به نظر می رسد، با توجه به شواهد و دلایل تاریخی موجود این موضوع چندان به صواب نزدیک نباشد. چرا که اصولا لفظ مهدی به عنوان هدایت شده، یا نجات بخش، لقبی بود که به قائم آل محمد داده می شد و همانا در آخر الزمان ظهور خواهد کرد ( نوبختی، ۲۹:۱۳۸۱ ) لفظی عام بود و کلیه کسانی که در شرایط خفقان و ظلم حکام، حرکتی می کردند و تصمیم بر رهایی امت داشتند، به این نام شناخته می شدند.
از لحاظ تاریخی نیز، پس از پیامبر (ص)، بارها به افراد و شخصیت های متعددی اطلاق گردید. از خلفای راشدین، از جمله حضرت علی (ع) گرفته تا امام حسین (ع) و برادرش محمدبن حنفیه، حتی این لفظ برای برخی از خلفای اموی و عباسی مانند عمربن عبدالعزیز و ابوالعباس سفاح استفاده شد ( الهی زاده، ۱۱۹:۱۳۸۵ - ۱۲۱ ). احتمالا مهدویت یکی از شیوه های معمولی برای بیان احساسات عمومی هر عصری محسوب می شد و برای پیروزی بر دشمنان و رسیدن به اهداف، تنها از طریق قداست الهی و تحت رهبری ملهم خدایی ممکن بود که باید مردی از اعقاب پیامبر (ص) چنین نقشی را بر عهده بگیرد(جعفریان، ۳۰۵:۱۳۷۳).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
با توجه به این اوصاف، این لفظ برای نفس زکیه،به معنای نجات بخش استعمال می شد، چرا که از نظر ظاهری نیز بر حسب اتفاق با مهدی آخر الزمان دارای شباهت های اسمی و جسمانی بود ( الهی زاده، ۱۲۴:۱۳۸۵ ). تصور هم نمی شود که واقعا خود محمد اصرار بر این ادعا کرده باشد، زیرا در نامه ی امام صادق (ع) به پدر وبستگان ایشان در زندان هاشمیه، امام (ع) آنان را همگی افرادی صالح و از ذریه ای پاک خطاب کرد( مدرسی، ۱۵۴:۱۳۷۸ ). شاید، دیگران یا احیانا پدرش او را با این ناممی شناختند، اما تاریخ گواهی نمی دهد که خود وی چنین ادعائی داشته باشد ( خاکرند، ۳۸۹:۱۳۹۰ ). در مدت حکومت ۷۵ روزه اش نیز وی چنین ادعای نداشت، حتی از سخنان برادرش ابراهیم نیز، چنین برداشتی در مورد او بدست نمی آید، چرا که وی در جایی اظهار داشت، مهدی که از طرف خدا و پیامبرش وعده داده شده، نه نامش مشخص کرده و نه زمان ظهورش، برادر من برای اجرای فریضه امر به معروف و نهی از منکر قیام کرد ( الهی زاده، ۱۳۰:۱۳۸۵ ).
به هر حال، نمی توان با صراحت در این موارد اظهار نظر نهایی کرد.احتمال دارد، چون او اولین قیامی کننده ای بوده که به این نام شهرت یافت،یا شاید هم بخاطر عمومی بودن لفظ مهدی، چنین تصور اشتباهی برای دیگران ایجاد شده باشد، واصولا با عقل و منطق هم سازگار نیست،اگر او چنین ادعای کرده بود و سپس کشته شود، آنگاه برادران و دیگر بستگانش (ابراهیم، یحیی، ادریس ) بلافاصله در بین مردم، ادعای حق طلبی و حق خواهی کنند و عده ی زیادی از مردم نیز پیرامون آنان جمع شوند و در رکاب ایشان فداکاری نمایند.
در مورد قیام شهید فخ، از مجموعه ی روایات و اخبار تاریخی و فرمایشات امام کاظم(ع)، می توان به نکته نظرات مثبت و امیدوار کننده ای دست یافت. اگر چه امام کاظم نیز مانند پدر بزرگوارشان، امام صادق (ع) در هیچ قیام و جنبش مسلحانه ای بطور مستقیم شرکت نکرد، اما برخوردها، تعاملات، مجموعه ی سخنان و سفارشات خیر خواهانه ای که در حق رهبران قیامهای شیعی عصر خود دارند، حکایت از موافقت و رضایت همراه با تقیه آن بزرگواران داشت.
