– افزایش هیجانهای مثبت که برای حل مسئله نقش تسهیل کننده ایفا میکند .
– بازداری از تمایل به بروز پاسخ یا پاسخ های تکانشی
– بر انگیختن فرد برای حل مشکلات (دزوریلا ، نزو ۱۹۹۵ ؛ دزوریلا ، شیدی ، ۱۹۹۱ ، نقل از الیوت و همکاران ۱۹۹۵ ).
افرادی که دارای جهت گیری مثبت به مسئله هستند ، مشکلات روزمره خود را براحتی حل میکنند ، بدون اینکه دچار تنیدگی های روان شناختی شدید شوند . در صورتی که جهت گیری منفی به مسئله با راهبرد های مقابله ای نا کار آمد و پیا مدهای نا خوشایندی همراه است که آن هم به صورت چرخه وار جهتکیری منفی به مسئله راافزایش میدهد (نزو، دزوریلا ، نقل از الیوت و همکاران ، ۱۹۹۵ ). جهت گیری مثبت باعث استفاده از راهبر دهای مقابله ای مؤثر و کارآمد می شود ، مانند:
– مسئله یا مشکل به صورت مبارزه طلبی
– پاسخ به مسئله با هیجان های مثبت مانند امید واری و اشتیاق
– حرکت فعالانه به سمت مسئله و سعی در حل آن
جهت گیری منفی یا باز دارنده میتواند تمایلات زیر را در بر داشته باشد :
– درک مسئله به عنوان یک عامل تهدید کننده جدی برای سلامت
– پاسخ به مسئله با هیجان های منفی شدید مانند اضطراب و افسردگی
– اجتناب یا کناره گیری از مقابله به مسئله (دزوریلا وشیدی ، ۱۹۹۲ ).
بر اساس الگوی حل مسئله ، جهت گیری مثبت به حل مسئله با حالات عاطفی مثبت ، رابطه مثبت دارد و با حالات منفی ، رابطه منفی دارد . تحقیقات حاکی است افرادی که از روش های مثبت حل مسئله استفاده میکنند ، تجارب هیجانی منفی را از خود دور میکنند و خلق مثبت منجر به حل مسئله به شکل مؤثر می شود .همچنین خلق مثبت ، سبب حل مسئله به صورت خلاقانه نیز میگردد (آیسن و همکاران ، ۱۹۸۷، نقل از الیوت و همکاران ، ۱۹۹۵ ).
بنابرین جهت گیری مسئله به طور نزدیکی با عاطفه مثبت و منفی در ارتباط میباشد ، بدین صورت که جهت گیری منفی به مسئله با عاطفه منفی بالا و به تبع آن با سلامت روان شناختی پایین مرتبط بوده و از طرف دیگر توانایی فرد در دور کردن حالات
منفی از خود باعث تسهیل حل مسئله و استفاده از روش های سازنده حل مسئله و راهبردهای مقابله ای مؤثرشده است .
به طور کلی می توان گفت که موقعیت های مسئله زا میتواند برهیجان های مثبت ومنفی اثربگذارد و آن هم ، برنحوه ادراک حل مسئله ، خود و محیط تأثیر داشته باشد و در نتیجه میتواند سبب افزایش یا کاهش سطح سلامت روانی شود (بن – پورات و تلگن ، ۱۹۹۰، جورج و بریف ۱۹۹۰ ؛ نقل از الیوت و همکاران ، ۱۹۹۵).
بر اساس دیدگاه حل مسئله ، جهت گیری مثبت به مسئله با تجارب منفی پایین و هیجان پذیری مثبت بالا ارتباط مستمر دارد و جهت گیری منفی به مسئله ، تلاش برای حل مسئله به صورت مؤثر را بازداری میکند و سبب پیامد های نا مناسب می شود که آنهم به نوبه خود جهت گیری منفی و احساسات منفی مداوم و مزمن را تقویت میکند . بر همین اساس مداخلات روانی – تربیتی و آموزش مهارت هایی که بر پایه حل مسئله بنا شده باشد ، میتواند بر صفات شخصیتی منفی و هیجان پذیری مثبت تأثیر گذاشته و از این طریق شیوه حل مسئله مثبت و سازنده را به وجود آورد و در نهایت آشفتگی های روانی را کاهش داده یا به حد اقل برساند (دزوریلا و شیدی ، ۱۹۹۱ ، نقل از الیوت و همکاران ، ۱۹۹۵ ).
