همچنین درباره وصف بنای مسجد می گوید :
«مسجد از شرق به غرب سه شبستان طولانی دارد که پهنای هر کدام هجده گام است و بر پنجاه و چهار ستون قرار گرفته که هشت پایه گچی آنها را از هم جدا می سازد. شش پایه رخامی که باز رخام رنگین ترصیع گردیده و اشکال محراب ها و غیره روی آنها ترسیم شده قبه الرصاص «گنبد ارزیز» را روی خود نگهداشته است . این گنبد را که در جلو محراب واقع شده «قبه النسر» می نامند مثل اینکه مسجد را به عقابی پرنده تشبیه کرده اند و این گنبد به مثابه سرعقاب می باشد .
«قبه النسر» از عجیب ترین ابنیه عالم است . از هر طرف شهر که بنگری قه لنسر را بالاتر از همه عمارتها خواهی دید . این قبه از تمام بناهای شهر بلندتر است .» (همان : ۸۵).
۴-۳-۲-۴ توصیفات ابن بطوطه از هند
ابن بطوطه مدت هفت سال در دهلی بود . وصفی که او از دهلی و باروی دهلی و دروازه های آن و مسجد جامع دهلی ، بیرون شهر دهلی و طرب آباد دهلی ، زیارتگاه های دهلی ، علما و صلحای دهلی و پادشاهان، وصف کاخ سلطنتی ووصف بارگاه سلطانی و بازار خنیاگران ووصف منازل ، آداب هندویان، معابد و بتکده ها و کوه و درختان این سرزمین کرده است نمونه ای از توصیفات بی نظیر او است . برخورد یاغیان و به اسارت بردن او در هیئت سفرای هند که ابن بطوطه در رأس آن بود ، حکایت این واقعه و چگونگی فراروی از چنگ هندویان و بازیافتن همراهان نمونه ای از داستانهای دلکش و جذاب سفرنامه است .
وصفی که او از دربار دهلی و شخص سلطان کرده (سلطان محمد تغلق ۷۲۵-۷۵۲) که مقدم ابن بطوطه را گرامی داشت و عطایای بسیار به او داد و تولیت بقعه سلطان قطب الدین را به او واگذار کرد و او را با آنکه مذهب مالکی داشت به سمت قاضی در پایتخت خود دهلی که سکنه آن بر مذهب حنفی بودند برگزید و همچنین داستانهای شگفت انگیز از خونخواریها و بی رحمیهای سلطان دهلی باز می گوید و نیز وصفی که از بخششهای افسانه آمیز او در سفرنامه خود آورده است ، دقیق ترین توصیفی است که از یک دربار اسلامی در قرون وسطی بدست داریم ، سلطان دهلی و درباریان او نمی توانستند حدس بزنند که شهرت آ نان بعد از شش قرن مدیون یادداشتها و اطلاعاتی خواهد بود که از این قاضی گمنام و ولخرج مغربی به جای می ماند .
۴-۳-۲-۴-۱وصف دهلی
ابن بطوطه در وصف دهلی از مساحت و آبادانی شهر سخن می گوید و فتح آن که در سال ۵۸۴ رخ داده است . در مورد چگونگی ساختار شهر می گوید از چهار شهر تشکیل می شود که در مجاورت هم و متصل به یکدیگر هستند ویکی را به نام دهلی می خوانند که از بنای هندویان و قسمت قدیمی شهر است و قسمت دیگر آن را «سیری» می نامند که به عنوان دارالخلافه خوانده میشود و قسمت سوم آن تغلق آباد و قسمت چهارم دهلی که «جهان بنا» نامیده می شود . در مورد باروی دهلی می گوید : « باروئی که گرداگرد دهلی را فرا گرفته نظیر ندارد.» و دروازه های آن که بیست و هشت در دارد . یکی میدان حبوبات و یکی دروازه گل و باغات و دروازه شاه و دروازه پالم و دروازه نجیب و کمال و غزنه از آن جمله است. ابنبطوطه می گوید: «گل در هندوستان همیشه هست و در هیچ یک از فصول قطع نمی شود.» در مورد مسجد جامع دهلی که در گذشته بت خانه بوده و بعد از فتح دهلی آن را بصورت مسجد درآورده اند. می-گوید ستون آن از هفت معدن ترکیب شده و «هفت جوش» نامیده می شود .و مناره ای که در صحن شمالی مسجد است از سنگهای سرخ بنا کرده اند و در همه بلاد اسلام نظیر آن نیست.(همان، ج۲ : ۹-۴۷۷) .
