ـ دیگر هیچ کاری ندارید جز اینکه یک جدول حل کنید. نخستین ردیف افقی که می خواهید پر کنید پانزده خانه ای است. باید دنبال یک اسم پانزده حرفی بگردید. شرح آن چنین نوشته است: کدام خوراکی است که روز به روز گران می شود، بلافاصله نام صد خوراکی مثل لشکر جرار مغول به مغز شما هجوم می آورد. نخود؟ لوبیا؟ عدس؟ پنیر؟ ماست؟ سیب؟ موز؟ پرتقال؟
نه این ها هیچ کدام از چهار پنج حرف تجاوز نمی کند لذا فکرتان دنبال چیزی می گردد که اسم دور و دراز داشته باشد: شیر پاستوریزه؟ … کره ی پاستوریزه؟[۴۱۹] …..
ـ خوب حالا که این طورست ما هم گران نمی فروشیم. درست مطابق همان نرخ هایی که اعلان کرده اند می فروشیم. اینکه غصه ای ندارد. آجیل فروش این را گفت و بلافاصله شاگردش را صدا زد: « آهای پسر بیا ببینم. آن پسته های دهن بسته و فندق های پوکیده را چه کار کردی؟ همان آشغال ها که گفتم بریز توی چاه فاضلاب… ریختی یا نه؟ اگر نریختی همه را بردار باز از هم سوا کن. فندق هایش را بزن تنگ فندق ها، پسته ها را هم قاطی پسته ها کن. تخمه هایی را هم که گفتی خراب است دور نریز دوباره با تخمه ها مخلوط کن. در آجیل مخلوط هم پسته و فندق و بادام کمتر بزن،تخمه کدو زیادتر . نرخ های قدیمی را هم بردار و نرخ های جدید را بنویس. مواظب باش گرانفروشی نکنی![۴۲۰]».)اگرچه ظاهرا مسئولین بعضی از ادارات خاص مثل اتاق اصناف سعی در ارزان کردن کالاها داشته اند اما به خاطر عدم نظارت صحیح همین مسئولین،فروشندگان کم فروشی و عرضه ی اجناس بی کیفیت را جایگزین گرانفروشی می کرده اند.)
ـ صبح در دکان بقالی رفتم که چهار قلم جنس بخرم ولی هیچ کدامش را نداشت، گفتم « تخم مرغ داری» ، گفت : «نه» گفتم: «کره داری؟» گفت: «نه» گفتم «شیر داری؟» گفت «نه» گفتم: «پس چی داری؟» «گفت : «پیاز داریم، بخورید اشتهاتون واشه![۴۲۱]»
همچنین در بحث گرانی می توان به گرانی نرخ خدمات مختلف ـ از سوی مشاغل آزاد ـ هم اشاره کرد:
ـ روز چهار شنبه صبح یادم افتاد که ساعت خانمم را به ساعت ساز داده ام…. همه ی کارهایم را زمین گذاشتم و به دنبال ساعت رفتم. ساعت قدری کثیف شده بود و قدری کند کار می کرد. برای رفع این دو عیب جزئی آقای ساعت ساز سی تومان از من پول گرفت. در صورتی که دو سال پیش برای رفع همین دو عیب از همین ساعت، همین آقای ساعت ساز فقط ده تومان حساب کرد. آقا ظرف دو سال دویست درصد دستمزد خود را بالا برده است. حالا من کارمندی هستم که وضعم بد نیست و می توانم این پول ها را بدهم کسانی که حقوق زیاد ندارند تکلیفشان چیست؟[۴۲۲]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۴ ـ ۱ ـ ۱ ـ ۲ مسأله ی کمبود مسکن و ساخت و سازهای غیراستاندارد مسکن
از دیگر مسائل و معضلات جامعه که هم ریشه در اقتصاد جامعه و هم تأثیر مستقیم بر نحوه ی زندگی و آسایش معیشتی مردم دارد،مسأله ی تأمین مسکن است. چنان که از مطالعه و دقت در این مقالات و داستان ها دریافته می شود مردم عصر مؤلف با مسأله ی کمبود مسکن هم مواجه بوده اند، همچنین محبث گرانی و بالا تر رفتن روزانه ی نرخ مسکن هم بسیار مطرح شده است. از دلایل اصلی این امر می توان به کمبود و گرانی نرخ مصالح ساخت و ساز که اشاره های فراوانی به آن شده است اشاره کرد. همچنین مؤلف بارها از نحوه ی ساخت و ساز مسکن ـ به خصوص در شهر تهران ـ انتقاد و شکایت کرده است.
