۳- نظریه های شناختی:
طبق نظریه منطقی-هیجانی الیس، آشفتگی یک زوج به طور مستقیم به اعمال طرف دیگر یا شکستهای سخت زندگی مربوط نمی شود بلکه بیشتر به دلیل باور و عقیدهای است که این زوج در مورد چنین اعمال و شکستهایی دارد. الیس مدعی است، تفکر غیرمنطقی که ویژگی آن عبارت است از اغراق زیاد، انعطاف ناپذیری بیجا، غیرعقلانی و بویژه مطلقگرایی در بسیاری موارد تواما به نوروز فردی و اختلال ارتباطی می انجامد. بنابرین، باورهای غیرمنطقی به اختلالهای فردی منجر می شود و باعث نارضایتمندیهای بیاساس در حیطه زناشویی میگردد (الیس، سیجل، ییچر، دای بایتا و دای گیزپ، ترجمه صلاحی فدردی و امین یزدی، ۱۳۸۷).
آرون بک، سردمدار شناخت درمانی، معتقد است که مهمترین علت مشکلات زناشویی و روابط انسانی، سوءتفاهم و خطاهای شناختی و افکار اتوماتیک است. به اعتقاد او تفاوت در نحوه نگرش افراد باعث بروز اختلافات و پیامدهای ناشی از آن می شود. همچنین او معتقد است که یکی از مهمترین علل اختلافات زناشویی، انتظارات متفاوت زن و شوهر از نقش یکدیگر در خانواده است. اغلب زوجها درباره دخل و خرج خانواده، نگهداری فرزندان، فعالیت های اجتماعی، گذراندن اوقات فراغت و تقسیم کار در خانواده باورهای متفاوتی دارند (بک، ترجمه قراچه داغی، ۱۳۹۲).
۴- نظریه های سیستمی
در نظریه سیستمی، مینوچین معتقد است، خانواده وقتی معیوب می شود که قواعدش اجرا نشود. وقتی مرزها خیلی سفت و سخت یا نفوذپذیر میشوند، عملکرد خانواده به عنوان یک نظام مختل می شود. اگر سلسله مراتب خانواده رعایت نشود. یعنی والدین تصمیم گیران اصلی نباشند و کودکان بزرگتر بیش از کودکان کوچکتر مسئولیت نداشته باشند، آشفتگی و مشکل پیش میآید. گاهی صفبندی های درون خانواده مخرب و به مثلثسازی منجر میشوند. در یک خانواده آشفته قدرت روشن و صریح نیست (شارف، ترجمه فیروز بخت، ۱۳۸۶). در نظریه تجربه نگر، ویتاکر ، معتقد است که اختلال خانواده هم از جنبه ساختاری و هم از بعد فرآیندی مورد توجه قرار میگیرد. ازلحاظ ساختاری امکان دارد که مرزهای خانوادگی درهم ریخته یا نفوذناپذیر باعث عملکرد ناکارساز خرده نظامها، تبانیهای مخرب انعطافناپذیری نقشها و جدایی نسلها از هم گردند. مشکلات مربوط به فرایند می توانند موجب فروپاشی امکام مذاکره و توافق اعضا برای حل تعارض شوند و شاید باعث گردند تا صمیمت، دلبستگی یا اعتماد از میان برود. در مجموع ویتاکر چنین فرض می کند که نشانه های اختلال هنگامی ظهور میکنند که فرآیندها و ساختهای مختل به مدت طولانی تداوم مییابند و مانع توان خانواده برای اجرای تکالیف زندگی میشوند (گلدنبرگ، ترجمه برواتی و همکاران، ۱۳۸۶).
