مگر دستی شبی دزید و با خود برد. (همان:۶۶۸)
و این یغماگر سفاک چنان بر زندگی بشریت پنجه افکنده و آن ها را گرفتار خویش ساخته که هیچ مفر رهایی از آن نیست و خوبیِها را فقط در خواب دید. صنعت تکنولوژی، این دستاورد مهم بشر، هستی زیبای انسان سنتی را به جنگلی از آهن مبدل ساخت که سنگدلی و قسات را برای بشر به ارمغان آورده است.
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
در شعر «عصر ارتباطات ماهواره» مشیری نفرت خویش را از تمدن جدید به صراحت بیان می کند:
در خانه هستی و می بینی
در ژرف اقیانوس آرام
نسل فلان ماهی، - هزاران سال پیش از ما–
نابودگردید است.
در خانه ات هستی و می خوانی،
نور فلان سیاره، صدها سال نوری
-تا بگذرد از کهکشان ما –
پهنای این هفت آسمان را در نوردیده است.
در خانهِات هستی و از این گونه بسیار
هر روز میِبینی و میِخوانی و میِدانی.
اما نمیِدانی
اینک سه روز است
همسایهِات، تنهای تنها، در اتاقش
از این جهان بی ترحم چشم پوشیده است
…
همسایه بیمار
همسایه تنها
داروی قلبش را
در استکان هم ریخته
نزدیک لب آورده
آه ! اما ننوشیده است . (همان: ۱۲۳۵)
مشیری در شعر «زمین و آدمی» خود، ابتدا به آفرینش زمین اشاره میِکند و پس از آفرینش، شروع زندگی ورودش، گل و سبزه و پرنده و …تا آنجا که می گوید:
…
زمان های زیبایی و خرمی،
همه پاکی وشاد و بی غمی؛
که ناگه دراو پا نهاد آدمی !
وآمدن آدمی همان و کشتن برادر و جنگ و نابرابری، پلیدی و بری که باعث ربوده شده چهرهِی ایزدی ازما میشود. و پیشرفت انسان و تمدن. آبِها را به مرداب تبدیل میِکند و غبار سیاه و سرب هوا را تیره و کور میکند .
زمین مانده اینک بدین روز و حال
فرو برده سر زیر بال
کمر بسته انسان به نابودی اش،
چه داری امیدی به بهبودی اش.”
و سپس با یقین می گوید:
… و لیکن مرا ، این یقین–با دریغ –
که این نازنین را بشر کشته است ! (همان:۱۳۴۸)
و باز در شعر «مسیح بردار» از غبار و دود شهر و تمدن، هوای سربی–کوره ی آهن، رود زهرناک و … سخن گفته است که چگونه تن مسیح طبیعت را به چار میخ ستم کوبیده اند و اورا به اندوهی جاودانه دچار کردهِاند.
چه می گذشت آن جا
که از طلوع سحر
به جای موج سپاس از دمیدن خورشید
به جای بانگ نیایش در آستانه ی صبح
غبار و دود به اوج کبود، جاری بود!
هوای سربی سنگین به سینهِها میِریخت
لهیب کورهِی آهن به شهر میِپیچید. (همان :۶۹۱)
۴-۱-۱-۲٫ بازگشت به طبیعت:
یکی از رویکردهای رمانتیسم در نقد تمدن و بیگانگی با زندگی پر تصنع شهری، رویکرد به طبیعت است که به صورت زندگی ساده و عالم بی خبری نمود پیدا میِکند.
رمانتیسمِها به طبیعت زنده و پویا از دید یک ناظرعینی نظر نمیِکنند بلکه به ادراکی درون گرایانه از آن دست میِیابند. «در این نگرش طبیعت فقط پدیدهِای بیرونی نیست که شاعر یا نویسنده آن را با بیِطرفی توصیف کند، بلکه هم چون یک موجود زنده و دارای شخصیت است که میِتوان با آن یگانه شد و با آن پیوند همدلانه برقرار کرد. همدلی با طبیعت و دیدن و باز نمودن احساسات و عواطف انسانی در آن از شاخصیهای اصلی رمانتیکِهاست. در این رویکرد، شاعر و نویسنده، در طبیعت آن احساس و عاطفهِای را مجسم میِکند که خود دچار آن است، از همین روی که تشخیص یا شخصیت بخشی از ویژگیِهای سبکی اشعار رمانتیکِهاست»
(جعفری، ۱۳۷۸: ۸۷).
مشیری نیز از طبیعت و عناصر مربوط به آن به وفور در سرودهِهایش بهره جسته است. به طوری که طبیعت و انسان در اشعار او به یگانگی میِرسد که دردهای انسان از زبان طبیعت بیان میِشود و شاعر سخنان خویش را با متوسل شدن به عناصر طبیعت به گوش مخاطبان میِرساند . ناگفته نماند که طبیعت گرایی که در رمانتیسم وجود دارد، یکی از مشخصه های آن است و نباید ذهن خواننده را با ناتورالیسم دچار اشتباه کند، زیرا ناتورالیسم طبیعت گرایی صرف است اما رمانتیسم اینِگونه نیست بلکه یکی از چشم اندازهای رمانتیسم نسبت به دلزدگی از وضع موجود رویکرد به طبیعت است.
عناصر طبیعت در صور خیال شعر مشیری سهم به سزایی دارد توصیفِهای عاشقانهِی شعری مشیری، ترکیبی از انسان و طبیعت است یعنی همان یگانگی انسان و طبیعت که در دفتر «بهار را باور کن »با توجه به عنوانِهای شعری، استفاده از عنصر طبیعت اوج میِگیرد همچون گلیهای کبود، ناقوس نیلوفر، پرواز با خورشید، سینه گرداب، صفیر، درخت، بهار میِرسد،ابر و …
در شعر پرواز با خورشید شاعر با بهره گرفتن از صنعت تشخیص، همزاد پنداری بین انسان طبیعت و برعکس برقرار کرده است.