امام کاظم (ع) هنگامی که حسین بن علی را در قیام مصمم و جدی دید به او فرمود: «اگر چه تو شهید خواهی شد، ولی باز در جهاد و پیکار خویش کوشا باش، این گروه مردمی پلید و بدکارند که اظهار ایمان می کنند ولی در باطن ایمانی ندارند، من در این راه اجر و پاداش را برای شما خواهانم» (مقاتل الطالبیین،۴۳۰:۱۳۸۹ و پیشوایی، ۴۴۵:۱۳۹۰). اگر به جملات امام در همین فراز کوتاه دقت شود، که در کار خویش جدی باشید یا اینکه برای آنان طلب آمرزش و پاداش می کند، خود بیان از درجه بالای قرب و مقام ایشان نزد خداوند و نگاه مثبت امام به وی بود.
اینطور که از اخبار نیز بر می آید، امام کاظم (ع) از آغاز تا شکل گیری و گسترش نهضت فخ از آن اطلاع داشت و با آن در تماس بود و بطور ضمنی و پنهانی از آن حمایت می کرد (حسینی دشتی، ۴۰۱:۱۳۸۴ ). و زمانی هم که حسین بن علی و یحیی بن عبدالله برای مشورت جهت خروج خود به حضور امام (ع) شرفیاب شدند، ایشان به آنان اجازه خروج داد اگر چنین باشد، خروج حسین بدون هماهنگی با امام زمانش و از روی خود سری نبوده است ( قمی، ۱۳۷۶، ج۴۹۰:۱).
از طرفی دیگر نیز نوشته اند، زمانی که سرهای شهدای میدان فخ، از جمله سر حسین بن علی را نزد موسی بن عیسی آورده اند، امام کاظم (ع) نیز حضور داشت، موسی از امام کاظم پرسید، آیا این همان سر حسین بن علی است؟ امام پاسخ فرمودند : «آری، انا لله و انا الیه راجعون به خدا او در حالی که مسلمان صالحی بود و به عبادت پروردگارش قیام می کرد و امر به معروف و نهی از منکر می نمود، عمر خود را به پایان برد، چنانکه در خانواده خود شخصی بی نظیر بود » ( اصفهانی، ۴۳۸:۱۳۸۷).
ملاحظه می شود که امام کاظم (ع)، با ذکر سوگند به خدا بر شایستگی، ایمان و عبادت شهید فخ مهر تایید گذاشت که این نشان دهنده ی عدم انحراف وی از خروج بود. البته کسینمی تواند، ادعا کند که قیام حسین بن علی به فرمان امام هفتم (ع) بوده است ولی،با توجه به نگاه ارشادی و هدایت گرایانه ائمه (ع) و ظلم و ستمی که در حق علویان روا می گردید، ائمه (ع) بطور کلی و امام موسی کاظم (ع) بطور ویژه با همه حرکت هایی که در مسیر و چارچوب سالمی قرار داشتند، موافق بوده اند.
پاسخ به یک شبهه
عده ای از منتقدان به قیام و حرکت حسین بن علی این ایراد را بر آن وارد کرده اند، که چرا خروج شهید فخ، باید بر خلاف نص صریح قرآن کریم در آیاتی چند[۵]، از نظر زمان و مکان، در ماهی حرام و مکانی ممنوع القتال [مکه] صورت پذیرد. و آیا این عمل او بی احترامی و مخالفت با دستور موکد خداوند در قرآن کریم نیست؟ و آیا این خود خطایی بزرگ و نابخشودنی محسوب نمی گردد؟
به طور کلی باید دقت نمود، که چرا و به چه دلایلی قیام حسین بن علی در سال ۱۶۹ ق به وقوع پیوست. انگیزه ها و اهداف او دفاع از خود، خانواده، علویان و مردم مدینه در برابر فشارهای گماشتگان هادی عباسی بود و این عباسیان بودند که آغازگر محسوب می شدند، حسین و یارانش فقط «دفاع» می کردند. دفاع از حرمت، ناموس و عزت خویش، و دفاع حق همه انسان ها و بویژه هر مسلمان آزاده ای است. امام خمینی (ره) در تحریر الوسیله ( باب دفاع) در پاسخ مساله های شماره های ۱، ۲، ۳، ۴، ۱۰ و ۲۱،دفاع کردن مسلمانان را از جان و مال و ناموس و … در مقابل دشمنان را یکی از ضروریات و واجبات مسلم دانسته است ( خمینی، ۱۳۸۶، ج۴۶۶:۲ به بعد ).
