نگارنده بر این عقیده است که : فقر مردم معمولی حاکی از سیطره ظلم و بیدادگری در روابط و مناسبات اجتماعی است. چنین فقری کمالی به همراه ندارد بلکه نوعی عیب و عار و زشتی است، اما فقر اولیاء به گونهای بوده که به واسطه آن به نهایت آرزوها و اهداف خود میرسیدند، و به نوعی به مقام فقر ذاتی مانند همه موجوداتی که در جهان هستی نیازمند ذات پاک پروردگار خود هستند رسیده بودند و در واقع فقیر حقیقی به آنها اطلاق میشد، زیرا هیچ گونه میل و رغبتی به توانگری در رفتار و سیره معصومین (ع) مشاهده نشده است. مولانا در این باره میگوید :
« امتحان کن فقر را روزی دو تو | تا به فقر اندر غنا بینی دو تو » (مولوی، ۱۳۸۵: ۷۱۴) |
« هنگام تنگ دستی در عیش کوش و مستی | کاین کیمای هستی قارون کند گدا را » (حافظ، ۱۳۸۵: ۶۸۴) |
همچنین از حضرت رسول (ص) روایت شده است که : اُدُنوا مِنّی أحِبّایی : فَیَقولُ المَلائِکَهُ ؟ فَیَقولُ : فُقراء المُسلِمین، دوستانم را پیش من بیاورید فرشتگان میگویند : خدایا دوستان تو کیانند میگوید : فقیران مسلمان، مقصود پیامبران، از فقیران مسلمان مهاجرین بودند که به پیامبر در ابتدای اسلام ایمان آورده و در نهایت فقر زندگی میکردند، و هجویری این حدیث را با اشاره به فقر اختیاری و اینکه در قیامت فقرای مسلمان نزد خدا نسبت به دیگران قرب بیشتری دارند بیان کرده است. از فحوای حدیث فوق روشن میشود که فقر نمونه کمال مطلوب اخلاق انسانی پیامبر (ص) بوده، فقیرانی که فقر و گرسنگی چهره آنها را رنجور ساخته بود ولی به زبان نمیآورند که تنگدست هستند، و مانند فقرای عادی اعلام نیاز نمیکردند، و با عفت نفس زندگی میکردند و چه سعادتی بالاتر از این که با پیامبر (ص) که اشرف مخلوقات بود زندگی میکردند، ولی فقیران با اخلاص را دوستان خود معرفی کرده و آنها در دنیا تحت سرپرستی و تربیت الهی قرار میگیرند و به هدف نهایی و جاویدان که همان آخرت است میرسند.
زانکه درویشان ورای ملک و مال | روزی دارند ژرف از ذوالجلال (مولوی، ۱۳۸۵: ۷۰۹) |
حدیث «الفقر فخری»، فقر افتخار من است، هجویری ضمن اشاره به مرتبه و درجه فقر و ترک اسباب ظاهری و باطنی و رجوع به مسبب اصلی به این حدیث استناد کرده است.
میبدی این گونه گفته است که : « اما فقر که گفت : الفقرُ فخری، آن است که مرد از دنیا برهنه گردد و در این برهنگی به دین نزیک گردد.» (میبدی، ۱۳۸۳: ۲۵۳)
نگارنده بر این عقیده است : رسیدن به این مقام زمانی محقق میشود که فرد با پرهیزگاری و خویشتن داری نسبت به تعلقات دنیوی بیاعتنا شود، و باطن و دل خود را از زیاده خواهیها پاک کند زیرا اینها مجردان طریق توحید بوده که صاحب آرامش درونی هستند ولی به ظاهر جلوهای ندارند و فقیر میباشند فقط در طاعت و خدمت پروردگار روزگار خود را سپری میکنند چرا که سعدی در گلستان این گونه آورده است : « طریق درویشان ذکر است و شکر و خدمت و طاعت و ایثار و قناعت و توحید و توکل و تسلیم و تحمل، هرکه بدین صفتها موصوف است به حقیقت درویش است اگر چه در قباست.» (مولوی، ۱۳۸۵: ۷۰۹)
فقیر به آنهایی اطلاق میشود که زیر ساخت اعمال آنها تقوا و پرهیزگاری بوده، و فقط بر دوستان و یاران خاص پروردگار و امامان و معصومین صدق میکند.
۳-۳- تصوّف
از آنجا که در فصل دو این پایان نامه به شرح مطالبی پیرامون تصوّف پرداختم لذا در اینجا فقط به آیات و احادیث اشاره میکنیم.