ـ چند شب پیش در مجلسی یکی از مهمانان درباره ی گرانی روز افزون مصالح ساختمانی و کمیابی عمله و بنا داد سخن می داد و به حال کسی افسوس می خورد که بنائی دست و بالش را بند کرده و تا یک دیوار بالا بیاید جانش هم بالا آمده است. دیگری صحبت بساز و بفروش ها را پیش کشید و گفت: آن وقت ها که مصالح ساختمانی ارزان و فراوان بود خانه هایی که این جماعت می ساختند به لعنت خدا نمی ارزید وای به حالا که با این گرانی مصالح لابد خانه هایی از آب در می آورند که مثل خانه ی حباب به بادی بند خواهد بود.[۴۲۳]
ـ زندگی هزار و یک دشواری دارد، یک دشواری آن اشکال تأمین مسکن است که با هزار دشواری دیگر برابری می کند. …. کسانی که برای رهایی از چنگ مالک، دست و پایی می کنند و در صدد تهیه ی خانه ی شخصی بر می آیند غالبا از ترس دردسر بنایی، به خریداری خانه ی ساخته و آماده اقدام می کنند. یعنی از چاله در می آیند و به چاه می افتند.[۴۲۴]
ـ ولی فرض کنید قطعه ی زمینی را از پدر محروم خود به ارث برده و می خواهد در آن عمارتی بسازد و اجاره دهد، اما می بیند سیمان نیست، گچ نیست، آهک نیست، آهن نیست، عمله نیست. ناچار از این کار هم صرف نظر می کند.[۴۲۵]
ـ …. او روی هر آپارتمان سیصد و پنجاه تومان قیمت گذاشته که از این قرار مجموع قیمت هشت آپارتمان دو میلیون و ششصد هزار تومان می شود . یعنی آقای معمار باشی در مدت شش ماه قریب یک میلیون و سیصد هزار تومان سود برده، یعنی حقوق یکصد سال بنده و امثال بنده از قرار ماهی یک هزار تومان! راستی که درآمد بساز و بفروش ها چقدر کم است؟ …. از شوخی بگذریم. چرا دولت واقعا آپارتمان را هم مثل هر کالای دیگری قیمت گذاری نمی کند؟[۴۲۶]
۴ ـ ۱ ـ ۱ ـ ۳ مسائل و مشکلات خاص ما بین مالک و مستأجر
اجاره نشینی افراد جامعه که طبیعتاً نتیجه ی کمبود و گرانی نرخ مسکن است از دیگر مسائل اقتصادی ای است که مؤلف به آن بارها و بارها اشاره کرده است. بالا بودن نرخ اجاره ها و عدم تدوین قوانین صحیح و تأثیر گذار در مسأله ی اجاره ی مسکن که منجر به سوء استفاده های فراوان مالکین می شده است از مشکلات اساسی مستأجرین به شمار می رفته است، و شرح همین سوء استفاده ها و مشکلات مابین مالک و مستأجر بارها سوژه ی خلق طنز در این آثار شده است.
ـ ناگهان صدایی به گوشم رسید که با ناله می گفت: «آقای عزیز، داستان زندگی مرا بنویسید که یک داستان واقعی است. من قسمت اعظم درآمدم را بابت کرایه منزل می دهم و صاحب ملک من که تمام پول من و مال مرا گرفته حالا می خواهد جان مرا هم بگیرد. در اجاره نامه قید شده که تعمیرات اساسی با اوست معذلک سقف مرتب چکه می کند و نزدیک است روی سر ما خراب شود و او ابداً به فکر تعمیرش نیست. در اجاره نامه قید شده که تلفن جداگانه به ما بدهد ولی فقط یک انشعاب از تلفن خودش به ما داده که آن را هم مرتباً قطع می کند ……. درباره ی او هر چه بگویم کم گفته ام. هر وقت که در خانه است حتی تلفن ما را کنترل می کند و به حرف ما گوش می دهد ….. » در این وقت از گوشی تلفن صدای دیگری به گوشم رسید که گفت: «مردکه چرا حرف دهنت را نمی فهمی؟ مگر تو که هستی؟ کی سینجری یا یا سرعرفات که من به تلفنت گوش بدهم[۴۲۷]؟!»