از لحاظ عقلی و منطقی نیز، نگرانی حسین پس از تصرف مدینه و احتمال هجوم سپاه هادی عباسی، این حق را به او می داد که جهت پیش دستی، آهنگ مکه کند این در حالی بود که زمان برگزاری مراسم حج بود و این فرصت مناسبی برای او بود تا با بهره گرفتن از حضور و یاری حاجیان، بتواند تبلیغات و پیروزی های خود را تکمیل نماید. و اگر این احتمال نیز در کار نباشد، مورخان ذکر می کنند، هنوز سپاهیان حسین به مکه نرسیده بودند که در وادی فخ در محاصره نیروهای عباسی قرار گرفتند ( اصفهانی، ۴۱۶:۱۳۸۷ ) در آنجا نیز جنگ آنان بیشتر جنبه دفاعی داشت تا هجومی و متعرضانه، آنان مجبور بودند در حریم امن حرم دست به شمشیر ببرند… و با توجه به آیات صریح قرآن،[۶] که بر طبق ترجمه و تفسیر آن آیات شریفه، اجازه قتال با دشمنان در حالت دفاعی نه تنها در حریم حرم ممنوع نشده، بلکه بر آن نیز تاکید گردیده است. چرا که همه آن حرمت ها، برای اسلام است و اگر بد دینان در خود مسجدالحرام برای از بین بردن اسلام بر شما حمله کردند، در همان حال آنها را بکشید (جوادی آملی، ۱۷۳:۱۳۸۸ ). معنای تکوینی امنیت حرم این نیست که در آنجا کشتار نمی شود، بلکه خداوند آنجا را بر اساس لطف خاص خود مامن قرار داده است، ولیکن اگر مردم آنجا بیراهه رفتند، خداوند آنان را به قهر خویش می گیرد. ( همان : ۱۵۵ )
از نظر تاریخی نیز، در تاریخ صدر اسلام، چندین بار مواردی مشابه رخ داد، از بیست و هفت غزوه مسلمانان در چند سال اول بعثت و در زمان حیات خود پیامبر (ص)، حداقل شش مورد آن در ماه های حرام به وقوع پیوست[۷] ( زرگری نژاد، ۳۸۸:۱۳۷۸ به بعد و ۴۱۴ به بعد و واقدی،۱۳۶۲،ج۳۷۵:۲ ). بنابراین مشاهده می شود که جنگ و مقابله با دشمن در حالت دفاعی با وجود قرار داشتن در ماه های حرام، مسبوق به سابقه و از این لحاظ قابل توجیه و دفاع است.
همچنین، امام خمینی (ره) در تاریخ ۰۶/۰۵/۱۳۶۶ در پیامی که به زائران بیت الله الحرام فرستادند، می فرمایند : « چه بسا جاهلان متنسک بگویند که قداست خانه حق و کعبه معظمه را به شعار و تظاهرات و … نباید شکست و حج جای عبادت است، نه میدان صف آرایی و رزم و نیز چه بسا عالمان متهتک القاء کنند که مبارزه و برائت و جنگ و ستیزه کار دنیاداران و دنیا طلبان است … این از القائات و سیاست مخفی جهانخواران بشمار می رود اگر مسلمانان، در خانه خدا از دشمنان برائت نکنند، پس در کجا اظهار نمایند» ( جوادی آملی، ۱۶۰:۱۳۸۸ ).
۶-۵- نارضایتی خلفا از ائمه صادقین (علیهما السلام)
یکی دیگر از نشانه های وجود ارتباط عمیق اعتقادی بین قیام کنندگان علوی و ائمه اطهار ( علیهماالسلام ) گفتار و کردار و به طور کلی، سیاست خشنی بود که خلفای اموی و عباسی با ائمه هدی(ع) در طول دوران حیات آن بزرگواران و بویژه، عصر امامتشان داشتند، زیرا خلفا، حق یا بناحق، تصور می کردند که عامل اصلی زمینه سازی و شکل گیری حرکت های شیعی، ائمه معصوم(ع) هستند و لذا اولین کسانی که در آغاز شروع هر قیامی، در معرض سوء ظن و اتهام قرار می گرفتند، آن بزرگواران بودند. و این شک و تردید نسبت به ائمه، خواه و ناخواه ﻣﺅید وجود حداقل ارتباطی است که می توانست، بین قیام کنندگان و امامان شیعه باشد.
