بالتبع خلاقیت و داشتن فکری بدیع ، تجربه گرا و ابتکارگرا در تبادر به عمل و رفتار و قدرت سازگاری اجتماعی در او از بین رفته و همگرایی و سازش کاری و همرنگی های ارتباطی و اجتماعی را موجب می شود . از دیدگاه جرم شناسان ، این شیوه به ” رابطه روان رنجوری محض نورتیک ” یعنی موردی که میان مجرم و مجنی علیه روابط غیر طبیعی وجود داشته است تعبیر می شود . ریشه این امر از نظر روانکاوی در اختلال زودرس روابط کودک با هر دوی والدین یا یکی از آن ها و یا حتی با برادران و خواهرانش قرار دارد . یک رابطه نورتیک محض از این نوع که تنها بر روی والدین ثابت شده است ، اساس تعداد زیادی از پدرکشی ها میباشد[۸۷] . این مرحله برابر است با بحران ادیپی درنظریه فروید و در نتیجه روش های تربیتی خشک و استبدادی و خشن و تنبیه نسبت به کودک و اعمال ابتکاری او ، به نحوی عمیق و وسیع احساس گناه را به واسطه تسلط ( فراخود[۸۸] ) بر شخصیت فرد مسلط و حاکم میکند و این احساس جرات انجام هر رفتاری را از فرد باز می ستاند . اریکسون ، سولیوان و هارتمان که به « روانشناسان من » [۸۹] شهرت دارند ، بر این اعتقادند به جای تقویت مرضی بخش های باز دارنده شخصیت یعنی « نهاد » و « فرامن » لازم است بخش متعادل کننده و منطقی آن یعنی « من » [۹۰] را مورد تربیت و تقویت قرار داد که تا هم از تفریط بازداری « فرامن » ممانعت کند و هم از افراط ابرازی و ارضاطلبی های بی حد و حصر و مرضی « نهاد » جلوگیری بعمل آورد .
اریکسون معتقد است ویژگی هایی مثل تقلید از افراد مورد علاقه و احترام ، انزجار از تنبیه و عاملان آن ، گستره بازی که به قول پیاژه بزرگترین تفکر کودک است و وارد کردن آن در هر فعالیتی و همین طور خطر امکان تثبیت و تسلط فر اخور یا فرامن و احساس گناه در درون و شخصیت کودک در اثر شیوه های ناصحیح تربیتی والدین ، در میان همه کودکان از هر فرهنگی مشترک است و بالتبع جهانی [۹۱] است.
از این رو امکانات و هشدارهای تربیتی مهمی برای شکل دهی و پرورش شخصیتهای سالم در اختیار والدین و اولیا تربیتی است که لازم است به گونه ای بایسته و شایسته از آن سود برد .
د) مرحله سازندگی در برابر عدم سازندگی
این سنین برابر است با سنین آموزشگاهی و افزایش تعامل ارتباطی و اجتماعی کودک از اعضای خانواده و هم سن سال های محلی به همکلاسی ها و اولیای تربیتی و آموزشی ؛ والدین از کودک انتظار میبرند در فعالیت های آموزشگاهی موفقیت و پیشرفت نشان دهد و این انتظار ، حس وظیفه تولید گری و سازندگی را در کودک پدید می آورد . عرضه توفیقات تحصیلی و درسی و کسب تأیید های کمی و کیفی آموزگاران و دست اندرکاران آموزشی به والدین ، همان محصولاتی است که اولین تولید گری و سازندگی های اجتماعی کودک در عرصه اجتماع را نشان میدهد .
