۴٫ بررسی ارزش ها: روشن نمودن اهمیت ارزش های دینی و ارتباط دین با ارزش های اخلاقی و اجتماعی جز وظایف رهبران دینی و فیلسوفان است. بحث پیرامون مفاهیمی چون صلح، عدالت، حقوق و آزادی مورد توجه فلسفه میباشد. فیلسوفان باید با دیدی وسیع و درکی عمیق تحولاتی را که در جنبههای مختلف زندگی رخ داده مورد بررسی قرار داده و با توجه با طبیعت آدمی و احتیاجات و مشکلات فردی و جمعی آنچه را که با ارزش است مشخص میسازند. (همان منبع، ۱۳۸۴ : ۵۹)
۵٫ سیر عقلانی: سیر عقلانی یا نظری آن گونه فعالیت فلسفی است که ذهن را از نفوذ عواملی که ذهن را محدود میکند و مانع ابتکار و خلاقیت آن می شود- محفوظ نگاه میدارد و تاثیر آن را به حداقل تقلیل میدهد. دانشمندانی مانند وایتهد، دیویی و راسل در نوشته های خود سیر عقلانی یا نظری را برای خلق افکار تازه و از میان بردن محدودیت های فکری امری ضوروی تلقی میکنند. (همان، : )
۶٫ تفسیر یا بسط نظریات علمی: تئوری های علمی عبارتند از تفسیرهایی که دانشمندان درباره پدیده ها یا امور خارجی[۱۳] ابراز می دارند، فیلسوفان نیز اینگونه تئوری ها را به عنوان حقایق علمی مورد تفسیر قرار میدهند. فلسفه و علم در عصر ما رابطه نزدیکی دارند. فیلسوف بدون توجه به نتایج پژوهش های علمی[۱۴] نمی تواند درباره انسان و دیگر موجودات یا جهان بحث کند، گاهی فعالیت های فلسفی مثل ترکیب، سیر عقلانی و انتقاد مسایلی تازه را مطرح میسازد و دانشمندان را به بررسی دقیق این مسایل وادار میکند. تفسیر فلسفی از نظریات علمی به صورت تعمیم آن نظریات و بیرون کشیدن مدلولات آن ها به عمل میآید. (همان منبع، ۱۳۸۴: ۶۰)
مفهوم فلسفه و آموزش فلسفه از دیدگاه فیلسوفان
سقراط
سقراط از زمانی که را خود را باز شناخت به بیدار کرد همشهریانش مشغول شد. او فردی فروتن و استوار، در برابر خوشی ها خویشتندار و در برابر رنج ها پر طاقت بود. در آن زمان که کار سوفیست خطابه یا گفتار بلند است، او بر این نظر است که تنها در گفتگو است که می توان راه را با دیگران پیمود، خواه با پایمردی و همراهیشان، خواه در نبرد و ستیزه با آنان. همو که یاسپرس در وصفش میگوید: سقراط به حقیقت ایمان دارد، هیچگاه عقیده ای را روبروی دیگران نمی گذارد بلکه به سنجش عقیده ی کسانی که در گفتگوی با آن هاست، برمی آید.
این نوشته ها به روشنی اثبات میکند که کار سقراط همانا برانگیختن توجه و بیدار کردن دیگران است و بهترین روش از دید وی گفتگو میباشد. گفتگوهای سقراط از یک جهت نشان میدهد که شرط داوری درست، روشن بودن مفهوم هایی است که به کار می بریم و از اینکه نخستین گام شناسایی، کوشش به شناختن مفهوم ها و دست یافتن به تعریف آن هاست. گفتگوی سقراطی- که نمونه آن را در گفتگوی میان سقراط، لاکس، و نی سیاس می بینیم، به نوبه خود آغازگر علم، فلسفه و متافیزیک میباشد؛ هم از نظر موضوع، و هم از نظر روش. از نظر موضوع، زیرا به کشف مفهوم کلی رسیدند؛ از نظر روش، زیرا امکان و حتی لزوم توجه به بنیاد منطقی را آشکار کردند.(نقیب زاده، ۱۳۸۹: ۲۸ – ۳۶)
اگر فیلسوف را کسی بدانیم که نظریات و عقاید دقیق و مشخصی درباره چیزها و کارها دارد، بدانیم، نمی توانیم سقراط را فیلسوف بدانیم. اما اگر فلسفه را نتیجه ی توجه دقیق و ژرف به چیزها و کارها، اندیشیدن دقیق و بنیادی بشماریم، سقراط فیلسوف است؛ (نقیب زاده، ۱۳۹۱: ۹)
هم اوست که آموزش فلسفه را همان آموزش سنجش دقیق افکار میداند از طریق توجه به بنیاد فلسفه به معنای روشنایی و اخلاق و بهترین راه را دیالکتیک انتخاب میکند.