امام صادق (ع) معاصر با دو حکومت مروانی و عباسی، و در معرض انواع فشارها و آزارها از سوی خلفای این دو حکومت قرار داشت. آن حضرت را بارها بدون اینکه جرمی برایش ثابت کنند با اکراه از مدینه به سوی شام، عراق، حیره و بغداد آوردند ( مظفر، ۹۷:۱۳۶۸ ). این فشارها و نظارت ها آنچنان شدید بود که می گویند، امام (ع) حتی یک روز هم نتوانست در صحنه سیاسی، دعوت و خلافت خویش را اظهار نماید ( مدرسی، ۱۳۷۵، ج۸۶:۲ ). طبیعی بود که منصور و دیگر خلفای غاصب وقت، با توجه به کینه شدیدی که با علویان داشتند، آن حضرت و سایر ائمه (ع) را به شدت زیر نظر داشته و نه تنها اجازه زندگی آزادانه به ایشان را ندهند، بلکه بخشی از زندگانی آنان در زندان های مخوف خلفا سپری شود ( طقوش، ۶۷:۱۳۸۷). امام صادق (ع) بارها مورد امتحان و آزارهای منصور عباسی قرار گرفت و خطرات بسیاری او را تحدید می کرد. وی بارها گفته بود:« از ذریه فاطمه هزاران تن را کشته، اما جعفر بن محمد هنوز زنده است» ( کاظمی پوران، ۲۲۲:۱۳۸۰ ). در واقع نگاه منصور به امام (ع) مانند استخوانی بود که در گلوی خلیفه قرار داشت، زیرا امام (ع) به مخالفت علنی بر نخاست و برای دعوت خود تبلیغ نکرد، منصور نیز با آوردن امام (ع) به عراق و آتش زدن خانه آن بزرگوار خواست، تا بدین طریق از مقام امام بکاهد. ( مختاراللیثی، ۲۰۷:۱۳۸۷ – ۲۰۸). بنا بر روایتی، منصور در مدینه آن حضرت را احضار کرد و با تندی خطاب به وی گفت : « خدا مرا بکشد، اگر تو را نکشم » همچنین پس از قیام نفس زکیه بود که با فتنه گری فردی بر علیه امام صادق (ع)، منصور او را به عراق فرا خواند ومدت ها بعد، اجازه بازگشت او را به مدینه داد (خضری، ۴۳:۱۳۸۸ و امین، ۱۴۰۳ ق، ج۶۶۶:۱ ). سرانجام نیز منصور عباسی زهر خویش را بر جان و قلب امام مظلوم شیعیان و علویان ریخت و او را مسموم و به شهادت رسانید.
رفتار خلفای عباسی با فرزند و جانشین الهی امام ششم، یعنی امام موسی کاظم (ع)، نیز بسیار وحشتناک گزارش شده است. در میان ائمه اطهار، امام حسین (ع) و امام کاظم (ع) بیشترین ظلم و ستم و اهانت ها را از سوی خلفای اموی و عباسی متحمل شدند … احتمالا این دو امام اقدام به طرح نقشه ای کرده بودند تا اوضاع سیاسی امت را تغییر دهند. این نقشه از پنهان کردن امامت امام کاظم (ع) توسط امام صادق (ع) شروع شد و با رویدادهای زندگانی آن حضرت و شهادتش به پایان رسید ( مدرسی، ۱۸۴:۱۳۷۸ ).
روایت شده، پس از قیام شهید فخ بود که هادی عباسی، در اشعاری طالبی ها را به قطع رحم متهم کرد و نگرانی شدید خود را از موسی بن جعفر (ع) ابراز داشت و قسم خورد که او را خواهد کشت ( جعفریان، ۲۶:۱۳۷۱ ). در عصر خلافت هارون به ویژه که، در اوایل حکومتش چندان مزاحم امام کاظم (ع) و شیعیان نشد، دلایل این امر شاید در همان تقیه و احتیاطی جستجو کرد که امام (ع) در پیش گرفته بود ( حیدری آقایی، ۲۶۲:۱۳۸۵).اما دیری نپایید که او نیز روش اسلاف خویش را در پیش گرفت و سوگند خورد که خاندان و فرزندان ابوطالب و شیعیان را خواهد کشت. دلایل متعددی در این تغییر سیاست می توان موثر دانست، از قیام ادریس و یحیی بن عبدالله گرفته، تا توجه روزافزون شیعیان به امام کاظم(ع) و همچنین تحریکات یحیی برمکی (عادل ادیب، ۲۱۷:۱۳۶۶ ).
اعمال فشارهای رشید نسبت به شیعیان و بویژه امام کاظم (ع)، در این دوره قابل قیاس با دوره های پیشین نیست و فقط می توان این عصر را با دوران سیاه متوکل عباسی مقایسه نمود (جعفریان، ۲۸:۱۳۷۱ ).
هارون،امام کاظم (ع) را به مدت چهارده سال و به روایتی شانزده سال در سیاه چال های خود نگاه داشت ( عادل ادیب، ۱۳۶۶ : ۲۱۷). هارون تصور می کرد کانون اصلی و مرکز ثقل تمام قیام علویان و شیعیان امام کاظم (ع) است، لذا در تمامی سال های آخر عمر امام (ع)، او را لحظه ای آزاد نگذاشت. نه تنها امام بلکه یاران نزدیک امام نیز از این نظارت دائمی مستثنی نبودند. زیر نظر گرفتن وضو ی علی بن یقتین، از سوی وی برای پی بردن به رافضی بودن او مصداق این ادعاست (مدرسی، ۱۳۷۵، ج۲ : ۱۳۳).