ـ از خانمی پرسیدم: « خانه از خودتان دارید؟» گفت : «خانه کجا داریم؟ لانه هم نداریم. دو تا اطاق در یک خانه به ماهی هزار تومان کرایه کرده ایم و تازه مدتی هم هست که با صاحبخانه دعوا داریم» پرسیدم: «چرا؟» جواب داد: « چون ما بچه می خواستیم و صاحبخانه بچه نمی خواست.[۴۲۸]
ـ آقای «م ـ ن»، آموزگار، درد خود را شرح داده و تقاضای درمان کرده اند می نویسد:
دارای پنج بچه از چهار ساله تا چهار ده ساله هستم. بواسطه ی قلت حقوق و کثرت عائله کرایه نشین و بلکه خرابه نشین هستم. خانه ای با ماهی سیصد تومان اجاره کرده ام که صاحبخانه تقاضای تخلیه ی آن را دارد و می خواهد به زور بلندم کند، بدین جهت با چاقو مجروحم کرده به طوری که دو انگشت دستم ناقص شده است[۴۲۹] …..
البته از آن جایی که مؤلف همواره تمام زوایای امور را با دقت نظر و منصفانه می سنجد به مواردی هم اشاره کرده که مستأجرین مشکلات خاصی را برای مالکین ایجاد کرده اند:
ـ ….. کار به شکایت و دادگاه کشید و بالاخره پس از سه سال دوندگی در دادگستری مستأجر به حکم دادگاه مجبور به تخلیه ی خانه شد. او خانه را خالی کرد در حالی که عمداً تمام دیوار ها را خراش انداخته و یک کاغذ دیواری سالم نگذاشته بود. سرپیچ های لامپ را کنده و موکت کف اتاق را مثل پارچه ی بید زده سوراخ سوراخ کرده بود. هیچ یک از پنجره ها شیشه نداشت[۴۳۰]….
ـ می گویند مستأجری خانه را تخلیه کرد و تحویل موجر داد پس از مدتی او را در خیابان دید و سلام کرد. موجر که از دست او دل پری داشت جواب نداد گفت: حالا دیگر مرا نمی شناسید؟ موجر گفت: چرا می شناسم، شما همان کسی هستید که مثل آدم به خانه ی من آمدید و مثل الاغ رفتید. گفت: شما حق ندارید توهین کنید. موجر گفت: چرا حق ندارم؟ مگر نه این است که شما روز اول مستأجر من شدید خانه از من تحویل گرفتید و روز آخر طویله تحویلم دادید[۴۳۱]
ـ گفت : به شهادت اجاره نامه ی رسمی که از آن مرحوم باقی مانده بیست و هشت سال قبل یک آپارتمان پنج اتاقه را با تمام لوازم ماهی دویست و پنجاه تومان اجاره داده ایم که هنوز هم همین مبلغ را دریافت می کنیم. اتفاقاً مستأجر مردی مسلمان و نماز خوان است. برای او پیغام فرستادیم که : ما راضی نیستیم و بنا به قول حاکم شرع نماز شما صحیح نیست. او هم برای ما پاسخ داد: از امروز می روم در مسجد نماز می خوانم که هم قبول باشد و هم هر رکعت آن ثواب هزار رکعت داشته باشد[۴۳۲]!
۴ ـ ۱ ـ ۱ ـ ۴ مسائل معیشتی و مشکلات خاص بازنشستگان
همان طور که قبلا هم گفته شد از اهداف اصلی مقاله نویسی حالت طرح و نقد مشکلات اقشار مردم بوده است. یکی از طبقات و اقشار خاصی که مؤلف نگاه ویژه ای به مشکلات و کمبودهای مالی زندگی آنان دارد قشر بازنشستگان است. عدم توجه و رسیدگی دولت به بازنشستگان، حقوق و مزایای پایین این افراد ـ علیرغم بالا رفتن هر روزه ی هزینه های زندگی ـ ، مسأله ی بیمه ی بازنشستگان، سنّ بازنشستگی و مشکلاتی از این قبیل، مسائلی هستند که مؤلف با زبان طنز آمیز آن ها را طرح کرده است. بسیاری از این مسائل و مشکلات را خود بازنشستگان از طریق نامه یا تلفن با مؤلف در میان گذاشته و خواستار طرح مسأله از جانب او بوده اند.
