سطح
اجتماعی
اقتصادی
فرهنگی
اجتماع مبدأ
الگوهای خوشه ای بر اساس قشربندی اجتماعی و محرومیت نسبی
توزیع درآمد
حواله های اجتماعی، فرهنگ مهاجرت
اجتماع مقصد
یکپارچگی و همانندسازی
تقاضای تولید و استخدام برای نیروهای کار مهاجر بوجود آمده توسط خوشه های کسب و کار مهاجر
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
هویت فراملی، تقاضا برای شریک ازدواج
منبع: دهاس(۲۰۱۰: ۶) به نقل از محمودیان و قاسمی اردهائی، ۱۳۹۱: ۱۱۷)
۲-۱۷-۹- مدل رفتاری
این مدل، بر رفتار فردی و جمعی مهاجران متمرکز گردیده است. توماس و زنانیسکی از جمله پژوهشگرانی بودند که چنین مدلی را پایه ریزی کرده و پژوهش هایی در این زمینه انجام داده اند. یعنی در پژوهش های خود بر نگرش مهاجران که متأثر از ارزش های اجتماعی و نیز نقش سازمان های اجتماعی در رفتارهای مهاجرتی مورد تأکید قرار گرفته است. این مدل سپس به وسیله ایزونشتات، استپیر، گلدیشتاین و فری، به طور تخصصی تر گسترش یافت. در گسترش این مدل، متغیرهایی نظیر بررسی تمایل به مهاجرت (توسط مهاجران)، انتخاب مکان، و بالاخره تصمیم به رفتن (مهاجرت) و یا ماندن، سه مرحله ای است که رفتار مهاجران معطوف به آنها می شود، به مراحل اصلی مهاجرت در نظر گرفته شده اند. در ادامه پریرر[۸۶]، بایرلی[۸۷]، تامی[۸۸]، و فاتو[۸۹] چارچوب های برای تحلیل تصمیم گیری به مهاجرت در قالب این مدل ارائه داده اند که شامل مراحل زیر است:
الف) گاهی قبل از تصمیم به مهاجرت.
ب) تصمیم ضمنی مبنی بر مهاجرت کلی، جزئی و یا ماندن.
ج) تصمیم قطعی به مهاجرت و انتخاب مقصد آن. این مدل تا کنون برای تحقیقات میدانی به صورت تعاریف علمی در آمده و متغیرهای نظیر درآمد، خانواده، مقیاس منطقه مبدأ مهاجرت، سهولت ارتباط، گروه های قومی و سازگاری مورد تأکید قرار گرفته است.
ام. لو[۹۰](۱۹۹۸) در مقاله ای تحت عنوان «ارتباط بین رضایت از محل سکونت و انگیزه های مهاجرت» به نقش نسبی رضایت افراد از محل سکونت خود پرداخته و بر این عقیده است که مهاجرت و مکان گزینی مجدد، یک عمل هدفمند و عقلایی است که به صورت خود انگیخته در جهت اصلاح و یا حفظ کیفیت زندگی فرد مهاجر صورت می پذیرد. به اعتقاد وی، عقلایی شدن مهاجرت، دو جنبه عام را منعکس می سازد:
- افراد یا خانوارهای مهاجر، طرح از قبل تعیین شده آگاهانه ای برای خود ترسیم کرده اند.
- افراد یا خانوارهای مهاجر انتظار دارند که مهاجرت، پیامدهای مثبتی را برای آنان به وجود آورد.