و طرب آباد دهلی که محله ای است ، زنان آوازه خوان و مردان اهل طرب و موسیقی در آن زندگی می کنند و زنان آن در شبهای رمضان نماز تراویح می خوانند و مردان هم در مراسم عروسی به وقت اذان زیر زانوی خود سجاده ای انداخته و نماز می خوانند . (همان :۲-۴۸۱) .
۴-۳-۲-۴-۲وصف کاخ دهلی
ابن بطوطه وصف زیبایی از کاخ دهلی دارد ؛ خانه سلطان که آن را «دارسرا» می نامند و درهای زیادی دارد . در اول که مأمورین موزیک و شیپورچی ها و بوق زنها و سرنائیها درآن مینشینند و با ورود امیران بزرگ آلات خود را به صدا در می آورند و درهایدیگر که هر یک دکه هایی دارد و دربانان مخصوص و رؤسای قراولان و دفترداران گزارش نویس درآن ها مینشینند.
تالار «هزار ستون» آن که از چوب است و روغن زده اند و سقف چوبی آن با نقاشی های عالی آراسته شده. (همان :۵۱۰)
ابن بطوطه بارگاه سلطانی را این گونه وصف می کند که بارگاه سلطانی سه در دارد و سلطان دردرون بارگاه می نشیند واز مأمورهر در و شحنه بارگاه می گوید که مأمور انتظامات است و عصای کوچک زرین به دست دارد . (همان :۵۱۸).
۴-۳-۲-۴-۳وصف بازار خنیاگران
ابن بطوط از کویل( علیگره) به دولت آباد رفت؛ شهری که سلطان هند سلطان محمد تغلق چندسال پیش بر آن شده بود که پایتختخود را به آنجا انتقال دهد ولی موفق نشده بود. ابن بطوط از عظمت شهر و انبوه جمعیت و رونق فراوان شهر سخن می گوید و بازار خنیاگران شهر را که” طرب آباد” نامیده می شد توصیف می کند.
در شهر دولت آباد بازار خیلی زیبا و بزرگ که اختصاص به زنان و مردان داشت و طرب آباد نامیده می شد.در آن دکان های بسیاری بود که از هر دکان دری به خانۀ صاحب آن باز می شد و خانۀ دیگری هم در علیگره داشت. زنان آوازه خوانی که برای سلاطین رهگذر آواز می خوانده اند.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
از زبان ابن بطوطه: « دکان را با فرش ها آراسته و در وسط آن یک چیزی مهد مانند قرار می دهند که آواز خوان زنی توی آن می نشیند و یا دراز می کشد، زن مزبور با انواع زیورآلات خود را آراسته و کنیزکان مهد او را حرکت می دهند. در وسط بازار قبۀ بزرگی مفروش و آراسته وجود دارد که امیر مطربان هر روز پنج شنبه بعد از نماز عصر در آن می نشیند و خدام و غلامان او نیز در برابرش قرار می گیرند، زنان آوازه خوان دسته به دسته پیش اوآمده می خوانند و می رقصند و بعد از غروب این مجلس بهم می خورد.»
