۲- دستیابی
۳- توزیع وپخش اطلاعات
۴- تفسیرو بکارگیری اطلاعات
۵- ارزیابی نتایج
دو کار تجربی مهم نیز درسال ۱۹۹۳ توسط کوهلی و جاورسکی انجام گرفت براساس کار تجربی آنها بازارگرایی یک ساختار سه بعدی که عبارت است از:
۱-ایجاد هوشمندی بازار درسرتاسر سازمان
۲-توزیع و پخش این هدفمندی در بین بخشهای سازمانی
۳-پاسخگویی تمام سازمان ما به این هوشمندی
البته این مدل بعداً مورد تجزیه وتحلیل این دو محقق قرارگرفت و به یک مقیاس دوبعدی، توزیع اطلاعات و پاسخگویی خلاصه گردد.
تحقیقاتی که ذکرگردید. دومسیر فکری را طی می کنند.
۱- برحسب ماهیت اطلاعات که مربوط به مشتریان رقابت
۲- برحسب میزان استفاده از این اطلاعات
درادبیات بازارگرایی تأکید برموراد زیرصورت گرفته است.
۱- سنتیابی به اطلاعات مربوط به رقبا و مشتریان
۲- توزیع و بخش اطلاعات فوق درسرتاسر سازمان و بین بخشها
۳- تفسیر و تحلیل اطلاعات توزیع و پخش شده
۴- استفاده از اطلاعات تفسیر وتحلیل شده در برنامه ریزی استراتژیک. مطالعات اخیر بر ادغام مفاهیم موجود دلالت دارد تا اینکه براعتماد و روایی آن افزوده شود(دی، ۱۹۹۴).
۲-۲-۵)پیامدهای بازارگرایی برای سازمان
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
سازمانهایی که میتوانند بهتر نیازهای مشتریان را پاسخ دهند و بهتر از رقبا ارضاء نمایند مطمئناّ از سطح عملکرد بالاتری برخوردار هستند. تحقیقاتی که توسط لزناک، لاسچ(۱۹۸۷) و نارور و اسلاتر(۱۹۹۰) صورت گرفته نشان دهنده رابطه مثبتی بین بازارگرایی و عملکرد شرکت میباشد. تحقیقات که توسط کوهلی و جاورسکی(۱۹۹۰) صورت گرفته نشان میدهد که بازارگرایی منافع اجتماعی و روانی زیادی برای کارکنان سازمان خواهد داشت.
بازارگرایی به عنوان یک حس غرور در سازمان که در آن کلیه واحدها و کارکنان در راستای ارضای نیازهای مشتریان گام بر میدارند تعریف شده است. در واقع ارضای نیازهای مشتریان هدف مشترک کلیه واحدها محسوب می شود و واحدها به حرکت در این راستا افتخار می کنند. اما این نگرش نیازمند آن است که کارکنان یک حس تعلق و تعهد را نسبت به سازمانشان داشته باشند. درنتیجه میتوان نتیجه گرفت که سطح بالاتر بازارگرایی در سازمان می تواند باعث افزایش روحیه کارگروهی و کارجمعی و در نتیجه افزایش تعهد در بین کارکنان سازمان گردد (کوهلی و جاورسکی، ۱۹۹۳).
از سازمانهایی که در محیط رقابتی فعالیت می کنند انتظار میرود که بیشتر بازارگرا باشند. کوهلی و جاورسکی به بررسی و تاثیر سه ویژگی محیطی بر روی بازارگرایی پرداختهاند. اولین عامل پیچیدگی و تلاطم بازار میباشد که به عنوان نرخ و میزان تغییرات در ترکیب نیازها و خواسته ها و ترجیحات مشتریان تعریف میگردد. سازمانهای که در بازارهای متلاطم فعالیت می کنند بیشتر نیازمند تغییر محصولات خود با توجه به تغییر در نیازها و خواسته های مشتریان میباشد برعکس، در بازارهای با ثبات شرکتها کمتر نیاز دارند تا محصولات خود را با نیازهای در حال تغییر مشتریان هم جهت سازند و تعدیل نمایند. بنابراین سازمانهای که در محیطهای متلاطم فعالیت می کنند، نیاز بیشتری را به بازارگرایی خواهند داشت. در واقع هر چه تلاطم محیطی و تغییرات آن بیشتر باشد رابطه بازارگرایی و عملکرد سازمانی تقویت خواهد شد.