هارون بشدت از این موضوع نگران و ناراحت بود که شیعیان پرداخت مالیات های خود و همچنین امورات شرعی دیگر خویش مانند حج، جهاد، نماز و … را به تبعیت و با نظر امام کاظم (ع) انجام دهند ( امینی نجفی، ۱۳۸۶، ج۱۲۱:۳ ). زمانی هم که هادی عباسی از دست علویان به ستوه آمده بود، خطاب به امام کاظم (ع) اظهار کرد: «به خدا سوگند، حسین بن علی جز به فرمان او خروج نکرد و جز از مهر او از چیزی پیروی نمی کرد، چه او در میان اهل این خاندان عهده دار امور دین و صاحب وصیت پر نفوذ است» (صالحی، ۴۵:۱۳۸۴ ).
از مجموع مطالب یاد شده می توان نتیجه گرفت، که یکی از بهترین دلایل همراهی ائمه اطهار با قیام های علویان عصر امامت خویش، همین فشارها و بداخلاقی هایی بود که خلفای جور از روی ترس و نگرانی، در حق ائمه (ع) روا و اعمال می کردند. اگر نبود همگرایی و همفکری آن بزرگواران با جنبش های عصر خود، دیگر دلیلی برای آن همه فشار، زجر و زندان رفتن و بالاخره شهادت ائمه وجود نداشت.
۶-۶- تقیه، محور مواضع و سیاست های ائمه ( علیهماالسلام )
یکی از مهمترین، و شاید هم مهمترین محوری که بیشتر موضع گیری های سیاسی – اجتماعی ائمه اطهار ( علیهماالسلام ) پیرامون آن قرار داشت و براساس آن قابل تفسیر و توجیه باشد « تقیه » بود. اگر ملاحظه می شود، مذهب تشیع از گردنه های سخت و طاقت فرسای دوران خفقان و بحرانی عصر اموی و عباسی به سلامت عبور کرد و توانست خود را از آن شرایط نجات دهد، میسّر نبود مگر به جهت سیاست یا تاکتیکی که می توان از آن با عنوان تقیه یاد کرد.
دانشمندان در مورد تعریف «تقیه»نوشته اند، تقیه عبارت است : کتمان اعتقاد قلبی برای پرهیز از زیان های دینی و دنیوی ( خطیبی، ۱۸۸:۱۳۸۵ ). مرحوم شیخ مفید تقیه را چنین تعریف می کند : « تقیه مستور داشتن اعتقاد باطنی و کتمان در برابر مخالفان به جهت اجتناب از زیان های دینی و دنیوی است» ( مکارم شیرازی، بی تا : ۱۰ ). تقیه در فرهنگ شیعه، معقول و خردمندانه پنداشته اند، طوری که برای حفظ بهتر و بیشتر نیروها،نوعی به کار گیری سپر در مبارزه است ( مطهری، ۱۳۷۰، ج۵۷۸:۱ ) .
تقیه سپری به حساب می آید که موجودیت و دوام زندگی شیعه را در طول تاریخ تضمین کرده و ائمه شیعه نیز بارها بر توجه، رعایت وعمل به آن را به پیروان خود یادآور شدند (خاکرند، ۳۴۳:۱۳۹۰ ).
البته تقیه یک روش و تاکتیک فردی و شخصی نبوده و نیست، بلکه زمانی می تواند به حداکثر کارایی خود برسد که به عنوان یک برنامه گروهی سازمان یافته و تحت نظر رهبر انجام پذیرد ( مکارم شیرازی، بی تا : ۱۱۶ ).
تقیه موضوعی است که در همه مکتب های بشری کم و بیش وجود داشته و محکوم کردن آن توسط عده ای با عنوان ترس پیشه کردن، پندار و اشتباهی است که ریشه در بی اطلاعی و جهل مرکب آنان دارد ( همان : ۲۱ ). تقیه نه صرفا برای حفظ جان جهت ماندن است، بلکه ماندن برای حفظ و یاری دین خداوند است … و یکی از وظایف شرعی هر مسلمان می باشد که ریشه در قرآن دارد ( ابو زهره، ۷۴:۱۳۹۰ ). در آیات سوره غافر ۸۹ – ۹۳، صافات آیه ۱۴ به بعد، آل عمران آیه ۲۸ و … به طور صریح به این مهم اشاره رفته است. اما از لحاظ فقهی بیشتر از ناحیه ائمه ( علیهماالسلام ) بر رعایت آن تاکید گردیده است ( مکارم شیرازی، بی تا : ۲۸ و خاکرند، ۳۴۳:۱۳۹۰).