آیات قرآنی مورد استناد هجویری در باب تصوّف به شرح زیر بیان میشود :
« وَ عِبادُ الرَّحمن الّذینَ یَمشُونَ عَلَی الأرضِ هَوْناً و اذا خاطَبَهُمُ الجَاهلُونَ قَالُو سَلاماً، بندگان خاص خدای رحمان آنان هستند که بر روی زمین ره به تواضع و فروتنی روند و هرگاه مردم جاهل به آنها خطاب کنند با سلامت نفس و (زبان خوش) جواب دهند.» (قرآن کریم، الفرقان/۶۳)
هجویری ضمن پرداختن به مطالبی پیرامون کلمه «صوفی» با اشاره به اینکه کسانی بودند که تولا به اصحاب صفه میکردند و دارای صفای درون بودند که نمود آن در رفتارشان قابل مشاهده است به این آیه قرآنی استناد کرده است.
مکارم شیرازی در تفسیر نمونه ذیل آیه آورده است که :
« نخستین توصیفی که از عباد الرحمن شده است، نفی کبر و غرور و خودخواهی است که در تمام اعمال انسان و حتی در کیفیت راه رفتن او آشکار میشود؛ زیرا ملکات اخلاقی، همیشه خود را در لابلای اعمال، گفتار و حرکات انسان نشان میدهند تا آنجا که از چگونگی راه رفتن یک انسان میتوان با دقت و موشکافی به قسمت قابل توجهی از اخلاق او پیبرد.» ( مکارم شیرازی، ۱۳۸۸: ۱۶۸-۱۶۷)
بندگان خاص خداوند افرادی متواضع، با صبر و حوصله و واجد خصوصیات خوب اخلاقی مانند خاکساری، فروتنی است و این فروتنی در تمام اعمال آنها من جمله، راه رفتن افراد به وضوح دیده میشود و از طرز راه رفتن افراد به خصوصیات درونی آنها پیبرده میشود، بوده انسان با نگاه به راه رفتن دیگران ویژگی روحی آنها را متوجه میشود، و این حکایت از عظمت روحی و ظرفیت بالای بندگان خاص خدا دارد. هجویری به همین دلیل این گونه افراد را کسانی میداند که در صف اول هستند و به اصحاب صفه تولا میکردند، و دارای این ویژگی اهل تصوّف یعنی از خود فانی و به حق باقی بودند.
« و ما محمدٌ الا رسُولُ قد خَلَتْ مِنْ قبلهِ اِلرُّسُلُ أفإین مِاتَ أوْقُتِلَ انقَلَبْتم عَلی أعْقَبکُمْ وَ مَن یَنقَلِبْ علی عَقبَیهِ فلَن یَضُرَّ اللهَ شَیئاً وَ سَیجزی اللهُ الشّاکِرینَ، و محمد نیست مگر پیغمبری از طرف خدا که پیش از او نیز پیغمبرانی بودند و از این جهان در گذشتند اگر او نیز به مرگ یا شهادت در گذشت باز شما به دین جاهلیت خود رجوع خواهید کرد پس هر که مرتد شود به خدا ضرری نخواهد رسانید خود را به زیان انداخته و هرکس شکر نعمت دین گذارد و در اسلام پایدار ماند البته خداوند جزای نیک اعمال به شکر گذاران عطا خواهد کرد.» (قرآن کریم، آل عمران/۱۴۴)
هجویری با اشاره به اصل و فرع صفا و اینکه اصلش انقطاع دل ا ز اغیار است به این آیه استناد کرده است.
طباطبایی در المیزان ذیل آیه آورده است :
« درآیه فوق : انقلاب بر اعقاب را جزای شرطی قرار داده که عبارت است از مرگ یا کشته شدن (رسول خدا(ص)) این معنا را میفهماند که منظور از برگشت، برگشتن از دین است، نه برگشتن از کار جنگ، چون هیچ ارتباطی میان فرار از جنگ با مرگ یا قتل رسول خدا (ص) نیست و تنها رابطه و نسبتی که تصور دارد بین مرگ آن جناب و برگشتن از ایمان به کفر است.» ( علامه طباطبایی، ۱۳۸۷: ۵۶)
نکات قابل درک از آیه فوق به این صورت است: آن هدیه و ارمغانی که خداوند به حضرت محمد (ص) عطا کرده همان مقام با عظمت « رسالت و پیامبری» بر مخلوقات است و پیامبر خدا هم وظیفهاش را این میبیند که پیام خدا را به مردم برساند، این آیه قویترین شاهد است بر اینکه یاران پیامبر، و سپاهیان اسلام بر این گمان که پیامبر در جنگ کشته شده پراکنده شدند و میدان جنگ را رها کردند ولی رهبری راستین مانند پیامبر (ص) به افراد بشر اثبات کرد که اگر در جنگ نابود شود، هدفش نابود نخواهد شد، زیرا این نوع ویژگی اخلاقی به دلیل صفای درون آنها بوده است.