ـ مثلا می گویند: کسی که باز نشسته می شود دیگر حکم مرده ای را پیدا می کند که باز هم ناچار است ادای زندگان را در بیاورد، یا می گویند: آدم بازنشسته ، هم مقام خود را از دست داده و هم احترام خود را. و به وضعی در آمده که باید به قول سعدی درباره اش گفت: « هر که این هر دو ندارد عدمش به زوجود[۴۳۳]»…..
ـ در این جا دیگر پیرمرد از کوره در رفت و داد زد: حالا می فهمم این که گفته اند بزرگ ترین دشمن هر مردی زنش است راست گفته اند ، حالا می فهمم که نسل سرکش یعنی چه …. آخر شما ها با آن کله ی پوکی که دارید بیشتر عقلتان می رسد یا کسانی که مقررات بازنشستگی را وضع کرده اند؟ ……. حالا که باز نشسته شده ام فقط همان حقوق اصلی را می دهند و دیگر از مزایا خبری نیست….. یعنی این که درآمد من دیگر نصف شده. حالا متوجه شدید؟ بالاخره کسانی که مقررات بازنشستگی را وضع کرده اند لابد تصور می کنند که ممکن است آدم هزینه ی زندگی خود را که سال ها بر یک اساس معین قرار داشته ناگهان نصف کند[۴۳۴]……
۴ ـ ۱ ـ ۱ ـ ۵ مسأله ی بیکاری در جامعه
در جامعه ی بحران زده ای که نرخ تورم و گرانی اجناس و خدمات رشد روز افزون دارد مسلماً مسأله ی اشتغال از مهم ترین و اساسی ترین نیازهای افراد جامعه ـ به خصوص جوانان ـ است. با مطالعه ی این آثار در می یابیم که یکی از اصلی ترین مشکلات مردم در آن دوران مسأله ی اشتغال بوده است. کمبود فرصت های شغلی مناسب برای جوانان، به خصوص افراد تحصیل کرده ای که پس از سال ها تحصیل انتظار دارند تا با یافتن شغلی مناسب هم از اطلاعات و مهارت های خود استفاده کنند و هم منبع درآمدی داشته باشند، از معضلات اجتماعی عصر مؤلف به شمار می رود. مسلماً بیکاری افراد منجر به تولید مشکلات دیگری نیز می شود که مؤلف از ذکر و طرح آنها نیز غافل نبوده است.
همچنین از دیگر مسائلی که مربوط به حوزه ی اشتغال افراد می شود، چند شغله بودن بعضی از افراد است که این نیز معضلی در جامعه به حساب می آید که نشانگر ناکارآمدی و ضعف دستگاه های دولتی مسئول این گونه امور است.
ـ در ضمن می فهمید درجایی که عده ای از جوانان دیپلمه یا لیسانسیه هر روز از صبح دنبال کار می دوند و کفش پاره می کنند و شب دست از پا دراز تر بر می گردند، بنده ی خدایی از دار دنیا رفته که هیجده شغل در هیجده موسسه داشته[۴۳۵]….
