۲-۳-۲- کالین مرکر[۱۴]
کالین مرکر در سال( ۲۰۰۵ ) تحقیقاتی در انگلستان پیرامون« سرمایه فرهنگی و امکانات و مقدورات » تعریف واندازه گیری زمینههای فرهنگی به انجام رساند و در همایش جهانی توسعه انسانی ارائه داد. در این تحقیقات مرکر زمینه شاخص های فرهنگی را درقالب چهار زمینه بشرح ذیل مطرح نمود:
۱) نشاط زندگی و خوش مشربی وتنوع گرائی شهروندان؛
۲) دستیابی، مشارکت ومصرف فرهنگی؛
۳) فرهنگ، شیوه زندگی و هویت؛
۴) فرهنگ، اخلاقیات ، نظارت و هدایت؛
در بخش اول یعنی، نشاط زندگی، مرکر به ارزیابی توانایی و پویائی اقتصاد فرهنگی، تنوع محصولات فرهنگی و مصرف محصولات فرهنگی و ثبات اکولوژی فرهنگی می پردازد.
در بخش دوم یعنی، دستیابی فرهنگی، اوبه ارزیابی موارد ذیل پرداخته است:
از جمله دستیابی به فرصت ها برای خلق نوآوری از طریق مصرف و ارزیابی به وسیله مردم شناسی مصرف کننده و مصرف شونده منابع فرهنگی.
در بخش سوم یعنی، توجه به شیوه زندگی و هویت و فرهنگ، او شاخص های ارزیابی خود را با تکیه بر موارد ذیل مورد توجه قرار داده است:
– بررسی حوزه تنوع و ثبات منابع فرهنگی مصرف شده و یا مصرف نشده، بر شیوه زندگی مردمان و
اهداف و مفاهیم هویتی؛
– شناسائی و ارزیابی واقعیتهای موجود خرده فرهنگ ها و بررسی خط مشی های متعلق به آن ها
از جهت نژاد، جنسیتی، منطقه ای و محلی و….
– بررسی نابرابر یهای جمعیتی، بر اساس مکان، درآمد، موقعیت های اجتماعی؛
در بخش چهارم یعنی، فرهنگ، اخلاقیات، نظارت و هدایت، او به معرفی شاخص های ذیل پرداخته است:
– بررسی تأثیر حوز های که منابع فرهنگی و سرمایه های فرهنگی میتوانند در شکل دهی رفتار، توسط مشارکت فردی و جسمی مردم نقش آفرینی نمایند؛
– ارزیابی نقش فرهنگ و منابع فرهنگی در توسعه فرهنگی و اجتماعی؛
– همکاری فرهنگ و منابع فرهنگی درراستای چسبندگی و انسجام اجتماعی، گنجایش و محدودیت های اجتماعی همچنین همکاری فرهنگ ومنابع فرهنگی در فهم گوناگونی و تفاو تهای موجود درجوامع پرداخته شده است ( مرکر ، ۲۰۰۵)
۲-۳-۳- دیوید تراسبی [۱۵]
به اعتقاد تراسبی یکی از ابزارهای پرکردن شکاف میان علم اقتصاد و فرهنگ، مطرح نمودن رهیافتی برای بازنمایی پدیدههای فرهنگی است که ویژگی های ذاتی این پدیده ها را طوری در بر میگیرد که هم در گفتمان اقتصادی و هم در گفتمان گسترده تر فرهنگی قابل درک است. وی معتقد است که چنین ابزاری به وسیلۀ مفهوم سرمایۀ فرهنگی فراهم می شود( تراسبی؛ ۱۳۸۲: ۶۷) تراسبی میان سرمایۀ فرهنگی و سرمایۀ معمولی تمایز قائل می شود و معتقد است که سرمایۀفرهنگی هم ارزش فرهنگی می آفریند و هم ارزش اقتصادی، اما سرمایۀ معمولی تنها ارزش اقتصادی می آفریند. از سوی دیگر وی معتقد است که سرمایۀ فرهنگی میتواند به دو شکل وجود داشته باشد: سرمایۀ فرهنگی ملموس: سرمایۀ فرهنگی شامل )اما نه محدود به میراث ( فرهنگی ملموس است. چنین سرمایه ای شاید واجد همان ویژگی های ظاهری سرمایۀ مادی یا انسانی باشد مثل سرمایۀ فیزیکی)مادی( که به وسیلۀ فعالیت انسانی به وجود میآید، در دوره ای از زمان می پاید، اگر دوام نیابد میتواند از بین برود، به مرور زمان موجب جریانی از خدمات شود، میتواند از طریق سرمایه گذاری منابع جاری در تولید آن افزایش یابد، معمولاً میتواند خرید و فروش شود و دارای ارزش مالی قابل اندازه گیری است. ارزش فرهنگی آن خواه به صورت موجودی، یا جریان را می توان نیز با بهره گرفتن از انواع شاخص ها یا ضابطه های ارزش فرهنگی تعیین کرد. سرمایۀفرهنگی، در این شکل میتواند به صورت بناها، محل ها، مکان ها، مناطق، آثار هنری مثل نقاشی ها و مجسمه ها، مصنوعات و نظایر آن باشد (همان؛ ۷۷۰)