دومین عامل محیطی که توسط کوهلی و جاورسکی مورد مطالعه قرار گرفته تا رابطه بین بازارگرایی و عملکرد تجاری را تعدیل کند شدت رقابت میباشد. همانطور که هاست(۱۹۸۶) و کوهلی و جاورسکی (۱۹۹۰) بیان کرده اند در محیط غیر رقابتی، شرکت یا سازمان ممکن است دارای عملکرد خوبی باشد حتی اگر بازارگرا نباشد، زیرا مشتریان با محصولات و خدمات خوگرفتهاند. در مقابل در شرایط رقابت شدید، مشتریان گزینه های متنوعی برای ارضای نیازها و خواسته های خویش دارند. بنابراین شرکتهایی که بازارگرا نیستند، در محیطی رقابتی به سرعت مشتریان خود را از دست خواهند داد. بنابراین بازارگرایی در شرایط رقابت از اهمیت بیشتری برخوردار خواهد بود (کوهلی و جاورسکی، ۱۹۹۳).
سومین عامل که می تواند تعدیل کننده رابطه بین بازارگرایی و عملکرد شرکت باشد تغییرات تکنولوژیکی میباشد که در واقع همان میزان تکنولوژی رخ داده در صنعت خاص میباشد. شرکتهایی که از تکنولوژی پیشرفته استفاده می کنند میتوانند با بهره گرفتن از نوآوری تکنولوژیک برای خود مزیت رقابت ایجاد کنند. در مقابل سازمانهایی که از تکنولوژی ایستا فعالیت می کنند در بازارهای رقابتی از موقعیت مناسبی برخوردار نخواهند بود و نمی توانند از تکنولوژی به عنوان یک مزیت رقابتی استفاده نمایند.
۲-۲-۶) مفاهیم عملیاتی بازارگرایی
در ادبیات بازاریابی بین بازارگرایی و بازاریابی گرایی تفاوت قائل میشوند، چنانچه «مک کارتی» و «پرالت[۳۵]» اشاره دارند، بازاریابیگرایی اجرای مفهوم بازاریابی است. تأکید سنتی بازاریابی گرایی برمشتریگرایی، تمرکز بر نیازهای مصرف کننده و ایجاد سود برای شرکت از طریق رضایت مشتری است(کاتلر و آرمسترانگ[۳۶]، ۱۹۹۴) .از طرف دیگر بازارگرایی اصطلاح کاربردی برای نهادینه کردن مفهوم بازاریابی است(کوهلی و جاورسکی، ۱۹۹۰) و تأکید بر تغییر ساختار و مسئولیت بازاریابی از بخش بازاریابی به تمام بخشهای سازمان دارد و به دنبال ایجاد تعادل بین مشتریان و رقباست و با توجه به رقبا به تحلیل مشتریان و ارضای نیازهای آنان می پردازد. هر یک از شش دیدگاه ذکرشده نسبت به مفهوم بازارگرایی دیدگاه خاص خود را دارد که آنرا متمایز از دیدگاه دیگر می کند. جدول زیر هر یک از دیدگاه ها را به همراه سال ارائه و تئورسینهای مربوطه، نشان میدهد.
۲-۲-۶-۱)دیدگاه تصمیم گیری
«اصطلاح بازارگرایی معرف مجموعه فرآیندهایی است که مربوط به تمام جنبه های(تصمیم گیری) سازمان است»(شاپیرو[۳۷]، ۱۹۸۸، ۱۲۰).