ابن بطوطه در این بازار از مساجدی که برای نماز وجود دارد سخن می گوید: « ائمه جماعت در ماه رمضان در این مسجدها نماز تراویح می خوانند. » (همان، ج۲ :۶۳۴)
۴-۳-۲-۴-۴وصف چین
ابن بطوطه پس از ترک بنگاله و گذشتن از کشور بَرَهَنگار و توقف در جزیره سوماترا( جزیره جاوه) که در اینجا با ملک ظاهر دومین سلطان مسلمان سوماترا ملاقات می کند و او را پادشاهی فروتن و خیّر و کریم و دوستدار فقه ها معرفی می کندکه همواره به جهاد با کفار آن نواحی مشغول بود. ملک ظاهر در پانزده روزی که ابن بطوطه در سوماترا توقف کرد کمال لطف و مهربانی را دربارۀ او مبذول داشت و وسایل حرکت او را تا کشور چین فراهم کرد. (همان :۷۲۱)
ابن بطوطه با کشتی حرکت می کند و پس از پیمودن ساحل سوماترا در اقیانوس آرام به سرزمینی می رسد که آن را کشور توالسیمی نامد و می گوید: پادشاه آن دائم با چینیان در نبرد بود سکنۀ توالسی را مردمی زیباروی توصیف می کند که رنگشان متمایل به سرخی است و شباهت به ترک ها دارندوزنانشان نیز در سواری و تیراندازی و جنگاوری با مردان همسری می نمایند. ( همان : ۷۲۹)
کشتی در بندری از این کشور به نام کیلو گری لنگر انداخت و ابن بطوطه به ضیافت فرمانروای محل که زنی به نام اردوجا بود دعوت شد.این شاهزاده خانم به زبان ترکی با ابن بطوطه سخن می گفت و خط عربی را هم بلد بود بنویسد. در اینجا منشی ملکه را کرانی و فرماندۀ پیاده نظام را تندیل و فرماندۀ دستۀ تیرانداز را سپاه سالار می گفتند. ( همان : ۲-۷۳۰)
ابن بطوطه به کشور چین رسید و در توصیف چین شرحی از محصولات مختلف آن مانند شکر، انگور، گلابی، خربزه و گندم می آورد.از زغال سنگ و کاسۀ چینی و هنر نقاشی و ترتیبات اداری مخصوص آن کشور و چگونگی برخورد آنان با بازرگانان خارجی سخن می گوید. پول کاغذی( اسکناس) که به جای سکه های زر و سیم در چین رایج و متداول بود و صنعت ابریشم بافی آن کشور توجه خاص او را به خود جلب می کند. از پارچه های کمخا و اطلس که در شهر زیتون( تسئوتونگ) بافته می شد نام مبرد(کمخا به صورت Cammoca و زیتون به صورت ساتن در زبان های اروپایی راه یافته است). اقدماتی را که در کشور چین برای حفظ مسافرین در جاده ها انجام می دهند بر می شمارد. از زبان ابن بطوطه: « کشور چین سرزمینی است وسیع و پر برکت که میوه و زراعت و طلا و نقرۀ آن در تمام دنیا مقام اول را دارد… در مملکت چین شکر فراوان به عمل می آید که نظیر شکر مصری بلکه مرغوب تر از آن است و نیز انگور و گلابی اعلا در آن سرزمین ئجود دارد من تا گلابی های چین را ندیده بودم گلابی عثمانی دمشق را بهترین انواع گلابی می انگاشتم… کاسۀ چینی را در شهر زیتون و در شهر زیتون و در چین کلان می سازند… » (همان :۳-۷۳۲)
۴-۳-۲-۴-۵ابن بطوطه در توصیف کاخ سلطنتی چین و تشکیلات آن
ابن بطوطه به خان بالیغ( پکن) مرکز امپراتوری چین رسید و می گوید: « خان عنوان سلطان اعظم( امپراتور) چین و ختا است. » ( همان :۷۵۳)
و نیز می گوید: «خان لقبی است که در آن کشور به هر یک از پادشاهان داده می شود همانطور که پادشاهان لرستان را اتابک می نامند. اسم خود امپراتور ” پاشای” می باشد ومملکت او بزرگترین کشورهای کافر نشین روی زمین است. » (همان :۷۵۴)
ابن بطوطه شرحی دربارۀ کاخ امپراتور و تشکیلات و تشریفات مربوط به آن می نویسد. دستگاه اداری دربار در خانبالیغ به قول رشید الدین دو هزار کارمند داشته و از هفت دیوان تشکیل می شده است و نظیر آن در هر یک از دوازده مرکز اداری دیگر چین نیز وجود داشته است.