خود پیامبر نیز در سال های نخستین دعوتش، با بهره گرفتن از روش تقیه، به مسلمانان امکان داد که دور از چشم دشمنان به صورت نیروی موثری خود را شکل دهند، که بعدها برای در هم شکستن آن کار آسانی نبود ( همان : ۱۳ ).
به هر حال، هر یک از ائمه با شناخت دقیق از طبیعت اجتماع و ماهیت قدرت های حاکم، همواره به انجام این فریضه ی شرعی مهم می پرداختند، اما هرگز نیز از تلاش در مسیر عینیت بخشیدن به حکومت ولایی خویش، غفلت نورزیدند ( نصیری، ۱۹۵:۱۳۸۶ ). همین روش ائمه -تقیه - باعث شده است، تا گاهی اوقات مورخان و تاریخ پژوهان نتوانند از حرکات سیاسی آنان ارزیابی دقیقی به دست آورند ( جعفریان، ۳۸۵:۱۳۸۴ ).همین فعالیت های مخفی ائمه باعث شده بود که عده ای اصولاً تصور نمی کردند، ائمه قصد قیام علیه خلفای جور دارند و حتی ائمه را به عدم اعتقاد نسبت به جهاد معرفی می نمودند، البته حضرت صادق (ع) هوشمندانه این ادعاهای آنان را تکذیب کرد ( جعفریان، ۲۶:۱۳۷۱ ).
شدیدترین شکل تقیه در زمان امام جعفر صادق (ع) بود، چرا که شرایط سیاسی و اجتماعی جامعه و مسئولیت سنگین امام و شیعیان اقتضاء می کرد، روشی بدور از چشم و انظار بدخواهان و مخالفان در پیش گرفته شود. امام صادق (ع) در این زمان بر رعایت تقیه فوق العاده تاکید داشت، طوری که در جایی فرمودند :« والله خداوند چیزی بهتر از خب عبادت نشده است. هشام کندی گفت : خب چیست؟ ایشان فرمودند : تقیه » ( صالحی، ۱۰۱:۱۳۸۴). یا همان امام (ع) فرمودند :« گناه کشته شدن با تیغ کمتر از فاش کردن اسرار ما نمی باشد» (همان : ۱۰۸ ).
تاکید امام (ع) بر این اصل، تا آنجا پیش رفت که آن را یک مرحله از شرط ایمان بالا برد. در حقیقت ظهور و تاکید بر این آیین، پاسخ به نیاز زمان و شرایط محیطی بود که صادقین (علیهماالسلام ) در آن زندگی و پیروان را با اصول و مرام مذهبی تغذیه می کردند. ( جعفری، ۳۴۴:۱۳۷۳ ).
تقیه در دوران امام کاظم (ع) نیز تا آنجا اوج گرفته بود که گفته می شود، جز در زمان معاویه و پس از شهادت امام حسن (ع)، شیعیان چنین شرایط سختی را به خود ندیده بودند،چنان که حتی نمی شد نام امام کاظم (ع) را به صراحت برد و لذا از ایشان با عناوینی چون : عبدصالح، صابر، زاهد، راحل و … یاد می شد (قمی، ۱۳۸۳، ج۳۰۷:۲ ).
خود امام نیز مانند پدر بزرگوارش بشدت بر این موضوع تاکید داشت . قضیه سرزنش او از صفوان که شتران خویش را به عنوان کرایه در اختیار هارون قرار داده بود، نمونه کوچکی از مبارزات منفی و تقیه آن امام بزرگوار بود. با این وجود، چگونه ممکن بود وی با قیام هایی که بیشتر از جنس علوی بودند و در مسیر مبارزه با ظلم و ستم های خلفاء، قرار داشتند، مخالفت نموده باشد، یا حداقل آنان را تایید نکند ( مغنیه، ۷۶:۱۳۹۰ ).
مگر ممکن است، امامانی که از نظر تشکیلاتی، فقهی، علمی و …آنچنان قوی و به درجه ی بی نظیری از بلوغ رسیده باشند، نسبت به دهها معضل و مشکل سیاسی – اجتماعی جامعه که گریبانگیر مسلمانان، بویژه شیعیانشان شده بود بی توجه باشند یا سکوت اختیار کنند. اگر دیده می شود، گاهی امامی نیز در مقابل حاکم ظالم به ظاهر نرمی نشان می دادند، نه از روی ترس یا چشم داشت، بلکه فقط و فقط برای حفظ جان شیعیان و جلوگیری از وحشیگری های مخوف آنان بود ( قائمی، ۹۸:۱۳۷۷ ).