از نظر این دیدگاه، مهاجرت، ابزاری در جهت حصول به اهداف ارزشی است و از دلایل آن می توان به فشارهای موجود در سکونتگاه های روستایی به دلیل عدم تطابق بین نیازهای فرد مهاجر و امکانات موجود اشاره کرد. در این جهت مفهوم رضایت از محل سکونت به طور نسبی موقعیت فرد مهاجر را در نوعی آستانه ی استرس قرار می دهد. به طوری که فرد مهاجر ابتدا قضاوتی ارزشی از وضعیت محل سکونت خود به نسبت سایر مناطق انجام می دهد و آنگاه به سطح خاصی از رضایت دست می یابد. سطح رضایت به دست آمده عامل عمده برای تصمیم به مهاجرت خواهد بود. “لو” بر اساس تحقیقات به عمل آمده اسپیر[۹۱]، معتقد است که رضایت از محل سکونت، مؤلفه ی کلیدی در جهت مهاجرت یا عدم مهاجرت است. این رضایت تابعی از ویژگی های خانوادگی، ابعاد مکانی و نیز تابعی قراردادهای اجتماعی است. لذا رضایت نسبی از محل سکونت به عنوان یک عامل مداخله گر مستقیم عمل می کند و متغیرهایی چون سن، درآمد و سطح تحصیلات، غیر مستقیم در مهاجرت مؤثر واقع می شوند. همگام با مدل اسپیر، محققانی چون لاندال[۹۲] و گست[۹۳](۱۹۸۵) معتقدند که اگر چه سطح رضایت از محل سکونت، دارای بالاترین اثر در ایجاد انگیزه برای مهاجرت است، اما پاره ای از عوامل ساختاری چون سن، تغییر بُعد خانوار، میزان درآمد، مالکیت، و سیاست های دولت، اثرات قابل توجهی بر روی مهاجرت می گذارند. به عقیده لو، انگیزه های رفتاری برای مهاجرت، تابع دو نوع اعتقادات اند:
- اعتقادات رفتاری[۹۴] : در جنبه های فکری فرد نفوذ کرده و ترجیحات ذهنی فرد را شکل می دهد.
- اعتقادات هنجاری[۹۵] : اعتقادات هنجاری تصویر ذهنی است که فرد مهاجر در باره ادراکات خود از خانواده، دوستان، وابستگان و محیط اجتماعی که در آن زندگی می کند به دست می آورد. بر مبنای این اعتقادات، نظریه ی شکل می یابد که در آن رفتار فرد مهاجر تابعی از انتظارها، گرایش های فکری و هنجارهای ذهنی است. مدلی که توسط لو به عنوان «نظریه ی عمل توأم با منطق» نامگذاری شده است. بر این مبنا تصمیم گیری برای مهاجرت سه مفهوم عینی را به ذهن متبادر می سازد:
- گرایش به مهاجرت تابعی از سطح انتظارات ارزشی فرد است. چنین گرایشی از این واقعیت نشأت می گیرد که منافع مهاجرت می تواند از هزینه های آن پیشی گیرد. فردی که می خواهد از یک منطقه به منطقه ی دیگر مهاجرت نماید، انتظار این را دارد که منافع آن در مقصد، بیشتر از هزینه های مورد نیاز باشد و در غیر اینصورت مهاجرت نمی کند.
- هنجارها و باورهای فرد مهاجر از مجموعه ای به هم تنیده به نام شبکه ها و قراردادهای اجتماعی شکل می یابد.
- اقدام به مهاجرت همواره تابعی از درک موانع موجود است. از این دیدگاه اگر افراد مهاجر تجربه موفقیت آمیزی از مهاجرت داشته باشند، تمایل می یابند تا مهاجرت کنند و به اهداف ارزشی خود نایل شوند.
۲-۱۷-۱۰- مدل سیستمی مهاجرت
یکی از دیدگاه های مهمی که پدیده مهاجرت را مورد بررسی و تحلیل قرار داده است، رهیافت سیستمی است که بر اساس انتقاد از نظریات کلاسیک (بخصوص رهیافت کارکردگرایی) و رهیافت تضاد بوجود آمده است. موبوگنج[۹۶] (۱۹۷۱)، ریچموند و ورما[۹۷] (۱۹۷۶)، توس و کلینار[۹۸] (۱۹۷۷)، مزناریک و ناب[۹۹] (۱۹۸۱) از مهم ترین صاحب نظران این مدل هستند. در این مدل، فرض اصلی آن است که اتصال فیزیکی شرط کافی جهت ایجاد یک سیستم اجتماعی نیست و پدیده ی مهاجرت تنها بر اساس یک متغیر مورد بررسی و تحقیق قرار نمی گیرد، بلکه متغیرهای متعددی در ارتباط با یکدیگر و به طور متعادل در نظر گرفته می شوند(لهسایی زاده، ۱۳۶۸، به نقل از محسنی تبریزی و ماندانا، ۱۳۸۶: ۸۰-۸۱) طرفداران این رهیافت جدید که بیشتر بر بعد سیستم های جهانی تأکید دارند عناصری از هر دو رهیافت کارکردی و تضاد را به عاریت گررفته اند(ریچموند و ورما، ۱۹۷۸، به نقل از نقدی، ۱۳۸۹: ۸۹). در مدل سیستمی، مهاجرت به عنوان یک حرکت دوره ای یا وابستگی متقابل، پیشرونده، پیچیده و خود تغییردهنده نگریسته می شود که در آن اثر تغییرات در هر یک جزء می تواند بر کل سیستم تأثیر بگذارد(موبوگنج، ۱۹۷۰، به نقل از نقدی، ۱۳۸۹: ۸۹). کاربرد این گونه مدل ها به طور مشخص در آثار مابوگنج[۱۰۰] آغاز گردید. مابوگنج بر این اعتقاد است که به وسیله نظریه عام سیستمی، بهتر می توان مهاجرت ها را تعیین نمود. در این مدل هم مهاجرین و هم نهادها که در کنش متقابل هستند، در قالب یک چارچوب کلی نگریسته شده و بدین ترتیب، مجموعه اجزای در حال کنش متقابل با یکدیگر با ویژگی ها و روابط در ساختاری منسجم لحاظ می شوند. متغیرهای اصلی این مدل عبارتند از:
- خرده سیستم اجتماعی شدن: این متغیر به عوامل تأثیرگذار بر جامعه پذیری فرد مهاجر نظر دارد، میزان توسعه یافتگی مکان مبدأ مهاجر، بعد خانوار، میزان تحصیلات والدین مهاجر، میزان وابستگی مهاجر به محل تولد و نیز میزان احساس غربت به آن.
