¨ شخصیتهای اساطیری
________________
¨ کنشهای اساطیری
- انتخاب همسر از سوی زنان
پیشگامی و آزادی دختران در ازدواج از بنمایههای اساطیری قصهها و داستانهای حماسی-اسطورهای است. «پیشگامی و آزادی دختر در عشقورزی و ازدواج از آیینهای زن/مادر سالاری است. به دلیل ارزش اجتماعی برتر و حرمت تقدسآمیز بانوان، حق انتخاب و پیشقدمی در موضوع ازدواج بر خلاف جوامع یا اعصار مرد/پدر سالار، از آن آنان بودهاست» (آیدنلو، ۱۳۸۷: ۱۱). این موضوع در حماسهی گیلگمش، مهابهاراتا، داستانهای روسی و شاهنامه نیز دیده میشود. «یکی دیگر از نمودهای داستانی آیین آزادی و اختیار دختران در شویگزینی، روایاتی است که در آنها دختر در مراسمی ویژه یا جشن و بزم، مردی را از میان گروه خواستگارانش به همسری انتخاب میکند» (همان، ۱۴). این انتخاب معمولا با پرتاب کردن ترنج زرین از سوی زن به مرد مورد علاقهاش (و گاهی به ندرت از سوی مرد به زن دلخواهش) انجام میگیرد. گاهی اوقات «به جای ترنج، به ، نارنج، سیب، دستنبوی زر، تاج، جام شراب، دستهای گل، آب و… به همدیگر میدهند یا پرتاب میکنند» (همان: ۱۶).
آیدنلو در ادامهی همین مقاله، آزادی دختران در عشق و ازدواج را نشانهای دیگر از دوران مادرسالاری میداند.
¨ موجودات و پدیده های اساطیری
-دیو
از موجودات اساطیری که نقش زیادی در قصههای عامیانه دارد.
واژهی دیو که در پهلوی dew است، در نزد همهی اقوام هند و اروپایی، به استثنای ایرانیان، معنی«خدا» را حفظ کرده است. در نزد هندوان، زئوس در نزد یونانیان و دئوس به لاتین به معنی خدا است؛ اما در ایران این کلمه به گروهی از خدایان آریایی اطلاق شده است که پیش از ظهور زرتشت در ایران و هند پرستش میشدهاند و با ظهور زرتشت و معرفی اهورامزدا به عنوان خیر مطلق، دیوان گمراهکنندگان و شیاطین خوانده شدهاند. در اساطیر زرتشتی دیوان، پریان، اژدهایان و خرفسترها از نسل اهریمن میشوند. در مینوی خرد آمده است که پیش از زرتشت، دیوان به شکل انسانها بر روی زمین رفت و آمد میکردند و چون زرتشت چهار بار دعای « اهونور» را خواند، همه در زیرزمین پنهان شدند. در شاهنامه گاهی واژهی «دیو» به جای اهریمن به کار میرود. دیوان با تاریکی غار، اندیشه های بد و دشمنانه ارتباط دارند (رستگار فسایی، ۱۳۸۳: ۲۶۵- ۲۶۴).
تصورات مردم در مورد دیو بیش از آن است که در بالا گفته شد، به طور کلی از آنچه در قصههای عامیانه در مورد این موجود میتوان استنباط کرد، این است که دیو جنس مذکر و رفتاری انسانگونه دارد. در واقع همانگونه که حکیم توس گفته « تو مر دیو را مردم بد شناس» میتوان چنین گفت که
قوم ایرانی هنگام ورود به فلات ایران با بومیان این منطقه که مردمی جسور و جنگدیده بودند، به نبرد پرداختند. خاطرهی این نبردهای اولیه و حوادثی که به دنبال آنها در آغاز اقتدار قوم ایرانی رخ داد، گذشته از اینکه عناصر اصلی حماسههای ما را گرد آورد، تصوراتی نیز دربارهی بومیان فلات ایران به جای گذاشت که با گذشت زمان به شاخ و برگ افسانه آراسته شد و به تصور موجود زیانکار و زشت چهرهای به نام دیو منجر گردید (طباطبایی،بیتا: ۴۵).