سرمایۀ فرهنگی ناملموس: این نوع از سرمایه به صورت سرمایۀ معنوی و به شکل ایده ها، اعمال، عقاید و ارزشهایی است که در یک گروه مشترک است. این صورت از سرمایۀ فرهنگی به شکل آثار هنری از قبیل موسیقی و ادبیات نیز وجود دارد که کالاهایی عمومی هستند. در این معنا موجودی سرمایۀ معنوی میتواند بر اثر بی توجهی از بین برود یا از طریق سرمایه گذاری جدید افزایش یابد. این موجودی هم به مرور زمان موجب پیدایش جریانی از خدمات می شود، هم حفظ سرمایۀ معنوی موجود و هم آفرینش سرمایۀ جدیدی از این نوع نیازمند منابع است.( همان؛ ۷۱)
تراسبی سعی دارد که با ارائۀ مثال های مختلفی به ارزش اقتصادی و فرهنگی و رابطۀ میان آن ها، در زمینۀ سرمایه های ملموس و ناملموس بپردازد. یکی از مثال هایی که در زمینه رابطه ارزش اقتصادی و فرهنگی ارائه میدهد، مثال یک بنای تاریخی است. به نظر وی یک بنای تاریخی میتواند دارای ارزشی اقتصادی باشد که صرفاً از وجود فیزیکی آن به عنوان یک بنا، صرفاً از ارزش فرهنگی آن ناشی می شود. ولی ارزش اقتصادی این دارایی میتواند تا حد زیادی، به دلیل ارزش فرهنگی آن افزایش یابد. بنابرین میان این دو یک رابطۀ علی برقرار است. ممکن است ارزش فرهنگی موجب ارزش اقتصادی شود. بنابرین، ممکن را «خالص » است یک بنای تاریخی ارزش فرهنگی مطابق یک یا تعداد بیشتری از معیارهای پیشنهادی قبلی مجسم کند و در عین حال به عنوان یک دارایی واجد ارزش اقتصادی باشد که هم از محتوای فیزیکی آن ناشی شود و هم از محتوای فرهنگی آن از طرف دیگر، سرمایۀ فرهنگی ناملموس ، رابطۀ متفاوتی میان ارزش فرهنگی و اقتصادی دارد. برای مثال، موجودی )ذخیره( موسیقی و ادبیات، یا موجودی آداب و رسوم و عقاید، یا موجودی زبان، ارزش فرهنگی زیادی دارند ولی هی چگونه ارزش اقتصادی ندارند، زیرا نمی توانند به عنوان دارایی داد و ستد شوند، مگر زمانی که حقوق مربوط به عایدات آتی )برای مثال حق امتیاز ادبی یا موسیقایی ( خرید و فروش شود. در عوض، این موجودی ها موجب پیدایش جریان های خدمات میشوند که هم ارزش اقتصادی و هم ارزش فرهنگی دارایی ها را به وجود می آورند. در اینجا هم، بخشی از ارزش اقتصادی چنین جریان هایی در چارچوب هایی کاملاً فیزیکی یا مکانیکی وجود دارد، یعنی در قالب کالاهای عمومی که بنا به دلایل کاملاً اقتصادی تقاضا میشوند برای مثال، کارکرد فایده گرایانه زبان، یا استفاده از موسیقی پس زمینه در راهروها و آسانسورهای هتل ها. ولی احتمال دارد که ارزش اقتصادی جریان خدمات حاصل از این دارایی های فرهنگی، در اکثر کاربرد هایشان به عنوان نتیجۀ ارزش فرهنگی آن ها زیاد شود. این بررسی ها نشان میدهد که به احتمال زیاد میان ارزش فرهنگی و اقتصادی اقلام سرمایۀ فرهنگی همبستگی وجود دارد اما این رابطه به هیچ وجه رابطۀ کاملی نیست )همان،۷۷۱)