۵- نظریه های بین نسلی
در نظریه بین نسلی، بوون، تصور میکرد در بسیاری از خانوادههای مشکلدار غالبا اعضای خانواده فاقد هویت مستقل و مجزا هستند و بسیاری از مشکلات خانوادگی بخاطر این روی میدهد که اعضای خانواده خود را از لحاظ روانشناختی از خانوده پدری مجزا نساختهاند (بارکر، ترجمه دهقانی و دهقانی، ۱۳۸۸). هرچه درجه عدم تفکیک یعنی فقدان مفهوم خویشتن یا برعکس، وجود یک هویت شخصی ضعیف یا نااستوار بیشتر باشد امتزاج عاطفی بیشتری میان خویشتن با دیگران وجود خواهد داشت. افرادی که بیشترین امتزاج را بین افکار و احساساتشان دارند چون قادر به تفکیک افکار از احساسات نیستند در تفکیک خویش از سایرین نیز مشکل دارند و بسادگی در عواطف حاکم یا جاری خانواده حل میشوند و ضعیفترین کارکرد را دارند. هرچه امتزاج خانواده هستهای بیشتر باشد احتمال اضطراب و بیثباتی بیشتر خواهد بود و تمایل خانواده برای یافتن راه حل از طریق جنگ و نزاع، فاصله گیری، کار کرد مختل یا ضعیف شده یکی از همسران یا احساس نگرانی کل خانواده راجع به یکی از فرزندان بیشتر خواهد شد. سه الگوی بیمارگون محتمل در خانوده هستهای که محصول امتزاج شدید بین زوجین است عبارتند از: بیماری جسمی یا عاطفی در یکی از همسران، تعارض زناشویی آشکار، مزمن و حل نشدهای که در طی آن دورههایی ازفاصلهگیری مفرط و صمیمیت عاطفی مفرط رخ میدهد، آشفتگی روانی در یکی از فرزندان و فرافکنی مشکل به آن ها. هرچه سطح امتزاج زوجین بیشتر باشد، احتمال وقوع این الگو بیشتر خواهد بود (گلدنبرگ، ترجمه برواتی و همکاران، ۱۳۸۶).
طبق نظریه دلبستگی، افراد هنگام برقراری رابطه نزدیک و صمیمانه یکی از این سه سبک دلبستگی را میپذیرند: ایمن، اجتنابی، و مضطرب دو سوگرا . سبک دلبستگی ایمن با میل به قدردانی، توجه و فدا کردن خود بخاطر افراد نزدیک و مهم ارتباط دارد. سبک دلبستگی اجتنابی با فقدان دلبستگی و علاقه نسبت به افراد مهم و نزدیک همراه است. افراد با دلبستگی مضطرب دو سواگرا در روابط صمیمانه خود احساس ناامنی و حسادت میکنند(کلینکه، ترجمه محمدخانی، ۱۳۹۲).
بر اساس این نظریه، تنش در روابط با عدم امنیت دلبستگی ارتباط دارد هنگامی که امنیت دلبستگی مورد تهدید قرار میگیرد، عصبانیت اولین پاسخ است. این عصبانیت اعتراضی در مقابل از دست دادن دلبستگی ایمن است.اگر چنین اعتراضی منجر به پاسخدهی نشود ممکن است با ناامیدی و فشار توأم شود و به صورت یک استراتژی مزمن برای کسب و حفظ الگو دلبستگی درآید. قدم بعدی، کندوکاو و جستجو است که بعدا منجر به افسردگی و ناامیدی می شود. اگر همه این اقدامات شکست بخورد، رابطه دچار مشکل می شود، غم انگیز شده و جدایی رخ میدهد. پاسخهای خشن در روابط با وحشت از دلبستگی مرتبطاند که در آن زوجها عدم امنیت خود را با اعمال کنترل و بدرفتاری نسبت به همسر خود تنظیم می کند. رخدادهای تروماتیک یا آسیبزایی که به پیوند بین زوجین صدمه میزنند و اگر برطرف نشوند باعث نگهداری چرخههای منفی و ناامنی در دلبستگی میشوند، از جمله آسیبهای دلبستگیاند. این رخدادها هنگامی اتفاق میافتند که یک زوج نمیتواند در لحظه نیاز فوری به دیگری پاسخ دهد.رخدادهای منفی مربوط به دلبستگی، مخصوصا ترک کردنها و خیانتها، اغلب باعث وارد آمدن آسیب همیشگی به روابط نزدیک میشوند (جانسون و دنتون، ۲۰۰۲ کلینکه، ترجمه محمدخانی، ۱۳۹۲).
۲-۳-۳- تأثیر رضایت زناشویی بر سایر ابعاد زندگی
رضایت زناشویی بر بسیاری از ابعاد زندگی فردی و اجتماعی افراد تأثیر می گذارد و سنگ زیربنای عملکرد خوب خانواده است. رضایت زناشویی بر میزان سلامت روانی زوجین، میزان رضایت از زندگی و حتی بر میزان درآمد تحصیلات و رضایت از شغل تأثیر می گذارد (پارکر و همکاران ۱۹۹۵).
۱- تأثیر بر سلامت جسمانی و روانی: دموو آلان (۱۹۹۶ ) بر اساس تحقیقاتشان بر این نتیجه رسیدند که رضایت زناشویی باعث افزایش سلامت جسمی و روانی میگردد. مطالعه ای دیگر در زمینه اثرات ادواج پایدار و طلاق کشف کرد که مردان مطلقه در مقایسه با مردانی که روابط زناشویی موفقی داشته اند بیشتر احتمال دارد دچار مرگ زودرس گردند ( احمدی ۱۳۸۳)