منصور یاقوتی در مقالهای با نام «دیو مظهر خشونت در ادب کهن» نظر طباطبایی را در مورد این موضوع که ممکن است بومیان ایرانی رفتهرفته در قصهها و افسانهها شکل دیو به خود گرفته باشند، توضیح میدهد. وی معتقد است پیش از ورود آریاییان به ایران، بومیانی در این منطقه زندگی میکردند که کوهنشین بوده و ظاهری خشن و نتراشیده داشتند. شاید آنها از پوست حیوانات با همان شکل اولیه مثلاً با دم آویزان و شاخ برای پوشش استفاده میکردند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
با ورود آریاییان درگیریهایی بین این دو گروه به وجود آمد و خاطرهی این نبردها باعث شد که بومیان ایرانی در قصهها و افسانهها رفتهرفته شکل دیو به خود بگیرند. همانگونه که گفته شد بومیان ایرانی کوهنشین بودند، این امر با این موضوع که دیوان قصهها نیز معمولاً در غار یا شکاف کوهها زندگی میکردند، هماهنگی و تطابق دارد (نقل به تلخیص، یاقوتی، بیتا: ۳۵). یاقوتی به نخ مشترکی میان افسانههایی که دیو در آنها حضور دارد، رسیده است که آن را چنین بیان میکند:
در افسانههایی که دیو یکی از شخصیتهای آن است، نخ مشترکی وجود دارد وآن این است که دیوها از شهرها و روستاها دختری را میدزدند و به غاری در دل کوه یا چاهی در زیر زمین میبرند و از دختر میخواهند که به میل خود و در کمال رضایت، تن به ازدواج و پیوند با دیو دهد. معمولا هیچ دختری هم راضی به این وصلت نیست و هیچ دیوی هم به زور با دختر ربوده شده، ازدواج نمیکند. امکان دارد با بیانی سمبولیک و رازآمیز منظور این بوده باشد که مردمان کوهنشین، خواهان رابطه و پیوند با دهنشینان یا مردمی بودهاند که در یک منطقهی جغرافیایی سکونتی دائمی داشته و به کار کشت وزرع و دامپروری مشغول بودهاند. علت امتناع دختران هم از ازدواج، شاید این مفهوم نمادین بوده که کوهنشینان حاضر به ترک شیوهی زندگی نیاکان خود نبودهاند (همان: ۳۵).
به طور کلی چهرهی دیو در افسانههای ایرانی، خشن است و هیبتی ترسناک دارد. وی همیشه برای رسیدن به اهدافش از زور استفاده میکند. ورود و خروجش در صحنهی قصه ناگهانی است معمولاً در دل گردبادی توفنده ظاهر شده و با دود شدن به آسمان ناپدید میشود. معمولاً دختری زیبارو را به اسارت گرفته و به راحتی فریب میخورد؛ به گونهای که حتی روستاییان و انسانهای کودن نیز میتوانند آنان را فریب دهند.
البته در برخی از قصههای این مجموعه، گاهی دیوها موجوداتی باهوش هستند که معماهایی را مطرح میکنند و درصورتی که قهرمان بتواند به آنها پاسخ درست بدهد، میتواند از دست دیو رهایی یابد و حتی در این مواقع دیو پاداشی نیز به وی میدهد. این قصه از همان قصههاست که دیو با طرح چند معما و دادن پاداش به خاطر جواب صحیح زندگی قهرمان قصه را متحول میکند.
- انار
در اسطوره با گیاهان و میوه های عجیبی روبهرو هستیم، انار یکی از آن میوه های مقدس است. «به روایتی اسفندیار با خوردن آن خود را رویینتن ساخت» (شمیسا«۲»، ۱۳۸۳: ۷۶). در قصه هم دیو به حسن چند انار میدهد، این انارها دانههایی پر از یاقوت دارد که موجب بهبود زندگی حسن و همسرش میشود. در اینجا بین دانه های قرمز رنگ انار و “یاقوت“ که «نماد خوشبختی و نشانهی بخت و اقبال بلند، شادمانی و کامرانی است»( دوبوکور، ۱۳۷۶: ۱۲۳) ارتباط وجود دارد.
