۲-تیم های کاری، به طور مستمر برای بهبود عملکرد و دستیابی به سطح بالاتری از بهره وری با هم کار میکنند.
۳-ساختار سازمان های به گونه ای طراحی شده است که افراد در مییابند میتوانند برای تحقق نتایج مورد نظرشان کار کنند نه اینکه صرفاً ادای تکلیف کنند » (استودر، ویلیام جیمز،۱۳۸۷، ص ۴۰).
مشارکت کارکنان در چهار عنصر سازمانی؛ اطلاعات، پاداش، قدرت تصمیم گیری و دانش را توانمند سازی می دانند (ابطحی،،۱۳۸۸).
توانمند سازی را تفویض اختیار به کارمند برای اتخاذ تصمیمات مناسب بدون اینکه در ابتدا به تأیید مقامات فرا دست برسد، می دانند (غلام زاده، و میعادی،۱۳۸۶).
آنچه از تعاریف فوق مستفاد می شود این است که مدیران وقتی میتوانند کارکنان را توانمند سازند که اطلاعات سازمانی را در اختیار آنان گذاشته، ساختار سازمانی را بازسازی کرده، تیم های کاری را جایگزین سلسله مراتب نموده، فرصت های آموزشی را فراهم کرده و … تمام این اقدامات مدیریتی بخشی از فرایند توانمندسازی میباشند.
ب-توانمند سازی به عنوان ایجاد انگیزش:
نویسندگان دیگری توانمند سازی را بر اساس باورها و جهت گیری های شخصی به نقش کارکنان در سازمان تعریف کردهاند. مثلاً «توانمند سازی را فرایند افزایش احساس خود کارآمدی در افراد از طریق شناسی و حذف شرایطی که موجب ناتوانی کارکنان شده است، می دانند».
آنان در مقاله خود تحت عنوان «فرایند توانمند سازی: یگانگی نظریه و عمل»، توانمند سازی را به عنوان یک رویکرد انگیزشی به معنی قادر بودن (نه تفویض قدرت) می دانند. توانمند بودن به ایجاد شرایطی برای افزایش انگیزش انجام وظایف محوله از طریق تقویت احساس خود کارآمدی شخصی اشاره دارد. تفویض اختیار یا قدرت و یا سهیم شدن در منابع فقط مجموعه شرایطی هستند که ممکن است (نه لزوماًً) کارکنان را توانمند سازند. فرایند تفویض اختیار برای کمک به ماهیت توانمند سازی کافی نیست. بدین ترتیب علاوه بر تفویض اختیار شرایط دیگری برای توانمند سازی وجود دارند.
بنابرین توانمند سازی عبارتند از فرایند افزایش احساس خود کارآمدی در میان کارکنان از طریق شناسایی و حذف شرایطی که موجب ناتوانی آنان شده است (عبداللهی،۱۳۸۸).
ج-توانمند سازی روانشناختی:
توماس و ولتهوس[۲] (۲۰۰۰) در مقاله خود با عنوان «عناصر شناختی توانمند سازی: یک الگوی تحلیلی از انگیزش درونی شغل»، توانمند سازی روانشناختی را مفهومی چند بعدی می دانند و آن را به عنوان فرایند افزایش انگیزش درونی انجام وظیفه تعریف کردهاند آنان با تکمیل الگوی انگیزشی کانگرو کانگو[۳] (۲۰۰۸)، مفهوم توانمند سازی فقط افزایش انگیزش نمی دانند بلکه آن را افزایش انگیزش درونی شغل می دانند و تعریف کامل تری از توانمند سازی روانشناختی به عنوان مجموعه ای از حوزه های شناختی انگیزش ارائه میدهند که علاوه بر خود کارآمدی، سه حوزه دیگر شناختی؛ حق انتخاب (خود مختاری، معنی دار بودن و مؤثر بودن نیز را شامل می شود و نهایتاًً آنان در الگوی خود به فرایندهای شناختی توجه دارند) (همان منبع،۱۳۸۸).