ب) مهارت های خاص حل مسئله :
مهارت حل مسئله فرایند تفکر منطقی و منظمی است که به فرد کمک میکند تا هنگام رویارویی با مشکل ، حل های متعددی را جستجو کند و سپس بهترین راه حل را انتخاب نموده و مسئله ای را با موفقیت انجام دهد . این مؤلفه دارای چهار فعالیت میباشد که برخی از مؤلفان آن ها را مراحل حل مسئله نامیده اند و عبارتنداز :
۱- تعریف و ضابطه بندی مسأله : در این مرحله به فرد آموزش داده می شود که در خصوص مشکل خود فکر کرده و در یابد که چه عواملی در ایجاد مشکل دخالت دارند . در این مرحله بایستی مشکل به صورت دقیق مشخص شود و چنانچه مسئله به صورت مبهم و یا پیچیده باشد ، نمی توان راه حل های مؤثری جهت حل مسئله پیدا کرد.
۲- ایجاد راه حل های جانشینی : در این مرحله به فرد آموزش داده می شود تا راه
حل های متعددی برای مشکل خود بیابد .به این صورت که به روش بارش فکری ،ذهن خود را آزاد بگذاردو راه حل هایی را که به ذهنش میرسد یادداشت کند .
۳- ارزیابی راه حل ها و تصمیم گیری : در این مرحله فرد هر یک از راه حل ها را مورد قضاوت و ارزشیابی قرار میدهد . موضوع مهم در این مرحله سودمند بودن یا نبودن راه حل های ست ، فرد پیامد هر یک از راه حل ها را پیشبینی میکند
و سودمندی آن را برای خود و دیگران ، مورد قضاوت و ارزشیابی قرار میدهد .
۴- انجام و تصریح را حل : یعنی توانایی انجام ، نظارت و ارزیابی راه حل ها و پاسخ های مقابله ای به طور مؤثر . در این مرحله به فرد آموزش داده می شود راه حل های مفید و سودمند را انتخاب نموده و آن ها را در عمل اجرا کند و پیامدهای اعمالش را مورد توجه قرار دهد ، چنانچه راه حل رضایت بخش بود به مشکل پایان داده می شود و فرایند حل مسئله پایان مییابد و چنانچه یک راه حل مؤثر نبود فرد باید از راه حل های دیگری که در اختیار دارد استفاده نماید و یا فرایند حل مسئله را از ابتدا شروع کند . حل مسئله زمانی پایان مییابد که دیگر موقعیت برای مسئله زا نیست (نوری ، ۱۳۸۱).
دزوریلا و نزو (۱۹۹۰ ) عنوان کردهاند که افراد مختلف ممکن است در مؤلفه های عمده حل مسئله (جهت گیری به مسئله و مهارتهای حل مسئله ) دارای نقاط ضعف و قوت متفاوتی باشند ، همچنین ممکن است این مؤلفه ها برای انواع مشکلات (به عنوان مثال ، مشکلات ساده یا پیچیده ) یا همه پیامدهای سازگارانه (برای ، تنیدگی روانشناختی در مقابل توانمندی رفتاری )از اهمیت یکسانی برخوردار نباشند . برای مثال ممکن است مؤلفه ای از مهارتها برای مقابله با مسئله ای که آسان است مؤثر و مفید باشد اما در مقابله با مسئله مشکل کارایی لازم را نداشته باشد . بنابرین توانایی حل مسئله دارای برخی توانایی ها و مهارت هاست که ممکن است در افراد مختلف پیامدهای سازگارانه متفاوتی داشته باشد (دزوریلا، شیدی ۱۹۹۲ ).
۲-۳-۱-۲- راهبردهای مقابله ای
لازاروس و فولکمن (۱۹۸۴) دو شکل کلی مقابله با مشکلات و رویدادهای زندگی را مشخص کردهاند که عبارتند از :
الف) مقابله متمرکز بر مشکل یا روش مسئله مدار
ب ) مقابله متمرکز بر هیجان یا روش هیجان مدار
روش مسئله مدار عبارت از راهبردهایی است که به جهت تغییر منبع تنیدگی به کار