ـ در جایی که اشخاصی سیزده سال است صبح تا غروب دنبال کار می دوند و هنوز ول معطلند، اشخاصی هم هستند که سیزده شغل دارند و از هر شغلی هم ماهانه بین پنج تا ده ، دوازده، سیزده هزار تومان در می آورند.[۴۳۶]
ـ دوستی دارم که استاد دانشگاه است، مشاور حقوقی یک وزارتخانه است، عضو هیئت مدیره ی یک موسسه تهیه ی روغن نباتی است، جزء هیئت امنای یک کارخانه ی چیت سازی است، خزانه دار یک شرکت کشتیرانی است، سهامدار عمده ی یک بانک است، وکالت می کند، تجارت می کند، خلاصه یازده شغل دارد و تازه دنبال دوازدهمی اش می گردد.[۴۳۷]
ـ در این نامه نوشته بود: به فریاد دیپلمه ها و لیسانسیه ها و سایر طالبین استخدام برسید و اگر برای آنان کار پیدا نمی کنید لااقل مواظب بعضی از دستگاه ها باشید که به بهانه ی استخدام جیب این فلک زده ها را خالی نکنند. فلان موسسه فقط سه نفر کارمند لازم دارد و از هر داوطلبی می خواهند که چهل یا پنجاه تومان به ضمیمه ی سایر مدارک خود بفرستد و این جمله ی قالبی را هم قید می کنند که وجه سپرده مسترد نخواهد شد»[۴۳۸] ……
ـ گوشی را برداشتم و صدای یک دوست قدیمی را شنیدم که می گفت: پسر من ظرف یک سال به سه موسسه که کارمند می خواسته اند تقاضای کار داده و هر سه بار در امتحان کتبی آن ها قبول شده و او را برای مصاحبه دعوت کرده اند اما در مصاحبه رد شده. بردار دو کلمه بنویس چطور ممکن است که کسی هر دفعه در امتحان کتبی قبول شود ولی درمصاحبه رد شود؟[۴۳۹]
ـ گفتم ولی برادرت در همین ایران درس خواند و خیلی خوب هم پیشرفت کرد گفت : اوه! او از بچگی درس خون بود …. لیسانس خود را هم با معدل عالی گرفت. پرسیدم برادرت چه می کند؟ گفت: او با اینکه نظام وظیفه اش را هم گذرانده، معذلک دو سال است که به همه در زده و هنوز کار گیر نیاورده[۴۴۰].
۴ ـ ۱ ـ ۲ مسائل اداری و دولتی
ادارات و ارگان های دولتی نقش به سزا و مستقیمی در زندگی اجتماعی و اقتصادی آحاد مردم و تأمین آسایش و رفاه افراد جامعه به عهده دارند. مسلم است که وجود ضعف و نقص در این ادارات و دستگاه ها نیز مستقیماً بر زندگی افراد تاثیر گذار است. در این آثار به کمبودها و نقص های مختلف دستگاه های اداری و دولتی اشاره های طنز آمیز فراوانی شده است و مسائل مربوط به این حوزه را می توان به صورت زیردسته بندی و ارائه کرد:
۴ ـ ۱ ـ ۲ ـ ۱ رواج معضلاتی مثل پارتی بازی، رشوه خواری و تبعیض در ادارات دولتی
از مطالب و مسائل نقل شده در آثار مورد بحث به راحتی می توان دریافت که در دستگاه های اداری و دولتی عصر مؤلف نابرابری و ظلم اجتماعی بسیار فراوان بوده است. مهم ترین و بزرگ ترین نقص ادارات دولتی رواج توصیه و پارتی بازی است که مانند مرضی چنان فراگیر بوده که در اغلب موارد در ادارات به طور کلی روابط حکمفرما بوده و نه ضوابط. از عواقب و تبعات این امر هم رواج تبعیض در بین کارمندان ادارات بوده است به طوری که بسیاری از کارمندان با وجود مهارت و وجدان کاری بالا هنگامی که مورد تعبیض مسئولین قرار می گرفته اند از کار خود دلسرد و مأیوس شده و در نتیجه کار ادارات دولتی رو به افول می گذاشته است. ازطرف دیگر در چنین محیطی کم کم ظاهر سازی و چاپلوسی جای صداقت و وجدان کاری را می گرفته است.
از دیگر معضلات اساسی موجود در دستگاه های اداری و دولتی رواج و شیوع رشوه خواری در بین کارمندان بوده که مؤلف اشاره های فراوانی به این مسأله داشته است.
ـ روزنامه خواندن درس اخلاق هم به آدم می دهد. مثلا در خبر «انتصابات» می بینید همان کسی که تا دیروز به لیاقت و جربزه ی او ایمان نداشتید و طرز کارش را مسخره می کردید امروز در فلان مؤسسه به یک مقام حساس منصوب شده است. به یادتان می آید که ریشتان پیش آن موسسه گیر است و قریبا با رئیس جدید سروکار پیدا خواهید کرد[۴۴۱]….