۲-۱-۴ ریشههای تاریخی توانمند سازی:
اگر چه توانمند سازی از اواخر دهه ۱۹۸۰ و اوایل دهه ۱۹۹۰ در ادبیات مدیریت و روانشناسی سازمانی، وارد شده است اما بررسی های تاریخی نشان میدهد که توانمند سازی ریشه در دوران گذشته ارد. وتن و کمرون[۴](۱۹۹۸) اظهار میکنند که این مفهوم به هیچ عنوان تازه نیست، بلکه در رشتههای روانشناسی، جامعه شناسی و علوم دینی ریشههایی دارد که به دهه های گذشته، حتی قرن های گذشته بر میگردد. در زمینه روانشناسی؛ آدلر[۵] (۱۹۹۹) مفهوم «انگیزش تسلط»، وایت[۶] (۱۹۹۹) مفهوم «انگیزش اثر گذاری»، بریهم[۷] (۲۰۰۶) مفهوم «واکنش روانشناختی» و هاتر (۲۰۰۲) مفهوم «انگیزش شایستگی» را مطرح کردهاند. در هر یک از مطالعات یاده شده توانمند شدن به معنی تمایل افراد به تجربه خود کنترلی، به خود اهمیت دادن و خودآزادی میباشد. در جامعه شناسی، اندیشههای توانمند سازی بیشتر به جنبش های حق طلبی (برای مثال، حقوق زنان و حقوق مدنی) بر میگردد که در آن ها مردم برای آزادی و کنترل اوضاع شخصی خویش مبارزه میکردند. به علاوه، بسیاری از نوشته هایی که به مشکلات اجتماعی از طریق تغییر اجتماعی پرداختهاند. اساساً روی توانمند سازی گروه ها تمرکز کردهاند. یعنی افراد به این منظور برای تغییر اجتماعی تلاش میکنند که دسترسی خود را به یک وضعیت توانمند شده افزایش دهند. در طول قرن ها، در علوم دینی بحث های زیادی درباره جبر و اختیار، خود رأی و تسلیم، قضا و قدر و انسان گرایی در مقابل اثبات گرایی مطرح بوده است. ریشه همه این موضوعات اشکال تغییر یافته موضوع توانمندی در مقابل ناتوانی و درماندگی است. بنابرین هر چند که در ادبیات روانشناسی، علوم دینی و جامعه شناسی، به صراحت به مفهوم توانمند سازی به کار نرفته است، اما مفاهیمی وجود دارند که به وضعیت توانمندی افراد مانند خود کنترلی، اتکاء به خود و به دست گرفتن سرنوشت خویش اشاره دارند. «این مفهوم به صور مختلف در سرتاسر ادبیات مدیریت آمده است. در متون مدیریت، سابقه استفاده از اصطلاح توانمند سازی به دموکراسی صنعتی و دخیل نمودن کارکنان در تصمیم گیری های سازمانی تحت عناوین تیم سازی، مدیریت مشارکت و مدیریت کیفیت جامعه بر میگردد». به عنوان مثال در دهه ۱۹۵۰ منابع علمی مدیریت آکنده از اصول و قواعدی بود که مدیران باید در قبال کارکنان خود رفتار دوستانه داشته باشند (روابط انسانی). در دهه ۱۹۶۰، مدیران باید نسبت به نیازها و انگیزه های کارکنان حساس می بودند (آموزش حساسیت). در دهه ۱۹۷۰، مدیران باید از کارکنان کمک می طلبیدند (مشارکت کارکنان). در دهه ۱۹۸۰، مدیران باید تشکیل گروه میدادند (مدیریت کیفیت فراگیر).
پیگیری این مباحث در دهه ۱۹۹۰ و پس از آن نشانگر این است که مدیران باید بیاموزند که چگونه توانمندی کارکنان گسترش دهند. جدول ذیل سیر تاریخی مفهوم توانمند سازی را در ادبیات مدیریت نشان میدهد (عبداللهی،۱۳۸۵).
جدول ۲-۱: مفاهیم توانمند سازی
دهه
مفاهیم مرتبط با توانمند سازی
توضیح
۱۹۵۰
روابط انسانی
مدیران در قبال کارکنان خود رفتار دوستانه داشته باشند.
۱۹۶۰
آموزش حساسیت
مدیران نسبت به نیازها و انگیزه های کارکنان حساس بودند.
۱۹۷۰
مشارکت کارکنان
مدیران، کارکنان را در تصمیم گیری درگیر میکردند.
۱۹۸۰
مدیریت کیفیت جامع
مدیران بر کار گروهی و تشکیل تیم ها تأکید داشتند.
۱۹۹۰
توانمند سازی کارکنان
مدیران شرایطی فراهم کنند که نیروهای بالقوه کارکنان آزاد شود.
(عبداللهی،۱۳۸۵).
۲-۱-۴ رویکردهای فقرزدایی