جــان در او بســت، احمقـــش داننـــــد
معنی و مفهوم: هرکس جوشش طوفان نوح را دید که از تنور پیرزن بیرون میآید و به آن طوفان یا تنور دل بست و به کشتی نوح پناه نبرد، او را احمق میخوانند (بیت در تکمیل معنی بیت قبل است، دشمن منحوس شاه اخستان، مانند طوفان نوح عذابی بیش نیست و هر کس به او دل ببندد هلاک میشود).
آرایههای ادبی: بیت تلمیح به ماجرای طوفان نوح دارد که از تنور خانهی پیرزنی جوشید و بیرون آمد.
۱۲۰ - راوی مــن کـــه مــدح شـــه خـوانـد
صــد جــریــر و فــرزدقـــش داننــــد
معنی و مفهوم: راوی من،که اشعار ستایشی مرا نزد شاه میخواند، در مقام سخنوری، او را برابر با صد جریر و فرزدق میدانند.
توضیحات:
جریر: جریر ابن عبدالله بن مالک بن مصر از مشاهیر صحابه و مُکنّی به ابو عمر و ابو عبدالله است، در این که در چه زمانی اسلام آورد خلاف است. طبرانی از طریق حصین از جریر روایت میکند که چون پیغمبر (ص) مبعوث شد به خدمت او رفتم، پیغمبر (ص) گفت: به چه کار آمدهای؟ گفتم آمدهام اسلام آورم، آن حضرت عبایی گسترد و فرمود: چون بزرگ قومی بر شما وارد شود او را گرامی دارید. (دهخدا)
فرزدق: ابو فراس همّام بن غالب التمیمی الدارمی، شاعر معروف دورهی اموی (متوفّی۱۱۰یا۱۱۱ﻫ . ق) مبارزه و مناظرهی شعری او با جریر معروف است و شعرش در زمینهی مدح و فخر و هجا به فصاحت و جزالت، شهرت دارد. قصیدهی او در مدح حضرت علی بن حسین زین العابدین (ع) در جواب تجاهل هشام بن عبدالملک در مکّه، نسبت به امام زین العابدین نیز شهرت فراوان دارد. (فرهنگ لغات)
۱۲۱ - بـر بسـاطـش، بـه مــدحـت انـدیشـی
عنصــری را ســـه شـش، دَهَـم بیشـی
واژگان: عنصریتوضیحات.
معنی و مفهوم: در بارگاه شاه اخستان، با سراییدن اشعار ستایشی، عنصری را که شاعر بزرگ دربار غزنوی است، مغلوب میسازم.
آرایههای ادبی: سه شش بیشی دادن کنایه از پیروز شدن بر رقیب است.
توضیحات:
عنصری: استاد ابوالقاسم حسن ابن احمد عنصری بلخی، سرآمد سخنوران پارسی در دربار محمود و مسعود غزنوی و استاد مطلق در مدح و غزل بعد از رودکی تا زمان خویش است. از آغاز حیاتش اطلاع روشنی در دست نیست جز آن که میدانیم از خاندانی متمکّن برخاسته و در عین تنعّم، به شعر و ادب روی کرده و در این فن شاگردی ابوالفرج سِگزی شاعر اواخر قرن چهارم و مداح سیمجوریان را اختیار نموده است و علاوه بر شعر و ادب از علوم اوایل نیز بهرهای اندوخته بود. زمان بلوغ عنصری در شعر مصادف بود با آغاز دورهی قدرت و شهرت محمود غزنوی و حکومت برادرش نصر بن ناصرالدّین سبکتگین در خراسان و به وسیلهی همین نصر بن ناصرالدّین بود که عنصری به دربار سلطان محمود معرفی شد و در خدمت سلطان غزنه تقرّب یافت. (صفا، ۱۳۸۶: ۱۲۸)
بند دهم:
کلمات قافیه: غلام، بنام، رام و …
حروف اصلی قافیه: ام
حرف روی: م
حروف الحاقی: ندارد
ردیف: او زیبد
۱۲۲ - شـــاه انجـــم، غـــــلام او زیبــــد
ســکهی دیـــن، بـــه نـــام او زیبــــد
معنی و مفهوم: شایسته است خورشید که شاه ستارگان است، غلام شاه اخستان باشد و دین همانند سکهای فقط نقش شاه را در خود داشته باشد.