ـ استاد باز پرسید: « آیا شما آدم کشته اید ؟ جواب داد : « من مدیر موسسه ای بودم و شایستگی مدیریت نداشتم. مرتب نان قرض می دادم و به توصیه ی این و آن گوش می کردم و گاهی بر اثر یک توصیه، مقامی را که میبایست به کارمند شایسته ای بدهم به کارمند ناشایسته ای می دادم. بدین ترتیب چند تن از کارمندان را چنان مأیوس و دلسرد ساخته ام که ظاهراً پشت میز می نشینند و زنده اند و نفس می کشند، اما حکم مرده را دارند و در واقع من مسئول مرگشان هستم.[۴۴۲]
ـ کسی که اهل این مرزو بوم است بالاخره در زیر بته عمل نیامده و با عده ای افراد سرشناس و متنفذ یا خویشاوندی دارد یا آشنایی و با بهره گرفتن از پارتی و نفوذ و توصیه ی این و آن می تواند به سرعت راه خود را باز نماید و پیشرفت کند، کجا در خارجه کسی این همه فرصت ترقی دارد؟[۴۴۳]
ـ درشت ترین تیتر آن، این بود : «رشوه: این لولو را از ادارات بیرون کنید!» ظریفی خندید و گفت : رشوه اسامی و القاب و عناوین افتخار آمیز زیادی دارد : انعام، پیشکش، تحفه، تا به حال نشنیده بودیم که کسی اسم رشوه را «لولو» بگذارد….. ولی رندی که بارها فیض حضور رشوه را درک کرده و از برکات انفاس او بهره مند شده بود می گفت: من یقین دارم که این «لولو» نیست و «لؤلؤ» است به معنی درّ و گوهر[۴۴۴]!
ـ هر کارمندی هم روز اول که وارد دستگاهی می شود حکم دونده ای را دارد که وارد میدان شده باشد، تا مدتی وظایف خود را خوب انجام می دهد چون خیال می کند با کوشش و ابراز لیاقت می توان ترقی کرد. اما اگر رفته رفته پی ببرد که « خود غلط بود آنچه می پنداشته است» ، راه پیشرفت و ترقی درستی و جدیت نیست، پارتی بازی و خوش خدمتی است، اگر بفهمد کار و کوشش سکه ای نیست که رواج داشته باشد، یقینا دیگر دست و دلش به کار نمی رود و حق هم دارد[۴۴۵].
ـ امروز توصیه بازی از هر بازی دیگری بیشتر رواج دارد و اگر توصیه نامه هایی که از صبح تا غروب بین اشخاص رد و بدل می شود در هوا به صورتی قابل رویت در می آمد خیال می کردید که هزاران هزار کبوتر سفید از زمین به آسمان پرانده یا میلیون ها ورق کاغذ از آسمان به زمین ریخته اند.[۴۴۶]
۴ ـ ۱ ـ ۲ ـ ۲ بی مسئولیتی کارمندان و عدم رسیدگی صحیح به امور
از دیگر مسائل و نقص های ادارات دولتی که در این آثار اشاره های فراوانی به آن شده است رواج بی مسئولیتی در میان کارمندان ادارات است و این بی مسئولتی و به اصطلاح نبود وجدان کاری دربین کارمندان ادارات بی شک حاصل عواملی چون پایین بودن دستمزد کارمندان، تبعیض و توجه به روابط و مسائلی از این قبیل است که به برخی از آنها درمباحث گذشته هم اشاراتی شد. مؤلف روش های کارمندان ادارات دولتی را برای فرار کردن از کار و شانه خالی کردن از مسئولیت، با زبانی طنز آمیز و گاهی آمیخته با اغراق شرح و توضیح داده است.
ـ می نویسم بعضی از کارمندان وقتی می خواهند از اداره جیم شوند و در بروند، یک عینک و یک قلم خود نویس روی میز خود می گذارند تا چنین وانمود کنند که از اداره قاچاق نشده اند، بلکه در اتاق های دیگر دنبال انجام وظائف اداری هستند. معلوم است که به چنین نوشته ای خیلی زودتر ترتیب اثر داده می شود، بدین نحو که از فردا تعداد بیشتری قلم خود نویس و عینک روی میزها دیده خواهد شد[۴۴۷]!