■ عناصر اجتماعی
¨ طبقات اجتماعی، شخصیتها و روابط بین آنها
قصه با طرح یک معما آغاز میشود و جواب غیر متعارف سومین فرزند ماجراهایی را در پی دارد. این قصه تلویحا به نقش لایه های زیرین(چه در خانواده و چه در جامعه) در سعادتمندی و پیشرفت لایه های رویی اشاره دارد. این مطلب با طرح معما در آغاز قصه شروع و با گسترش قصه به اثبات میرسد و همچنین در نام قصه نیز دیده میشود. نقش دختر کوچک پادشاه در به کمال رساندن پسر تنبل و بیعرضهی پیرزن، نقش حسن، پسر تنبل، در کمک به گروه تاجران و در نهایت درک پادشاه نسبت به این موضوع همگی در راستای همین هدف است.
شخصیتهای این قصه پادشاه و سه دخترش، حسن و مادرش و گروه تاجران هستند. دو دختر بزرگ پادشاه مطابق میل پادشاه سخن میگویند و تغییری در زندگیشان رخ نمیدهد. دختر کوچکتر، بر خلاف میل پدر سخن میگوید و در پایان قصه زندگی مرفه دارد. حسن که پسری کچل و بیعرضه است با کمک همسرش و هوش و درایت خود به ثروت میرسد. وی برای رسیدن به این مقام، با طبقهی متوسط جامعه ارتباط برقرار میکند، آنگاه به تدریج مرتبهی خود را از لحاظ اجتماعی ارتقا میدهد. کچل از شخصیتهای معروف قصههای ایرانیست. تاجران از دیگر شخصیتهای قصه هستند که در این قصه به صورت افراد ترسو و عشرتطلب ترسیم شدهاند، علاوه بر آن مارزلف نیز آنها را از نظر اجتماعی متعلق به طبقهی متوسط میداند که در قصهها معمولاً با «خصایص منفی و نامطبوع» (مارزلف، ۴۵:۱۳۷۱) حضور دارند.. غفلت آنان موجب از دست دادن ثروتشان میشود. در همین قسمت، همراهی کاروانسرادار با دزدان مبین واقعیتهای اجتماعی و نوعی فساد است. مطلب دیگری که باید در این جا بیان شود گفتگوی حسن و دیو است، این گفتگو به نوعی اعتقادات مردم را بیان میکند؛ به طور مثال دیو از حسن میپرسد: «کجا خوش است؟» حسن جواب میدهد:«آنجا که دل خوش است». دیو این جواب را میپسندد و به حسن چند دانه انار میدهد.
¨ آداب و رسوم
_________
¨ وضعیت اقتصادی و رابطه با قدرت و ثروت
همانگونه که پیشتر هم گفته شد، حسن که پسری تنبل و بیعرضه است به دلیل ازدواج با دختر پادشاه مجبور به کار کردن میشود، وی ابتدا به نوکر تاجری میپردازد و پس از اتفاقاتی به ریاست این گروه میرسد. آنگاه مورد توجه پادشاه قرار میگیرد. درواقع وابستگی و ارتباط حسن با گروه تاجران به عنوان طبقهی متوسط رو به رفاه جامعه موجب ارتقای مقام وی میشود.
■ عناصر روانشناسی
در قصهها و روایات مردمی شاهان معمولا بیانگر ناخودآگاهیاند و « سلوکشان نشان میدهد با حوادثی که در سطح خودآگاهی روی میدهد، بیگانهاند»(دلاشو، ۱۳۶۶: ۱۱۲). فعل پذیری و ناخودآگاه بودن در قصهها با عدم حمایت آنان از دخترانشان نمودار میگردد. در مقابل شاهزاده خانمها معرف ناخودآگاهی فردی هستند و شاهزادهها یا همسران دختران شاه نمودار خودآگاهی هستند. «بنابراین دختر شاه که زناشویی میکند، بخشی از حافظهی عالم یا ناخودآگاهی کیهان است که به سوی حصهی متناظر خود در خودآگاهی میشتابد و گنجینههایی که جزء کابین اوست» (همان، ۱۲۲) به شوهر خویش میبخشد.