به نظر می رسد، رفتارهای ائمه (ع) بیشتر رنگ و بوی تقیه داشت، یعنی سرّی و مخفیانه صورت می گرفت. روایت شده، روزی که محمد بن عبدالله و پدرش برای حمایت امام جعفر صادق (ع) به نزد ایشان شرفیاب شدند، امام به ایشان فرمود :« شما به کلی از من دست بکشید و به هیچ کس هم نگویید که به دیدن من آمده اید، کارتان را به پیش ببرید» ( فاضل، بی تا : ۱۷۳ ).
از مجموع آنچه در موضوع تقیه و شرایط آن، می توان چنین نتیجه گرفت که: اگر چه همه ائمه اطهار و بویژه امامین صادقین ( علیهماالسلام ) لحظه ای با خلفای جور سازش نکرده و در مقابل ستم های آنان بی تفاوت نبودند، اما همه آن بزرگواران نیز از یک شیوه مبارزاتی واحد، پیروی نکردند، بلکه در موقعیت های مختلف، برای حفظ مذهب و جلوگیری از ریختن خون پیروانشان، روش های گوناگونی را بر گزید که یکی از مهمترین و اصولی ترین آنها « تقیه » بوده است، که از زمان شروع رسالت خود پیامبر (ص) پیدا شد. لذا اگر در تاریخ تشیع، روایت ها و احادیث به ظاهر متضادی در سیره اهل بیت در ارتباط با مسائل سیاسی – اجتماعی، از جمله قیام های علوی مشاهده می شود، بی شک یکی از مهمترین دلایل آن تقیه می باشد و اصولا این روش خود دلیلی بر عظمت و بافت فکری و روحی شیعه امامیه است که خود را این چنین هوشمندانه تا امروز حفظ نموده است.
۶-۷- نتیجه گیری
در آخرین سال های خلافت امویان و نیمه نخست حکومت عباسیان، جامعه ی اسلامی و خلافت، شاهد بروز و ظهور قیام و جنبش های نظامی متعدد کوچک و بزرگی از سوی علویان بود. حرکت هایی که با قیام ها زید بن علی (ع) در سال ۱۲۲ ق. آغاز و بصورت زنجیره ای از قیام ها، تا دهها سال بعد همچنان ادامه یافت. وقوع چنین قیام هایی همزمان و مصادف با دوران امامت امام جعفر صادق و امام موسی کاظم (علیهما السلام) بود. مواضع و رویکرد ائمه صادقین در ارتباط با این حرکت های مسلحانه چگونه بود و آیا قیام های مذکور در این مقطع از تاریخ اسلام، مورد تایید ایشان بودند یا خیر.
با توجه به بررسی هایی که در مورد قیام های علویان و فعالیت های آنان و همچنین مواضع ائمه ششم و هفتم (ع) در این پژوهش صورت گرفته، نتایج ذیل بدست آمده است:
تا آنجا که اخبار و روایات گواهی می دهند، سیره نظری و عملی ائمه (ع)، از اولین آن بزرگواران یعنی امیرالمومنین (ع) تا آخرین ذخیره ایشان حضرت مهدی (عج)، همه و همه در یک راستا و مسیری واحد قرار داشته و دارند، آن هم مخالفت با همه اشکال ظلم و ستم جباران و حکام ظالم و حمایت و رضایت کلی از همه قیام های ظلم ستیز، صرف نظر از نقاط ضعفی که آن حرکت ها ممکن بود داشته باشند .
شواهد و قرائن متعدد تاریخی نیز، حکایت از نگاه مثبت و تاییدی ائمه به قیام های علویان مورد بحث دارد. شواهدی نظیر : ستایش و تمجید ائمه از رهبران قیام های علوی، حزن و اندوه ائمه (ع) بر مصائب و شهادت مظلومانه ی علویان البته نه به جهت مسائل عاطفی، مشورت ها و درخواست خروج از سوی برخی از رهبران قیام های مذکور از امام زمان خود، حضور و شرکت برخی از حسینیان از جمله تعدادی از فرزندان ائمه در این قیام ها می تواند، دلایل و شواهدی بر سلامتی نسبی قیام ها و در نتیجه رضایتمندی، همراه با تقیه ائمه(علیهما السلام) باشد.
شاخص دیگر، گفتار و سیره خود ائمه در این موردبود از جمله : به نیکی یاد نمودن از رهبران قیام ها، توصیه ها و دعاهای خیر ایشان در حق قیام کنندگان، طلب رحمت برای مقتولین. همچنین، مذمت و نفرین قاتلانشان.
با وجود همه این ها، شاید یکی از مهمترین شاخص هایی که در موضع گیری های سیاسی–اجتماعی همه ائمه اطهار(علیهما السلام)، هر اندیشمندی را به تامل و هوشیاری دعوت می نماید، همانا توجه به شرایط و اوضاع سیاسی – اجتماعی جامعه و امت اسلامی، در زمان وقوع قیام ها و امامت صادقین ( علیهماالسلام ) می باشد.