یکی از دیدگاه های موجود در ادبیات بازارگرایی، دیدگاه تصمیم گیری است که توسط «شاپیرو» در سال ۱۹۸۸ مطرح گردید. شاپیرو مفهوم عملیاتی بازارگرایی را یک فرایند تصمیم گیری سازمانی تلقی می کند. در قلب این فرایند، مدیریت خود را متعهد به تصمیم گیری مشارکتی بین اعضاء سازمان میداند. شاپیرو شرکتهای بازارگرا را دارای سه ویژگی زیر میداند که عبارتند از :
۱- اطلاعات حاصل از مشتری بسیار مهم بود و نفوذ مؤثری در بخشهای سازمان دارد.
۲- تصمیم گیریهای استراتژیک و تاکتیکی به صورت بین بخشی و بین فردی صورت میگیرد.
۳- بخشها و دوایر به صورت هماهنگ تصمیم میگیرند و خود را نسبت به تصمیمات اخذ شده متعهد میدانند.
اولین ویژگی مؤثر در این دیدگاه، نیاز سازمان به شناخت بازار و مشتریان است به گونه ای که اطلاعات و صحبتهای مشتری، مهمترین منبع اطلاعاتی برای بخشهای سازمان است. اطلاعات و صحبتهای مشتریان از طریق مکانیسمهای متعددی چون گزارشهای تحقیقات بازاریابی، ضبط صدای مشتری، تجزیه و تحلیل فروش های صنعت و … بدست آمده و از طریق مدیریت ارشد سازمان به سرتاسر سازمان انتقال می یابد. دومین ویژگی مهم شرکت های بازارگرا تصمیم گیری مشارکتی اعضاء سازمان است. به گونه ای که تضاد منافع و اهداف را به حداقل برساند. جهت تصمیم گیری، دوایر و بخشها به حرفهای یکدیگر گوش می کنند و یکدیگر را تشویق به ابراز عقیده و ایده می کنند و تفاوتها و تمایلات بخشها و دوایر را در فرایند تصمیم گیری دخالت می دهند. سومین ویژگی مهم، هماهنگی تصمیم گیریهاست .هماهنگی تصمیم گیری بخشها و دوایر موجب ایجاد تعهد مشترک در بین کارکنان بخشها و دوایر می شود.
شرکتهای بازارگرا از طریق مشارکت کارکنان در تصمیم گیری، مباحثه و ارائه راهحلها به یک قدرت اهرمی دست مییابند. « شاپیرو» اشاره دارد که هماهنگی قوی تصمیم گیریها موجب ایجاد تعهد بالا، ارتباطات روشن در بین کارکنان، شناخت قوتها و ضعفهای رقبا و تمرکز بر مشتری می شود اما بلعکس هماهنگی ضعیف تصمیم گیری ها موجب تخصیص نامناسب منابع و شکست در استفاده از فرصتهای بازار میگردد (شاپیرو،۱۹۸۸، ص ۱۲۰ و گلازر[۳۸]،۱۹۹۱، ۱-۱۹).