در این قصه دختر کوچک پادشاه از حمایت وی محروم میشود. وی با تمام تلاش خود از پسری تنبل و بیعرضه، فردی پرتلاش و کاری میسازد. در واقع دختر، نماد ناخودآگاهی فردی با ازدواج با پسر نماد خودآگاهی وی را به کمال میرساند. علاوه بر این با توجه به نقش اعداد در روانشناسی، دختر کوچکتر را میتوان نماد ناخودآگاهی دانست، در روانشناسی عدد سه و هفت از اهمیت بیشتری برخوردارند. «عدد سه مساوی با مادیات، معنویات، الهیات و به طور کلی نمودار مراحل سهگانهی تکامل نفس آدمی است که تنها با قطع علاقه از امور دنیوی و صیقل دادن روح امکانپذیر است» (ستاری، ۱۹:۱۳۵۱ و ۶۰). علاوه بر این، بتلهایم نیز در قصهی سه خوک، «سه برادر را سه جنبهی ضمیر آدمی یعنی نهاد، من و ابرمن میداند» (بتلهایم، ۱۲۸:۱۳۸۱). با توجه به این موارد میتوان دختر کوچکتر را نماد ناخودآگاهی دانست که موجب فعال شدن خودآگاه منفعل میشود.
■ باورهای عامیانه و خرافی
_________
■ سایر عناصر
__________
۳-۱۳- آسک[۳]
* خلاصهی قصه
هفت برادر بودند که آرزویشان داشتن خواهری بود. روز تولد نوزاد پسرها به مادر گفتند: «ما به شکار میرویم اگر بچهای که به دنیا آمد، پسر بود یک تیروکمان به دیوار آویزان کن و اگر دختر بود یک مشک بگذار». زن دختری به دنیا آورد و یک مشک آویزان کرد. زن بدجنس همسایه مشک را برداشت و تیروکمانی به جای آن گذاشت. برادرها که برگشتند و تیروکمان را دیدند رو به صحرا کردند و رفتند تا این که دختر بزرگ شد و از طریق کلاغی فهمید که برادرانش زنده هستند. به خانهی آنها رفت. روزی دختر برای گرفتن آتش به خانهی همسایه رفت. دختران بدجنس همسایه به زور به وی آرد جو دادند. از رد آرد خرسی به کلبهی دختر رسید. دختر را صدا کرد و به بهانهی دادن انگشتر به دختر، آن قدر انگشت دختر را مکید تا دخترک بیهوش شد. برادرها که جریان را فهمیدند، خرس را گرفته و او را زنده به گور کردند. از آبی که بر گور خرس ریختند، پس از مدتی پیاز و سبزی روئید. دختر از آن پیاز و سبزی آشی پخت. شش تا از برادرها بر اثر خوردن آن تبدیل به خرس شدند. هفتمین برادر که از آن آش نخورده بود با خواهرش راهی خانه شدند. در راه برادر بر اثر خوردن آب از جای پای آهو تبدیل به آهو شد. وقتی به خانه رسیدند، مادرشان مرده بود و نامادریای جای او را گرفته بود. نامادری بدجنس دخترک را در چاه انداخت و قصد کشتن آهو را کرد. تا اینکه پدر متوجه ماجرا شد و نامادری را در آتش انداخت و دختر را از چاه بیرون میآورد.
■ عناصر اساطیری
¨ شخصیتهای اساطیری
________________
¨ کنشهای اساطیری
_____________
¨ موجودات و پدیده های اساطیری
- تبدیل شدن آدمی به حیوان و گیاه
در این قصه، ابتدا خرسی به گیاه تبدیل میشود، آنگاه بر اثر خوردن آن گیاه برادران دختر تبدیل به خرس و در پایان قصه هم هفتمین برادر بر اثر خوردن آب تبدیل به آهو میشود. این نوع تبدیلها در اساطیر بارها تکرار شده است. «در اساطیر آفریقا آمده است که کسی که در انجام وظایف خود کوتاهی کند، فورا به صورت حیوان در میآید. در بهمننامه، دلارای خود را به آهو تبدیل میکند:
بیامد به پیش تو آهو نمود به چاره ترا ایدر آورد زود
دراساطیر یونان نیز اکتایون به شکل آهو در میآید» (رستگار فسایی، ۱۳۸۳: ۴۲۷و ۴۲۶). در مرود تبدیل آدمی به خرس نیز شواهدی در اساطیر موجود است. «در بندهش خرس، میمون و سیاهپوستان از نژادهای فاسد آدمیزاد و میانجی بین آدمها، دیو دروج و پیری دانسته شدهاند. در اساطیر یونان، مادر ارکاس و خود ارکاس به صورت خرس درآمدند»(همان، ۴۳۰).