افلاطون
افلاطون بر خلاف استاد که بیشتر در جستجوی شناختن هنر های اخلاقی بود، به همه جنبه ها و شاخه های گوناگون فلسفه پرداخت.(نقیب زاده، ۱۳۸۹: ۳۹ – ۴۰) فلسفه آنقدر در نگاه افلاطون ارزش دارد که او همواره بر مرجعیت سیاسی فیلسوفان در جاهای مختلف تأکید می ورزد، او میگوید: فیلسوف را باید از مقام تفکر درباره اشیا معقول پایین آورد تا به تدبیر مدینه بپردازد، و نیز باید افکار عامه را، که بر اثر نقض در حکومت، فلسفه را برای مدینه سودمند نمی شمارند، آماده کرد. فیلسوف باید در مدینه، مانند نقاش بر دیواری که آن را می آراید، کار کند.(معنوی پور، ۱۳۸۹: ۳۹) فلسفه از دید افلاطون همان سنجش دقیق و خردمندانه میباشد و افلاطون، بر خلاف سقراط که فلسفه را تنها سنجش دقیق و روشن میدانست و از نگاه بینشی به فلسفه پرهیز می نمود به این نتیجه میرسد که این دو چگونگی – یعنی بینش و سنجش- به هم بیامیزد. با توجه به این مطلب از دید افلاطون اندیشیدن، گفتگوی خاموش روان است با خود. و این نشانه آن است که گفتگوی سقراطی برای او همانا دیالکتیک میباشد. یعنی دیالکتیک در گام اول همانا اندیشیدن است و در گام بعد، همانا فلسفه است. (نقیب زاده، ۱۳۹۱: ۹ -۱۰)
در دید افلاطون دیالکتیک یعنی سیر یعنی حرکت، یعنی گذر از مرحله ای به مرحله ی بالاتر. سیری مدام که در هیچ جا باز نمی ایستد. بازایستادن ما، نشانه پایان راه نیست بلکه نشانه بازماندن ماست. چون به تمثیل غار که در دفتر هفتم کتاب پولیتیا آمده است می نگریم می بینیم که این سیر در روی گردانیدن و روکردن است. روگردانیدن از مرحله ای و رو کردن به مرتبه ای دیگر و تا آن گاه که ما در یک مرحله متوقف باشیم همان مرحله برای ما اصل و حقیقت شمرده می شود. بدین سان حقیقت، چنان که هایدگر نیز در تفسیر همین تمثیل گفته است، درست همان است که در همان مرحله بر ما گشوده است. اما اگر اوج بگیریم و از آن فراتر رویم و به مرتبه ای برتر رسیم، آنچه را که پیش تر حقیقت می شمردیم، دیگر حقیقت نخواهیم دانست. توجه به این نکته روشن میکند که چرا افلاطون، حتی در یک زمینه، گاه اندیشه هایی را بیان کردهاست که نه تنها متفاوت حتی ناسازگارند. (نقیب زاده، ۱۳۹۱: ۱۰)
ضرورت، تعریف و ماهیت تفکر
با هجوم گسترده و همه جانبه¬ی اطلاعات در دنیای رو به رشد امروزی، مسلماًً می¬بایست در جستجوی روشی کارآمد در جهت غربال کردن اطلاعات وارده بود. روان¬شناسان و متخصصان آموزشی بر این باورند که انفجار داده¬ها، تنوع و گستردگی منابع، دسترسی راحت به اطلاعات مستند و غیرمستند، و عواملی از این قبیل باعث گردیده تا تفکر – این ویژگی اساسی انسان- مقام و جایگاه خود را در تمامی سطوح علمی و غیرعلمی بازیابد. تطابق با دنیایی که دائماً در حال تغییر است، با دسترسی صرف به اطلاعات و ارتباطات حل نخواهد شد. کانـت معتقد است که اساس معـرفت عبـارت است از نظم بخشیـدن به اطلاعاتی که از راه حـواس گردآوری می¬شوند (نقیـب زاده، ۱۳۶۷: ۱۴۱).