از زبان ابن بطوطه: « کاخ خان در وسط دارالسطنه که مخصوص سکونت پادشاه است قرارگرفته ،اکثر عمارات این شهر از چوبهایی است که روی آن نقاشی کرده اند واین ابنیه به طرز مخصوصوصی ساخته شده است کاخ امیر هفت در دارد در اول محل رئیس دربانان است که « کوتوال» نام دارد از دو سوی راست و چپ در مصطبه هائی تعبیه شده که غلامان” پرده دار” یعنی نگهبانان درهای کاخ در آنها می- نشینند وعدۀ آنان پانصد تن می باشد و می گفتند که سابقا هزار تن بودند. ” اسپاهیان” یعنی تیراندازان در در دوم قرار دارند وعده شان پانصد تن است در سوم جایگاه ” نیزه داران” است که آنها هم پانصد تن اند، در چهارم جایگاه ” تیغ داران” و در پنجم دیوان وزارت است ک سقیفه های زیادی دارد، سقیفۀ مخصوص وزیر بزرگتر از همه است وزیر روی ناز بالش بلند و بزرگی می نشیند و آنجای را ” مسند” نامند، در برابر وزیر دوات بزرگ زرینی قرار دارد، روبروی این سقیفه محل دبیر خلوت( کاتب السر) است که جایگاه « دبیران رسائل» نیز در طرف راست آن است در جانب دست راست سقیفه وزیر محل دبیران مشاغل ( کتاب الاشغال) واقع شده و روبروی این سقیفه ها چهار سقیفۀ دیگر است یکی به نام ” دیوان الاشراف” ( ادارۀ بازرسی) که مشرف در آنجا می نشیند و دیگری به نام ” دیوان المستخرج” که یکی از بزرگان امر متصدی آن است و ” مستخرج” عبارت از بقایایی است که از اقطاعات در پای امر و حکام باقی مانده باشد، س دیگر سقیفۀ مخصوص” دیوان الغوث” ( دادخواهی) می باشد که یکی از امرای بزرگ با مشاورین حقوقی و دبیران در آنجا می نشیند و به مظالم و دادخواهی ها رسیدگی می کند، سقیفۀ چهارم به نام ” دیوان البرید” خوانده می شود که رئیس خبر گزاران در آنجا می نشیند. در ششم کاخ جایگاه افراد” جانداران” و فرمانده عالیآنان است و در هفتم جایگاه پیشخدمت های مخصوص است که سه سقیفه دارند.او برای پیش خدمت های حبشی ؛ دوم برای پیش خدمت های چینی و هر گروه هم یک امیر چینی دارند.» (همان :۵- ۷۵۴)
۴-۳-۲-۴-۶ وصف بازار تبریز
بازگشت ابن بطوطه از شیراز و ورود او به بغداد مصادف می شود با ایامی که سلطان ابو سعید بهادرخان نیز در آن شهر بوده. سلطان ابوسعید در آن ایام عازم بازگشت به پایتخت خود سلطانیه بود. ابن بطوطه تصمیم می گیرد که در التزام اردوی سلطانی حرکت کند. ابن بطوطه ده روز در ملازمت این اردو بوده است. پس از جدایی سلطان و امیر او علاء الدین محمد خراسانی که اردوی سلطانی راه سلطانیه را در پیش می گیرد و امیر به تبریز می رود. ابن بطوطه هم جزو ملازمان امیر بوده است. ابن بطوطه موفق می شود دیداری از تبریز بکند و وصفی بسیار جاندار از بازار آن شهر و رونق آن بدست می دهد.