در مورد روئیدن گیاه از بدن یا خون انسان یا حیوان، باید گفت که این موضوع به ایزدان نباتی و اساطیر آنها مربوط میشود، مثلا از خون سیاوش، گیاهی به رنگ سرخ پدید میآید. مثال دیگری که در این مورد میتوان بیان کرد، قصهی نارنج و ترنج است که در آن از خون دختر نارنج و ترنج درختی نارنج میروید که همچون انسان قوهی ادراک دارد، همچنین در قصهی «سه خواهر و نیلبک» از خون کوچکترین خواهر که مظلومترین آنهاست، نیای میروید.(نقل به تلخیص، افشاری، ۱۳۸۲ :۵۵۸-۵۵۹) در این مجموعه نیز در قصهی «بمونی و اسکندر» از قطرات خون بمونی درختی میروید که تنها اسکندر میتواند از میوههای آن بخورد. البته این امر همیشه در مورد شخصیتهای مثبت و مظلوم اتفاق نمیافتد، به ندرت پیش میآید که از شخصیتی منفور هم گیاه میروید، به طور مثال در قصهی «مم وزین» از خون قهرمان بدجنس قصه خار میروید یا در قصهی «بیبی چتن تن» دیوی در ته دریا گم میشود و به صورت چناری سبز بالا میآید» (همان). این امر در این قصه به خوبی دیده میشود، از خاک خرس گیاهی میروید که با خوردن آن، شش برادر تبدیل به خرس میشوند.
- انگشتر یا حلقه
انگشتر یا حلقه از نمادهایی است که به ویژه در حیطهی اسطورهها نقشی شگرف دارد.
حلقه، نشانهی پیوند، وصلت، رشتهای ناگسستنی، قبول زندگانی و نیز نماد زندگانی آتی جفتی است که زناشویی میکنند، چنانکه در کتاب عشق و زناشویی در فرانسهی قدیم خاطر نشان میسازد که حلقه در انگشت عروس کردن، در مراسم زناشویی با برگزاری آئینهایی که غیب آموز بودند و از آینده خبر میدادند؛ یعنی نوعی فالگویی محسوب میشوند، همراه بوده است. حلقه گاه نشانهی سرنوشت نیز هست (دوبوکور، ۱۳۷۶: ۹۶).
در این قصه هم خرس که نماد انسان مذکر است از دختر میخواهد که دستش را بیرون بیاورد تا انگشتری به دست او کند. در واقع خرس از دختر درخواست زناشویی میکند که در قصه در لفافه بیان شدهاست.
- خرس
خرس از موجوداتی است که در اساطیر به ویژه اساطیر یونان از آن نام بردهشدهاست. آن را جزء حیوانات وابسته به ماه دستهبندی کردهاند.
در اساطیر یونان، خرس همراه آرتمیس، خدا بانوی قمری آیینهای خشونتبار است. این خدای بانو اغلب پوست خرس میپوشد. حیوانات قمری به یکی از دو صورت وابسته به اسطورهی ماه و در جدال با یکدیگر هستند، این دو صورت عبارتند از: غول یا قربانی، قربان کننده یا قربان شونده. در این مفهوم خرس مقابل خرگوش قرار میگیرد و نوعاً نشانهی غول مهیب، سنگدل و قربانکنندهی اسطورهی ماه است. در همهی نحلههای باطنی قمری، خرس در ارتباط با غریزه است. با توجه به قدرت بدنیاش، یونگ او را نماد جنبهی خطرناک ناخوداگاه به شمار میآورد ( شوالیه،۱۳۸۸،ج۲: ۷۸-۷۹).
شوالیه در جایی دیگر خرس را در ارتباط با غریزه و رنگ سیاه آن را مانند نیروی اولیه خشن، خطرناک و مهارنشدنی میداند، علاوه بر آن اشاره میکند که «در سنت، خرس علامت سنگدلی، توحش و خشونت است» (همان: ۸۱).
- کلاغ