- خرده سیستم نهادی: این متغیرها نهادهایی که شخص با آنها به نوعی در چالش است مورد توجه قرار می دهد. سطح آگاهی و اطلاعات عمومی و نیز میزان تحصیلات شخص مهاجر، سطح آگاهی و شناخت شخص مهاجر در مورد مناطق مبدأ و مقصد، وضعیت سازمان ها و اتحادیه های صنفی موجود در مبدأ و مقصد و نوع ارتباط با آنها، صلاحیت و شایستگی مهاجر برای اولین استخدام در منطقه مقصد و بالاخره وضعیت تأهل مهاجر.
- خرده سیستم مصرفی: شامل به دست آوردن کالای مصرفی با دوام (خودرو، تلویزیون و…) ساختن واحد مسکونی در مبدأ و بالاخره استخدام همسر در مقصد.
- متغیرهای تنظیمی: این متغیرها مواردی را در نظر می گیرند نظیر وضعیت منطقه سکونت در مقصد، انگیزه مراجعت به مبدأ، مدت اقامت در مقصد و متغیرهای جمعیتی مانند جنس و سن. این مدل (سیستمی) سپس به وسیله “ریچموند” و “ورما” برای بررسی مهاجرت های بین المللی نیز مورد استفاده قرار گرفت.
“مزناریک و ناپ” نیز یک مدل سیستمی را تهیه کرده اند که از متغیرهایی تشکیل شده است. این متغیرها عبارتند از: توسعه ناحیه، اندازه خانواده، میزان تحصیلات پدر و مادر، وابستگی به محل تولد و نوع احساس غربت، سطح تحصیلات پاسخگو، دانش در مورد مقصد قبل از مراجعه به مبدأ، دانش در مورد مقصد بعد از مراجعت از مقصد، وضعیت تأهل، منطقه سکونت در مقصد قبل از مراجعت به مبدأ، انگیزه مراجعت به مبدأ، مدت اقامت در مقصد، متغیرهای جمعیتی جنس و سن (لهسایی زاده، ۱۳۶۸: ۲۰۵).
۲-۱۷-۱۱- مدل وابستگی
این مدل در دیدگاه تضاد، یکی از دیدگاه های جامعه شناختی در تبیین مسائل اجتماعی نضج گرفت. در دیدگاه تضاد، جامعه عرصه تضادها و مبارزات طبقاتی است و متغیرهایی مانند روابط حاکمیت، تقسیم کار، توزیع نابرابر امکانات اقتصادی و تغییرات و دگرگونی های اساسی (انقلاب ها) مورد بحث قرار می گیرند.