این یک تصور غلط و شاید جهل مرکّب است که تصور شود، ماهیت و ذات سیره امامان معصوم (ع)، از جنس های متفاوتی بوده و براساس همین تفاوت ها، مواضع و رویکردهای گوناگونی نیز در پیش گرفتهاند. آنچه از مجموعه رویدادها، حوادث و شواهد تاریخی، بر می آید، نشان می دهند که ائمه (ع)، همه یک اصل واحد و مجموعه ای متحد و به هم پیوسته بوده و اگر تفاوتی ظاهری نیز در سیره آنان به نظر می رسد، ریشه در شرایط سیاسی – اجتماعی و … جامعه ی عصر و حیات آن بزرگواران داشته است، که آنان را وا می کرد تا مواضع متفاوتی را در برابر شرایط جدید اتخاذ نماید و گرنه ماهیت سیره ایشان کاملا یکی بود. چنانکه در روایتی مشهور، قعود امام حسن و قیام خونین امام حسین (علیهما السلام) را به یک اندازه برای حفظ اصل اسلام مهم و ضروری بیان می کند. بطور کلی می توان تاریخ و زندگی سیاسی – اجتماعی به ظاهر متفاوت ائمه را مانند انسانی تصور نمود که بیش از ۲۵۰ سال عمرکرده و در شرایط متفاوت برای حراست از ارزش های الهی رویکردهای گوناگونی داشته است. این مساله دقیقا در زمان امامت صادقین (علیهماالسلام) و در ارتباط به قیام های مورد بحث مدنظر می باشد.
نکته مهم دیگری که علت آن را باید در دل شرایط سخت آن روزگار جستجو کرد و بیشتر مواضع سیاسی – اجتماعی ائمه (علیهما السلام) نیز براساس آن شکل می گرفت « تقیه » بود. این امر مهم، دو نتیجه در بر داشت. اول: این که ائمه (ع) در آن زمان مجبور بودند بطور روشن و آشکارا، مواضع خود را در زمینه های مختلف ابراز و اظهار ننمایند. دوم:آن که بسیاری از موضع گیریهای آن بزرگواران در همان موقع نیز در پرده ای از ابهام قرار داشت و لذا اکنون نیز نمی توان به آسانی در مورد آن ها قضاوت قاطعی نمود.ریشه بسیاری از احادیث و روایات متفاوت و گاهاً متناقض، از جمله در مورد موضوع مورد بحث، به همین اصل مهم شرعی فوق بر می گردد.
سرانجام اینکه اگر واقعا ائمه اطهار، بویژه صادقین ( علیهماالسلام ) چندان به امور سیاسی – اجتماعی جامعه اهتمامی نداشتند و فقط به ذکر احادیث و کارهای فکری ـ فرهنگی مشغول بودند در این صورت خطری برای حکّام وقت محسوب نمی شدند. چرا باید آنچنان که در همه منابع تاریخی و روایی مشهود است، مورد غضب، اتهام، شکنجه، زندان و بطور کلی تحت نظر شدید حکام اموی و عباسی باشند و نهایتاً نیز بدستور آنان به شهادت برسند؟ آیا ذکر چند حدیث و پرورش چند شاگرد این اندازه برای دستگاه خلافت نگران کننده و مرگبار بود، که چنین هزینه ی سنگینی را با این عکس العمل های نابجا، برخود تحمیل نماید؟ و از طرفی،پافشاری ائمه(ع) بر حفظ اسرار و کتمان رازها و سفارشات موکد به شیعیانشان در این مورد، چه معنا و مفهومی می توانست داشته باشد؟ به احتمال خیلی زیاد، رویکرد ائمه (ع)، یک رویکرد فراگیر سیاسی – اجتماعی و فرهنگی بود و از درون همین نگاه فراگیر، می توان نتیجه گرفت همه ی حرکت هایی که در مسیر سالم و اصلاحی قرار داشتند، مورد حمایت و عنایت ائمه (علیهما السلام)بودند.
روشن و مسلّمبود، که هیچکدام از رهبران قیام های علوی و همچنین کسانی که در این قیام ها شرکت داشتند، معصوم و مصون از خطا نبودند و بی شک لغزش هایی نیز از لحاظ نظری و عملی داشتند، ولی این باعث نمی شود که انگیزه های اصولی و ظلم ستیزانه قیام کنندگان یاد شده، مورد بی مهری و بی اعتنایی ائمه اطهار (ع) که خود مظهر مبارزه و شجاعت و عدالت خواهی بودند، قرار گرفته باشد.
منابع و مآخذ