ـ چند روز پیش به میرزا غلامرضا خان برخوردم که در کافه قهوه می خورد. تازه باز نشسته شده، گفتم : از بازنشستگی حوصله ات سر نمی رود؟ گفت : نه. من چون سال ها کارمند اداره بودم به بیکاری عادت کرده ام[۴۴۸] !
ـ ….. کارمندی داشتیم که خود را به ناخوشی میزد و ماهی چند روز از دکتر استراحت می گرفت. وقتی به ساختمان جدید منتقل شدیم، یک روز نیرنگ تازه ای برای تمارض طرح کرد. آن هم این بود که از پله های هفت طبقه عمارت چنان تند بالا رفت که وقتی به طبقه ی هفتم رسید قلبش حسابی به تپش افتاده بود. با این حال پیش دکتر رفت و از تپش قلب نالید. دکتر هم به او دو روز استراحت داد[۴۴۹].
ـ روی هم رفته آقا از سه جا حقوق می گیرد و در هیچ کدام از آن ها هم هیچ وقت نیست. روزی هم قطار ها پشت سرش بالای منبر رفتند و هی نسبت ناراستی و نادرستی به او دادند. در این میان یکی گفت: ولی ظاهرا خیلی دم از پاک دامنی می زند. دیگری جواب داد: حق دارد، چون مدتی است که یک لباس شویی باز کرده و در آن جا تمام وقت کار می کند.[۴۵۰]
ـ از صبح چهارشنبه که پشت میز قرار می گیرد فقط جسمش به میز نزدیک است ولی روح و فکر و ذکرش فرسخ ها از میز فاصله دارد خودش در اداره است و دلش در خانه. چون می خواهد تعطیلات آخر هفته را در کنار دریا بگذراند و فکرش در اطراف چمدانی دور می زند که در خانه باید بسته شود[۴۵۱]…..
۴ ـ ۱ ـ ۲ ـ ۳ عدم مدیریت صحیح در ادارات و اتلاف نیروی انسانی
یکی دیگر از معضلات بخش اداری و کارهای دولتی که دقیقا به عنوان یک خلأ بزرگ در دستگاه های اداری آن دوران وجود داشته و مؤلف همواره با اظهار تأسف فراوان با طنزی تلخ از آن یاد می کند مسأله ی عدم مدیریت صحیح در ادارات است که مسلما این نبود مدیریت صحیح منجر به عواملی مثل اتلاف نیروی انسانی، اتلاف بی مورد هزینه های دولتی، رواج کاغذ بازی و نهایتا نارضایتی و یأس ارباب رجوع از ادارات دولتی می شده است. در چنین مواردی، مؤلف در بسیاری جاها به مقایسه ی ایران با کشورهای پیشرفته ی آن زمان می پردازد و در اغلب موارد وضعیت اسفناک و معیوب ادارات دولتی را به خوبی مجسم و منعکس می کند.
ـ ….. سرش را بلند می کند و به او می گوید: برو پس فردا بیا، به قدری هم خونسرد این جواب سر بالا را میدهد که انگار طرف سنگ است و به همان آسانی که سنگ را از پیش پا دور می کنند و از آن انتظار هیچ گونه عکس العملی ندارند او هم باید دست به سر شود و ابداً جیکش در نیاید……. اما کسی که پشت میز نشسته مهلتش نمی دهد. با لحنی تند به او می گوید: مگر آدم نیستی؟ گفتم برو پس فردا بیا. خوب، بد نمی گوید، مگر آدم نیستی؟ اگر آدم هستی تا پایت قوت و چشمت سو دارد باید هی بروی و پس فردا بیایی …… برای اینکه آدمی و آدم هم که ارزشی ندارد.[۴۵۲]
ـ رئیس کار گزینی عرض کرد: قربان آخر این آقا لیسانس ندارد، دیپلم ندارد، گواهینامه ی ششم ابتدایی هم ندارد، حتی خط خوانایی هم ندارد و یک نامه ی چهار سطری هم نمی تواند بنویسد که بی غلط باشد. پرسید: حتی امضا هم نمی تواند بکند؟ عرض کرد: چرا قربان، تصادفا امضای قشنگی دارد. گفت: خوب او را هم رئیس کنید[۴۵۳]