حیث افکار یا استعدادها وجود داشته باشد، ممکن است تغییراتی در موضع و موقعیت خود پدید آورد و خود را با دیگران همساز کند. یا در این شرایط ممکن است که فرد تلاش کند دیگران را به خود نزدیک سازد و آنان را تغییر دهد. ایجاد تغییرات تا زمانی که مربوط بهایدهها و افکار باشد، عملیتر است اما همان طور که در قضیه اخیر اشاره شد، تغییر تواناییها با موانعی محیطی مواجه میشود. بنا براین تغییر توانایی درسی یا ورزشی اعضای یک کلاس به مراتب مشکلتر از تغییر نگرشهای آنان دربارهی موضوعی خاص است. تغییر تواناییها جهت رسیدن به یکنواختی و هماهنگی اعضای گروه گر چه امکان پذیر است، اما هم میزان آن ناچیز است و هم مقدمات و زمان بسیار زیادی نیاز دارد. و یا در صورتی که شرایط دیگر اعضای گروه تفاوت بسیار زیادی با فرد داشته باشد، وی به سمت ترک مقایسه سوق پیدا خواهد کرد و ممکن است اساسا موقعیت مقایسه را به هم بزند یا رابطهی خودش را با گروه قطع کند، از گروه خارج شود و موقعیت جدیدی برای مقایسه و ارزیابی افکار و عقاید خود پیدا کند. البته این شرایط پیامدهایی نیز در بر دارد که در قضیه ششم مطرح میشود.
قضیه ششم: ترک مقایسه با دیگران به خصوص در زمینهی افکار و عقاید، همراه با احساس خفت و کوچکی و حتی دشمنی خواهد بود، تا جایی که ادامه مقایسه میتواند عواقب ناگواری برای فرد به دنبال بیاورد.
قضیه هفتم: هر چه اهمیت گروهی که مبنای مقایسه قرار میگیرد، بیشتر باشد، فشار جهت هم شکلی فرد با گروه بیشتر میشود. همچنین هر چه انگیزهی فرد برای مقایسهی خود با گروه بیشتر باشد، تلاش بیشتری برای تغییر افکار و استعدادهایش جهت هم شکلی با گروه خواهد کرد. بر همین اساس، هر چه اهمیت یک فکر یا توانایی خاص یا ارتباط آن با رفتارهای جاری و مهم بیشتر باشد، فشار بیشتری برای رفع تفاوتها و ناهمگونیهای موجود در گروه بروز میکند.
قضیه هشتم: اگر تفاوت بین فرد و کسانی که مبنای مقایسه قرار میگیرند، ثابت و لایتغیر باشد، تمایل وی به مقایسه خود با آنان کاهش مییابد.
قضیه نهم: وقتی مجموعهای از افکار و استعدادهای افراد در گروه مورد ارزیابی آنان قرار گیرد، واکنشهای کسانی که به اکثریت نزدیکترند، با واکنش دیگران متفاوت خواهد بود. این افراد تمایل بیشتری دارند که دیگران را تغییر دهند و کمتر به تغییر در وضع خودشان میل دارند، در حالی که کسانی که در حاشیه قرار میگیرند، آمادگی بیشتری برای پذیرش تغییر در وضعیت خود پیدا میکنند. (ریتزر؛۱۳۷۴)
با توجه به دیدگاه فستینگر وهمچنین اهمیت افکار افراد که در آن تبیین میشود میتوان گفت توجه به نوع منش و افکار افراد جامعه میتوان طراحی شهری را به سمت و سویی سوق داد که در آن نه تنها نیازهای افراد ملاک قرار میگیرد، بلکه به اافکار و ارزشها در طراحی شهری نیز توجه دارد. همچنین فستینگر توجه به توانایی های افراد را مورد توجه قرار میدهد و این تفاوت را راه حلی برای تشویق بیشتر افراد در جامعه میداند و معتقد است شهروندان برای اینکه از مقایسه با دیگران مورد تمسخر و خفت قرار نگیرند با تلاش برای برطرف کردن ضعفها به حل مشکل خود میپردازند.
فصل چهارم:
روششناسی
۴-۱ روش تحقیق
روش مورد استفاده در این تحقیق به دلیل وجود متغییرهای کمی پیمایش است. پیمایش عبارت است از روشی برای گردآوری دادهها که در آن از گروههای معینی از افرادخواسته میشود به تعدادی پرسش مشخص (که برای همۀ افراد یکسان است) پاسخ دهند. این پاسخها مجموع اطلاعات تحقیق را تشکیل میدهد.همچنین برای فصول دوم وسوم در رابطه با جمع آوری نظریهها از روش اسنادی- کتابخانهای استفاده کردیم.
۴-۱-۱ جامعه آماری
عبارت است از مجموعه واحدهایی که در یک صفت مشترکاندو برای این تحقیق کلیۀ ساکنین شهراصفهان (اعم از زن و مرد)هستند که در سال ۹۱-۹۰ساکن شهر اصفهان میباشند.
۴-۱-۲ حجم نمونه
تعداد افراد مورد بررسی را میگویند.حجم نمونه ۳۸۴ (نفر( را با بهره گرفتن از فرمول کوکران(N= ) بدست آوردیم.(جمعیت ساکن شهر اصفهان بر اساس سرشماری سال۹۰: ۲۱۷۴۱۷۲نفر)اما با توجه به کمبود زمان لازم آن را به ۱۱۰نفر کاهش دادیم.
۴-۱- ۳روش نمونه گیری
تلاش ما بر این است که از نمونه گیری خوشهای استفاده کنیم.
تعریف: نمونه گیری خوشهای طبقه بندی شده گروه های همگنیاند که به منظور انتخاب نمونه طبقه بندی شدهاند. حال آن که خوشهها گروه های ناهمگن و غیرمتناجسیاند که معمولا ً گروههای پابرجایی هستند که از قبل شکل گرفتهاند مثل سازمانها.