« به بازار بزرگی که بازار غازان نامیده می شود رسیدیم و آن از بهترین بازارهایی بوده که من در همه شهرهای دنیا دیده ام. هر یک از اصناف پیشه وران در این بازار محل مخصوصی دارند و من به بازار جوهریان که رفتم بس از انواع جواهرات دیدم چشمم خیره گشت. غلامان خوشگل با جامه های فاخر، دستمال های ابریسمین بر کمر بسته در پیش خواجگان ایستاده بودند و جواهرات را به زنان ترک نشان می دادند. این زنان در خرید جواهر بر هم سبقت می جستند و زیاد می خریدند و من در این میان فتنه هایی از جمال و زیبایی دیدم که به خدا باید پناه برد. پس به بازار مشک و عنبر فروشان رفتم و همان اوضاع بلکه بیشتر از آن را هم در این بازار دیدم.» ( همان، ج۱ : ۲۵۳)
۴-۳-۲-۴-۷ وصف بیابان از سجلماسه به ایوالاتن
ابن بطوطه از لحاظ شیفتگی به طبیعت و تصویرگری آن نگارگر طبیعت است.وی نه تنها به انوع مظاهر طبیعت توجه دارد و از جلوه های آن ها مهیج می شود بلکه طبیعت را در همه احوال آن احساسمی- کند.اودر بازگشت از اندلسعازم سفر به امپراتوری مالی گردید.برای وصول به این مقصد می باید از صحرای معروف افریقا عبور می کرد.از سجلماسه ( شهر معتبر و تاریخی مراکش در قدیم بوده که امروزه ویران است) همراه قافله ای که با این راه آشنا بود حرکت کرد. مقصد کاروان ایوالاتن بود یعنی جنوبی ترین نقطۀ صحرا. صحرایی مخوف و پر آفت که کمترین انحراف از راه، یا عقب افتادن از قافله، به بهای جان آدمی تمام می شد. شیاطین و ارواح خبیثه در این برهوت هولناک همواره در کمین مسافران بودند و از جاده بیرونشان می بردند. ابن بطوطه تصویر جانداری از این بیابان پرمخافت بدست می دهد: « در این صحرا راه مشخصی وجود ندارد. همه سوی آن ریگزار است که باد آن را حرکت می دهد. یک وقت نگاه می کنی کوهی از ریگ در برابر خود می بینی، و تاچشم باز می کنی آن کوه حرکت کرده به نقطۀ دیگری منتقل شده است. » ( همان ج۲ : ۷۸۴)
ابن بطوطه توصیف های زیبایی از مناظر و طبیعت و منازل و باغات و درختان و کوه و دریاها و کشتی ها و سواحل در طول مسیر سفر خود کرده است. به عنوان نمونه؛در مسافرت از ایوالاتن به مالی می گوید: «من به اتفاق سه تن از همراهان ایوالاتن را ترک گفتم. جاده ای از میان درختان کهنسال عبور می کند در سرتاسر این راه قافله در سایۀ درختان استراحت می کند. بعضی از این درختان نه شاخ دارد و نه برگ اما قطر تنۀ آنها به قدری است که انسان می تواند در زیر آن بیارامد. برخی دیگر از این درختان تو خالی شده و آب باران در آن جمع گردیده است و به صورت منبع آبی درآمده که مسافرین از آن استفاده می کنند، در برخی دیگر زنبور عسل لانه کرده و عسل جمع شده که مردم از آن در می آورند و من درختی را دیدم که مردی جولاهه دستگاه بافندگی خود را در درون آن گذاشته مشغول کار بود این مایۀ تعجب من شد. » (همان : ۷۸۹)
و در نمونه ای دیگر؛در مسیر خود از گجرات به ساحل مالابار( ساحل غربی هندوستان، ملیبار) از بندر کمبی و بندر قندهار نام می برد که سوار کشتی به نام چاکر شده است و کشتی ها از دریای عدن و خلیج فارس تا بنگال در حرکت بودند. بنا به گفتۀ( مطلع السعدین، عبدالرزاق سمرقندی) کالیکوت و چند بندر که متصل به آن است تا قایل که در برابر سراندیب( سیلان) واقع است همه را ملیبار می نامیدند.
ابن بطوطه از بندر کمبی به سنداپور( گوآ) به هانور، سرزمین فلفل سیاه و سپس به سوی ملیبار حرکت کرد. از سنداپور تا کولم راه از میان سایۀ درختان می گذشت.
ابن بطوطه می گوید این جاده که دو ماهه راه امتداد آن است حتی یک وجب جای غیر معمور ندارد. خانه ها در وسط باغ ها واقع است و هر دو سوی جاده باغ است. مسافر در این کوچه باغ ها معمولا پیاده راه می رود.(همان :۶۴۵) و در مورد ساحل مالابار می گوید این ساحل زیبا با درختان فلفل خود شهرۀ آفاق بود. ابن بطوطه شرحی در توصیف این درخت می نویسد که چون درخت مو است و آن را در کنار درخت نارگیل غرس می کنند و فلفل مانند مو خود را در نارگیل می پیچد و بالا میرود.میوه آن به شکل خوشه ورنگ آن سبز است .میوه فلفل در فصل پاییز چیده می شود. آن را روی حصیر جلو آفتاب پهن می کنند تاخوب بخشکد و سیاه شود.(همان :۶۴۶)
و در مورد بندر کالیکوت می گوید یکی از بزرگترین بندرهای دنیا به شمار می رود که سلطان آنجا سامری خوانده می شد و نظام مادرشاهی در آنجا رواج داشت.ابن بطوطه از سیزده کشتی چینی یاد می کند که در این بندر لنگر انداخته بودند. کشتی های کوچک چینی کـَکـَم نامیده می شد و کشتی های متوسط را زو میگفتند و سفاین بزرگ را جُنگ می خواندند.(همان :۶۴۵)
جُنگ به معنی سفینۀ شعر و غزل در زبان فارسی نیز همین کلمه است. در این جُنگ ها سه تا دوازده بادبان وجود داشت. بادبان ها را چون حصیر از شاخه ها ی خیزران می بافتند و طوری تعبیه می کردند که بتواند دور خود بچرخد و با جهت حرکت باد تطبیق داده شود.