« فَلَمَّا سَمَعتْ بِمَکْرِهِنَّ اَرْسَلتْ إلَیهُنَّ وَ أَعتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّکَئاً وَ ءَاتَتْ کُلَّ وَاحِدَهٍ مِنْهُنَّ سِکیناً و قَالَتِ اَخْرُجْ عَلَیْهِنَ فَلَمارَأیْنَهُ… چون زلیخا ملامت زنان مصری را درباره خود شنید فرستاد و از آنها دعوت کرد و مجلسی بیاراست و با احترام هر یک بالش و تکیهگاهی بگسترد و به دست هر یک کاردی (ترنجی) داد و از یوسف تقاضا نمود که به مجلس این زنان درآ چون یوسف را زنان مصری دیدند زبان به تکبیر گشودند و (دستها به جای ترنج) بریدند و گفتند تبارک الله که این پسر نه آدمست بلکه فرشته بزرگ هستی و زیبائیست.» (قرآن کریم، الیوسف/۳۱)
هجویری با اشاره به اینکه صفا ضد کدر است، و صوفی آن بود که از تیرگیهای صفات بشری گذر کند به این آیه استناد کرده است.
« ما هذا بشَراً برای بزرگواری و جلال یوسف گفته شده که او یعنی فرشته بشر نیست و او شریفتر و گرامیتر است از اینکه جوهره ذاتش، جوهره بشر باشد» و المتکأ : تکیه گاه، همان بالش و متکا است و برای آنها بالشها یا ترنجهایی آماده کرد که گفته شده طعامی برایشان فراهم کرد و طعام و غذا را متکاء میگویند چون در گذشته غذا را در حال تکیه دادن میخورند و اسلام آن را نهی کرده است.» (راغب اصفهانی، ۱۳۷۴: ۳۴۵)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
نکته زیبایی که در آیه فوق بیان شده این است که: حضرت یوسف در نهایت زیبایی تمام بود، و زنان مصری میگفتند مگر میشود کسی با این شکل و قیافه از افراد بشری باشد بدون شک او یک فرشته است، در مجلسی که زنان مصر نشسته بودند، همگی به ستایش خدای یوسف لب به سخن گشودند و از زیبایی او در شگفت بودند، چون یوسف مصداق صوفی صادقی است که از دلبستگیهای «صفو» دنیا آزاد شده است.
« اذنا دارَبَّهُ نِداءً خَفیّاً، یاد کن حکایت او را وقتی که خدای خود را پنهانی و از صمیم قلب ندا کرد.» (قرآن کریم، مریم/۳)
« در خلوتگاه و مخفیانه با خدا راز و نیاز کردن که سبب توجه بیشتر انسان به خدا و اخلاص دعا کننده میشود و خدا بر بندگانی که مخفیانه از او چیزی بخواهند، رحمت خویش را نازل میکند پس شما هم بنده باشید و در خلوت دعا کنید تا رحمتش بر شما فرودآید.» ( رضایی اصفهانی، ۱۳۸۹: ۴۶۴)
نکته قابل درک از آیه فوق این است که: وقتی انسان به صفای باطن توجه و در همه حال، همیشه از دستورات خداوند و قرآن عمل کند رحمت الهی شامل حال وی خواهد شد، مانند ذکریای پیغمبر که در این آیه و آیات بعد سرگذشت وی به تصویر کشیده شده، زیرا وقتی انسان پنهانی با خدا راز و نیاز میکند سبب توجه بیشتر خدا به بنده و خلوص نیت فرد دعا کننده میشود و لذا ذکریا از خدا میخواست او را مورد رضایت خویش قرار داده و از کدر دنیا رهایی یابد، تا به صفای درون برسد زیرا ایمان داشتند که اگر خداوند بخواهد در هر شرایطی دعای بندگان خود را مستجاب میکند و این کارها برای خدا آسان است.