آرایههای ادبی: شاه انجم استعاره از خورشید و سکهی دین اضافهی تشبیهی است.
۱۲۳ - تیـغ هنـدیــش صیــقل کفــر اســت
لاجـــــــــرم روم رام او زیبـــــــــد
واژگان: صیقل: آن که شمشیر و مانند آن را بزداید و جلا دهد. (معین)
معنی و مفهوم: شمشیر هندی شاه، کفر را میزداید و از بین میبرد؛ به همین جهت شایسته است، سرزمین روم که جای کافران است، رام و مطیع شاه باشد تا نابود نشود.
آرایههای ادبی: روم و رام جناس لاحق ساختهاند.
توضیحات:
روم: در اصطلاح مسلمین و مورّخان اسلامی، مراد از روم، آسیای صغیر و توابع آن است. بدین صورت که دولتهای جمهوری و امپراطوری روم [ایتالیا] چون وسعت پیدا کرد و تا حدود آسیای صغیر مسخّر آنان شد، از قرن پنجم میلادی به بعد، آن طرف منقسم به شرقی و غربی شد و غربی همان ایتالیا بود به پایتختی شهر رم و شرقی، آسیای صغیر به پایتختی استامبول. بدین مناسبت آن قسمتهای آسیای صغیر و استامبول را حتّی بعد از ورود سلجوقیان هم روم و روسیه میگفتند. (دزفولیان، ۱۳۸۷: ۷۱۷)
۱۲۴ - بـــا ســـکندر بـــرابـــرش ننهـــم
کـــه ســــکندر غـــــلام او زیبـــــد
معنی و مفهوم: شاه را با اسکندر برابر و هم ردیف قرار نمیدهم؛ زیرا شایسته است که اسکندر غلام او باشد.
۱۲۵ - کـــآب حیــوان کــجا سـکندر جُسـت
تشـــنهی فیــــض جـــام او زیبـــــد
معنی و مفهوم: آب حیات، که اسکندر در جستجوی آن بود، آرزومند است که به وسیلهی اخستان نوشیده شود.
آرایههای ادبی: بیت تلمیح به ماجرای اسکندر و آب حیوان دارد. تشنه بودن آب نوعی پارادوکس در بیت ایجاد کرده است.
۱۲۶ - آنچــه نخّـــاس ارز یــوســـف کــرد
ارز گفـــــتار خــــــام او زیبــــــــد
واژگان: نخّاس: برده فروش. (منتهی الارب) ارز: نرخ، ثمن. (دهخدا)
معنی و مفهوم: بهایی که برده فروش در بازار مصر، برای خرید یوسف مشخص کرد، شایسته است که قیمت سخنان خام و غیر جدّی شاه باشد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
آرایههای ادبی: بیت تلمیح به ماجرای زندگی یوسف (ع) و آیهی ۲۰ سورهی یوسف« وَ شَرَوهُ بِثَمَنِ بَخسِ دَراهِمَ مَعدودَهٍ » دارد. آن چه نخّاس ارز یوسف کرد کنایه از بهای بسیار اندک است.
۱۲۷ - نســـر طــایــــر بیفکَـــنَد شهـــپر
کــه پــرش بـــر ســــهام او زیبـــــد
واژگان: نسر طایر: صورت دهم از صور نوزدهگانهی شمالی. (دهخدا)توضیحات. شهپر: پر اوّلین بال جانور پرنده را گویند. (برهان) سهام: جمع سهم به معنی تیر. (غیاث)
معنی و مفهوم: صورت فلکی نسر طایر، در آسمان، پرهای بزرگ خود را میریزد؛ زیرا پرهای آن شایسته است که بر تیر شاه اخستان قرار بگیرد.
توضیحات:
نسر طایر: صورت عقاب و یازدهمین ستارهی درخشان آسمان است، با قدر ۸۹ / ۰ و فاصلهی آن از منظومهی شمسی، شانزده سال نوری میباشد و عوام آن را شاهین ترازو گفتهاند… . ستارگان نسر طایر جمعاً پانزده است ، ۹ ستاره در داخل صورت و ۶ ستاره در خارج صورت. (مصفّی، ۱۳۶۶: ۷۹۱- ۷۹۰)
۱۲۸ - مـــاه منجـــوق گــوهـــر ســلجوق