۴-۳-۲-۴- ۸ ابن بطوطه در توصیف برخورد زنان
ابن بطوطه در مجمع الجزایر مالدیو که یک سال و نیم در آنجا مانده بود دربارۀ زندگی زن های مسلمان گزارش های بسیار غنی و زباندار بدست می دهد و برخورد زنان این جزایر با مردِ خانه و تعلق خاطر آنان به دیار خویش را این گونه توصیف می کند:
بامداد که نماز صبح را به جای آوردند بانوی خانه سرمه دان و گلاب و روغن غالیه نزد شوهر یا پسر خود می آورد تا چشمان خود را سرمه کشد و روی با گلاب و روغن غالیه پاک کند و اثر خستگی از رخسار بزداید… .مسافرینی که بخواهند در این جزیره ازدواج کنند می توانند ولی هنگام عزیمت باید زن خود را طلاق دهند زیرا زنان این جزایر هرگز از وطن خود جدا نمی شوند. مسافری هم که نخواهد ازدواج کند زن صاحب منزل خدمت و آشپزی وی را برعهده می گیرد و هنگام رفتن توشه ای برای او تهیه می کند و در مقابل این خدمات به کمترین انعامی قناعت می ورزد. ( همان :۷- ۶۶۶)
۴-۳-۳ زبان و فرهنگ ایرانی
سفرنامه ابن بطوطه شاهد موثق معتبری است که نفوذ عناصر ایرانی را در سرتاسر عالم اسلام آن روز بلکه در خارج مرزهای اسلامی نیز تا آنجا که پای مسلمانان رفته نشان می دهد، خواننده که به دنبال ابن بطوطه در این بلاد پهناور روان است همه جا نام ایران و ایرانی را می شنود و آثار نفوذ فکر و ادب ایرانی را می- بیند. مشایخ عرفان که بر قلوب مردم فرمان می راندند از مصر تا هندوستان اکثراً ایرانی بودند، به دنبال نام علما و فقها و خطبای بزرگ عصر نسبت طبری یا اصفهانی یا تبریزی یا شیرازی شنیده می شود. زبان فارسی در هندوستان زبان رسمی درباری تلقی می گردد، در آسیای صغیر مشعل عمر شریف مولانا تازه فرونشسته و مجموعه مثنوی و غزلیات شمس مایه و منبع وجد و سماع پیروان آن بزرگوار است، هنوز نیم قرن از وفات سعدی نگذشته که سرود خنیاگران چینی از شعر تر او است پس از حمله مغول ایرانیهای مغلوب تدریجاً بر فاتحین تاتار مسلط گشتند و جانشینان چنگیز خان مذهب اسلام را پذیرفتند که سلطان ابوسعید بهادر خان ایلخان ایران، سلطان محمد اوزبک پادشاه اولوس جوجی و سلطان ترمشیرین پادشاه اولوس جغتای در ماوراءالنهر که بر سر بی اعتنایی به قوانین یاسا و افراط در تظاهر به مسلمانی تاج و تخت خود را از دست داد، از جمله آن هستند.جریان مسافرت ابن بطوطه به این گونه بود که وی پس از حج نخستین به عراق رفت و آنگاه از طریق خوزستان و لرستان به اصفهان و شیراز رفت سپس به مکه بازگشت و بعد از چند سالی که در آن شهر به مجاورت و عبادت پرداخت سفری به یمن و سواحل آفریقا و عمان و جزایر خلیح فارس کرد و در سال ۷۳۲ به مکه بازگشت و آنگاه دل از خانه خدا برکند و عازم دربار سلطان محمد پادشاه دهلی شد عزم ابن بطوطه از همان آغاز کار به آن بود که مانند عده کثیر دیگری از علما و روحانیون خود را به هندوستان بیافکند و با تعبد و مجاورت و درس چندساله