۲-۲-۶-۲)دیدگاه هوشمندی بازار
بازارگرایی یک نوع هوشمندی گستردهی سازمانی مربوط به شناخت نیازهای جاری و آتی مشتریان و توزیع این نوع هوشمندی بین تمام اعضاء سازمان و بخشها و پاسخگویی گسترده سازمان به برآوردن نیازهای جاری و آتی مشتریان است(کوهلی و جاورسکی[۳۹]، ۱۹۹۰، ۶)
«کوهلی» و « جاورسکی» در سال ۱۹۹۰ یک تعریف رسمی برای بازارگرایی ارائه دادند که از سه عنصر کلیدی زیر تشکیل شده است :
۱- ایجاد هوشمندی
۲- توزیع هوشمندی
۳- پاسخگویی
کوهلی و جاورسکی با تمرکز بر فعالیتهای بازاریابی خاص، مفهوم بازاریابی را عملیاتی ساخت . تحقیقات این دو محقق در حد گسترده ای مورد استفاده محققان قرار گرفت .برطبق نظریه«کوهلی» و « جاورسکی » نقطه شروع بازارگرایی، هوشمندی نسب به بازار است یعنی در اسرع وقت بتوان نیازها و خواسته های مشتری را در مقایسه با رقبا شناسایی نمود، لذا، هوشمندی بازار، شامل بررسی دقیق اعمال رقبا و شناسایی اقدامات آنان در شناخت نیازهای مشتریان و بررسی محیط بیرونی مانند قوانین و مقررات دولتی، تکنولوژی و … میباشد. «کوهلی» و « جاورسکی» هوشمندی بازار را فقط شامل شناخت نیازهای فعلی مشتریان نمیداند بلکه به نیازهای آتی آنان نیز توجهی خاص دارد. برهمین اساس، سازمانها ، ابتدا نیازها و خواسته های مشتریان را شناسایی کرده و سپس محصولاتی را تولید می کنند که بتواند آن نیازها را ارضاء نماید.
براساس تعریف پیشنهادی «کوهلی» و « جاورسکی» اولین عنصر کلیدی در بازارگرایی، ایجاد هوشمندی بازار در سرتاسرسازمان است .این هوشمندی از طریق مکانیزم های رسمی و غیررسمی چون بررسی میدانی مشتریان، ملاقات و مباحثه با مشتریان، تجزیه و تحلیل گزارشات فروش، تحقیقات رسمی بازار و .. بدست می آید. مهمترین نکته در ایجاد هوشمندی بازار این است که چنین هوشمندی نباید فقط منحصر به بخش بازاریابی باشد بلکه باید تمام بخشها و دوایر سازمان نسبت به بازار و مشتری هوشمند باشند. و بتوانند اطلاعات لازم را از بازار و مشتری کسب کنند. البته اطلاعات حاصل از بازار و مشتری باید به تمام بخشها و دوایر انتقال یابد. این منجر به ایجاد عنصر دوم بازارگرایی یعنی توزیع هوشمندی (اطلاعات)می شود. توزیع هوشمندی (اطلاعات) به معنای سازگاری سازمان با نیازهای بازار و مشتری است یعنی بتوان اطلاعات مربوط به مشتری و رقبا را بین تمام بخشها توزیع نمود و آنرا مبنای اعمال کارکنان قرار داد .سومین عنصر بازارگرایی، پاسخگویی یا واکنش نسبت به اطلاعات حاصل از بازار و مشتری است . دوعنصرقبلی به تنهایی فاقد اعتبار است به خصوص وقتی که سازمان نتواند به نیازهای بازار و مشتری پاسخ دهد.براساس نظر«کوهلی» و «جاورسکی» تمام بخشها پاسخگوی نیازهای بازار و مشتریان هستند و باید بتوانند بازارها هدف مناسبی را انتخاب کرده، محصولی را طراحی، توزیع و تبلیغ نمایند که نیازهای جاری و پیش بینی شده بازار و مشتری را برآورده نمایند.
۲-۲-۶-۳)دیدگاه رفتاری مبتنی بر فرهنگ یا دیدگاه فرهنگ بازارگرایی
« بازارگرایی نوعی فرهنگ سازمانی است که به طور کارا و مؤثری رفتارهای ضروری را برای ایجاد ارزش برتر برای(مشتریان)، ایجاد می کند و می تواند منجر به عملکرد برتر برای سازمان شود (نارور و اسلاتر[۴۰]، ۱۹۹۰، ۲۱).