قبول و ارزش گذاری این ساخته ها و تأیید و تحسین کودک به واسطه ی تلاش های اکتسابی آن ها ، به زعم اریکسون حسن سازندگی را در کودک ایجاد کرده و افزایش میدهد . تنبه و سرزنش کودک اینحس را در او سرکوفته و توان سازنده داشتن باز داشته و در او احساس کهتری رفتاری و حقارت شخصیت را سبب می شود . اثر پاداش و تشویق در این مرحله مضاعف است و بی توجهی و بی اعتنایی نیز در ضعف نفس عملکردی و ناتوانی تولید گری در ارتباط های بین فردی و تعامل های اجتماعی دوچندان اثر منفی دارد .
ه ) مرحله هویت یابی و احساس نقش در برابر بی هویتی و پراکندگی نقش ( نوجوانی ۲۲ – ۱۲ سالگی )
تولید به عنوان نوجوانی که بلافاصله پس از کودکی دوم [۹۲] و بلافاصله قبل از جوانی و بزرگسالی[۹۳] قرار میگیرد ، از یافته ها و ابتکارات روانشناسی است که پیاژه و اریکسون در آن سهم بسزایی دارند .
در عرف عامه مردم کودکی و جوانی و بزرگسالی و پیری شناخته است و نوجوانی در درون جوانی انحلال مییابد . با این حال نوجوانی یکی از سریع ترین دوره های رشد و تحول بوده و بیشترین و مهمترین تغییرات در آن به وقوع می پیوندد . سه تغییر اساسی ، انقلابی و ساختاری در ساخت زیستی ، عاطفی و ذهنی نوجوان روی میدهد ، که او را از حالت کودکانه به وضعی بزرگسالانه تغییر و تحول میدهد . به دلیل همین تغییرات از این مرحله به عنوان بحرانی ترین مرحله از مراحل تحول یاد میکنند . تغییرات دسنه اول که در ساخت زیستی و فیزیولوژیک نوجوان [۹۴] حادث می شود و نهایت این تغییرات در افزایش وزن و اندازه و شکل نوجوان وبلوغ زیستی و رشد صفات ثانویه جنسی آنا بروز میکند .
سرعت این تغییرات در حدی است که تا مدت ها پذیرش آن در خود نوجوان نوعی شرم و در بزرگتر ها تحیر و عدم پذیرش را سبب میگردد .در خود پنداره های نوجوان به موازات این تغییرات فیزیکی تغییر وسیعی صورت میگیرد و در شیوه رویارویی والدین بلاتکلیفی پدید می آورد . با این حال ، به دلیل عینیت این تغییرات به نسبت تغییرات ذهنی و عاطفی ، قبول و رسمیت بیشتری در تعلیم و تربیت سنتی جامعه دارند . هرچند کمترین ارتباط ، تعامل و آموزشی در خصوص تغییرات جسمی و رفتاری مربوط به بلوغ میان والدین با نوجوان صورت نمی گیرد و دریافت ها و یادگیری های نوجوانان از این نظر عموما مربوط است به تجربه های شخصی وتعاملات ناصحیح با دوستان که وقوف درستی براین تغییرات ندارند و خود منشاء بسیاری بدآموزی ها و کژرفتاری ها و انحرافات اخلاقی و اجتماعی است که به زودی در رفتار و شخصیت نوجوانان جلوه گر می شود .
تغییرات دسته دوم یعنی تغییرات کیفی ذهنی و شناختی ، عملا نوجوان را در رده بزرگسالان قرار میدهد . هوش و تفکر و ساختار های انتزاعی ، منطقی و فلسفی ذهن در بالاترین حد تحولی خود رشد میکند و بزعم پیاژه پس از این ، تغییراتی در ساختار تفکر وجود ندارد و تمایز میان نوجوان و بزرگسال تنها در محتوای تجربی و یادگیری و حافظه ی آن ها است . نوجوان تخیل و تفکر را با قدری خامی به سان بزرگتر ها به کار میگیرد و به عمل می زند ، پسخورد واقعیت این تفکرات خام را به تدریج به پختگی و رسیدگی واقع گرایانه و محافظه کارانه ی بزرگسالانی ، تبدیل می کند .