در دیدگاه تضاد، تبیین پدیده ها و مسائل اجتماعی در مقیاس کلان (نظام های سیاسی اجتماعی) است. تبیین مهاجرت در این دیدگاه به نظرات یا مدل های وابستگی شهرت یافته اند. از دید نظریه پردازان این دیدگاه، مهاجرت در بطن روابط سرمایه داری جهانی و توسعه وابسته کشورهای عقب مانده، باید مورد تحلیل قرار گیرد. این گروه از نظریه پردازان بر این اعتقادند که علت های مهاجرت را نمی توان از اثرات آن جدا نمود، زیرا مهاجرت از یک سو، معلول توسعه نابرابر کشورهای سرمایه داری و کشورهای عقب مانده بوده و از سوی دیگر عامل گسترش و تعمیق توسعه نابرابر است. بنابراین در تعیین فرایند مهاجرت، لازم است نخست به مسئله عدم توسعه توجه نمود، زیرا در این راستا است که روابط نابرابر ساختی و مکانی بین بخش های مختلف جامعه مد نظر قرار می گیرد. پیشگامان نظریه وابستگی بر این باورند که مهاجران معمولا از یک نظام اقتصادی و اجتماعی فقیر به یک نظام اقتصادی و اجتماعی دیگری وارد می شوند که شرایط فقیری دارند. این مهاجران در شهر بسیار آسیب پذیر هستند، از طرفی هم محیط اجتماعی شهر پذیرای آنها نیست و آنها را در زاغه ها جا می دهد. وجود زاغه ها خود نیز دلیلی بر عدم جذب مهاجران در بافت شهری است. مهاجران نه تنها در شهرها حل نمی شوند، بلکه به صورت بیکاران یا نیمه بیکارانی در حاشیه شهرها اسکان می یابند، و چون در شهرها به لحاظ فیزیکی از شبکه خویشاوندی خود به دور هستند، فشارهای روانی زیادی را تحمل می کنند و مهاجر آن مسیر توسعه طبیعی خود را طی نمی کند و به لحاظ روانی از خصایص بهنجاری برخوردار نیست و لذا در مراحل مختلف اسکان خود با نابسامانیهای متفاوتی روبرو می شود(لهسایی زاده، ۱۹:۱۳۶۸).
یکی از ایده های مطرح شده در این دیدگاه، روابط مرکز پیرامون در امر توسعه کشورهای توسعه نیافته است که توسط «سمیرا امین» ارائه شده است. کشورهای سرمایه داری وضعیت مسلط (مرکز) و کشورهای توسعه نیافته وضعیت تحت سلطه (پیرامون) را دارند. این وضعیت در ساختار داخلی کشورها نیز تأثیر گذاشته و سبب به وجود آوردن قطب های پیشرفته و توسعه نیافته سرمایه داری و مناطق توسعه نیافته گشته و نوعی عدم تعادل منطقه ای را به وجود آورده است. این امر، باعث مهاجرت و جابه جایی نیروی کار از مناطق محروم به سوی مناطق پیشرفته گردیده است. از نظر محققین وابستگی، راهحل مهاجرت را نمیتوان جدای از مسأله کلی راهبرد توسعه مورد بررسی قرار داد. آنها معتقدند که باید ابتدا مسأله نابرابری توسعه بین دو قطب را برداشت، تا مسأله مهاجرت خود به خود از میان برود و این امر امکان پذیر نیست، مگر تغییرات ریشهای در ساخت کشورهای جهان سوم و ارتباط آنها با کشورهای توسعه یافته غرب اتفاق افتد(لهسایی زاده،۱۳۶۸: ۱۸). به طور خلاصه در نظریات وابستگی، مهاجرت امری اجباری است که بر اساس عدم توسعه یک جامعه نسبت به جامعه ی دیگر و وابستگی غیر سرمایه داری به بخش سرمایه داری به وجود می آید و یک امر کاملاً استثماری و ادامه آن باعث گسترش هرچه بیشتر توسعه نیافتگی می گردد.
۲-۱۷-۱۲- نظریه های روانشناختی مهاجرت
در دیدگاه روانشناسی مهاجرت، روانشناسان اجتماعی و جامعه شناسان، بر این باورند که افراد مهاجر در جامعه مقصد تحت شرایطی قرار می گیرند که اغلب متحمل فشارها و استرس های روانی شدید می شوند، چون فرایند انطباق به گسستگی در الگوهای مرسوم زندگی می انجامد و ممکن است باعث لطمه زدن به ارزشهای فرهنگی او در جامعه گردد. هرگاه شرایط اجتماعی ـ اقتصادی و جغرافیایی یک مکان قادر به پاسخگویی نیازهای افراد نباشد، مهاجرت افراد آن جامعه امری اجتناب ناپذیر است.
روفلد و همکارانش(۱۹۳۶) از جمله صاحب نظران این حوزه، اهمیت تماس های دست اول مداوم در بین فرهنگهای متفاوت را به عنوان عنصر اساسی در فرهنگ پذیری مهاجران مورد توجه قرار داده اند. از دیدگاه این افراد، نتیجه این تماسها منجر به پذیرش یکی از دو فرهنگ (فرهنگ مقصد یا مبدأ) و در نتیجه تغییر در فرهنگ دیگران می باشد.