«نارور» و «اسلاتر» برای عملیاتی ساختن مفهوم بازاریابی دیدگاه متفاوتی را ارائه دادند، این دو محقق بازارگرایی را یک پدیده رفتاری میدانند که از سه جزء زیر تشکیل شده است :
۱- مشتریگرایی
۲- رقابتگرایی
۳- هماهنگی بینبخشی
ترکیب سه عنصر فوق بازارگرایی را شکل میدهد. براساس نظر« نارور» و « اسلاتر» مشتریگرایی مستلزم شناخت کافی مشتری جهت ایجاد ارزش برتر (محصول و خدمات برتر) برای آنان است. ایجاد و افزایش منافع برای خریداران و مشتریان از طریق کاهش بهای تمام شده صورت میگیرد. برای توسعه شناخت سازمان نسبت به مشتریان، نیازمند اطلاعات از نیازها و خواسته های مشتریان و محیط اقتصادی، سیاسی هستیم. از این طریق میتوان مطمئن شد که سازمان نسبت به نیازهای جاری و آتی مشتریان شناخت پیدا کرده و می تواند نیازهای آنان را ارضاء نماید .رقابتگرایی از دیدگاه «نارور» و «اسلاتر» به معنای شناخت سازمان از قوت ها و ضعف های جاری و آتی رقبا به خصوص در مورد استراتژیها و ظرفیتهای بلندمدت آنان است. رقابتگرایی به موازات مشتریگرایی مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد. این تجزیه و تحلیل از طریق جمعآوری اطلاعات و ارزیابی ظرفیتهای تکنولوژیکی رقبا و توانایی آنان در ارضای نیازهای مشتریان صورت میگیرد. سومین جزء رفتاری، هماهنگی بین بخشی اعضای سازمان با یکدیگر است. منظور از هماهنگی بین بخشی، استفاده هماهنگ از منابع سازمانی جهت ایجاد ارزش برتر برای مشتریان است. هر شخص در سازمان به طور بالقوه می تواند برای خریدار (مشتری) ایجاد ارزش نماید. ادغام هماهنگ منابع سازمانی منجر به برقراری ارتباط مشتریگرایی با رقابتگرایی می شود. ایجاد اطلاعات و استفاده هماهنگ از منابع سازمانی و توزیع اطلاعات در سرتاسر سازمان منجر به هماهنگی بینبخشی می شود .در صورت عدم هماهنگی بین بخشی لازم است مدیریت بخشها را نسبت به نیاز سایر بخشها حساس نماید و بر اهمیت آن تأکید ورزد.
۲-۲-۶-۴)دیدگاه بازاریابی استراتژیک
«سطح بازارگرایی در واحد های کسب و کار آن اندازهای است که واحد کسب و کار بتواند اطلاعات لازم را از مشتریان بدست آورده و از آن در تدوین استراتژی های بازاریابی استفاده نماید بگونهای که آن استراتژیها بتواند پاسخگوی نیازها و خواسته های مشتریان باشد (روکرت[۴۱]، ۱۹۹۲، ۲۲۸).
«روکرت» نیز همانند «کوهلی و جاورسکی» و « نارور و اسلاتر» هنگام تعریف بازارگرایی بر واحد کسب و کار تأکید دارد تا به شرکت یا بازار به عنوان واحد تجزیه و تحلیل. این دیدگاه پیرو تحقیقات قبلی «والکر و روکرت»[۴۲] میباشد. براساس این دیدگاه، اولین بعد بازارگرایی این است که مدیران از محیط بیرونی، برحسب مجموعه اهداف، اطلاعات جمع آوری کرده آنرا تجزیه و تحلیل و تفسیر مینمایند تا از این طریق بتوانند به تخصیص منابع مطلوب دست یابند. دومین بعد بازارگرایی طراحی برنامهی عمل یا اجرای استراتژی تمرکز بر مشتری است. این بعد یک فرایند برنامه ریزی استراتژیک است که به نیازها و خواسته های مشتری و تدوین استراتژی های خاص جهت برآوردن آن تأکید میورزد .بعد سوم مربوط به اجرای استراتژی بازارگرایی است. در این بعد اقدامات سازمان جهت عملی ساختن و برآوردن نیازها و خواسته های مشتری مشخص می شود.
۲-۲-۶-۵) دیدگاه مشتریگرایی