در پی آن بود که مقام و مرتبتی در زمره ارباب علم بدست آورد سپس به زیارت قدمگاه آدم به مرتفع ترین قلل سیلان صعود کرد و آنگاه به سواحل معبر و مال باز بازگشت و دوباره پس از سفری کوتاه به جزایر مالادیو عزم سفر چین کرد و در سوماترا به کشتی نشست و به شهر شانگهای یازتیون رفت. با توجه به مطالب سفرنامه ابن بطوطه در کشور چین هم از عنوان فقاهت و روحانیت استفاده کرده است. با خواندن سفرنامه و همگام شدن با ابن بطوطه در سفر او نفوذ زبان و شعر فارسی و فرهنگ ایرانی را در این سرزمین ها مشاهده می کنیمو این که ابن بطوطه چه ترسیمی از زبان و ادبیات فارسی کرده است.
به عنوان نمونه، زبان فارسی و فرهنگ ایرانی و برخی از اصطلاحات دیوانی در هندوستان:
بسیاری از لغات و اصطلاحات اداری و درباری که در هندوستان به کار بسته می شد مشابهت با زبان فارسی داشت ابن بطوطه در موراد بسیاری از رشد زبان فارسی و نفوذ فرهنگ ایرانی در هندوستان سخن گفته است.
۴-۳-۳-۱ اصطلاحات دیوانی در هند
«امیر الامرای سند در این ایام یکی از غلامان شاهی بود «سرتیز» نام که عنوان «عرض الممالیک» داشت.» (همان،ج۲ :۴۵۱).
منصب عارض الممالیک یا عرض ممالیک که از مناصب مهم دولتی هندوستان بود نظیر منصبی است که در تاریخ تشکیلات اداری کشور ایران به عنوان «صاحب دیوان عرض» یا «عارض لشکر» به چشم می خورد.
۴-۳-۳-۲ لغات و زبان فارسی در هند
و در موارد دیگر خیلی از کلمات مانند: ماست، عمارت، وصیت و برید سوار که در هندوستان آن را اولاغ می نامند که عبارت از اسبان مخصوص شاهی است، از عبارت های فارسی می باشند که هندیها به کار می بستند. با توجه به آنچه در سفرنامه ابن بطوطه آمده است در خیلی از موارد هندوها به زبان فارسی صحبت می کردند.
به عنوان مثال:
در مراسم زنده سوزانی هندویان که ابن بطوطه نقل می کند؛«یکی از زنان چون به کنار پرده رسید آن را به خشونت از دست مردان در کشید و به زبان فارسی گفت:« مارا می ترسانی از آتش؟ من می دانم او آتش است رها کن ما را » (همان :۴۷۴).
بر اثر ویرانیهایی که مغولان در ایران و ماوراء النهر بار آوردند عده زیادی از بازرگانان و دانشمندان و خداوندان قلم و ارباب تصوف از مسکن مالوف خود در بدر گشتند و بسیار از آنان در آسیای صغیر و هندوستان ماوا گزیدند. وجود آنان دربار امرای آسیای صغیر و دهلی را رنگ و رونقی بخشید و خیمه و خرگاه آن امرا که در گذشته حالت نظامی و ایلیاتی داشت همانند دربار شهر یاران ایران گردید و بر شکوه و جلال آن افزود. نتیجه قهری این مهارت جابه جایی شکوفایی بی سابقه فرهنگ ایرانی در این نقاط بود. طبقه برگزیده و اهل کتاب و دیوانیان بلند رتبه به زبان پارسی سخن می گفتند از سوی نویسندگان ایرانی به نام امیرانی که احتمالاً پارسی درست نمی دانستند کتابها نوشته می شد و آن امیران در تکریم و بزرگداشت اهل قلم بر یکدیگر پیشی می جستند.