در هر حالت و حالات دیگری که به این شکل متصور است، حزبی که به این شکل تشکیل میشود و سازماندهی میشوند، نمیتواند کارآمد و عملکرد مطلوبی داشته باشد ، و به عنوان یک حزب واقعی و منسجم ایفای نقش کند. شاید در مرحله اول، یعنی قبل از ورود به پارلمان و در رقابت انتخاباتی، آن هم برای از دست ندادن شانس ورود به پارلمان، با هم یکی شده، اما بعد از آن به دلیل تحمیلی بودن آن حزب، نمیتوان توقع یک حزب منسجم و کارآمد را داشت واختلا ف عقاید در ، درون حزب به حداکثر خود خواهد رسید، و در صورت قدرت یافتن، هر یک از اعضای حزب پیروز، باید توقع این را داشت، که در جهت منافع گروه یا طیف قبلی خود گام بردارند و اختلاف عمیق بین عقاید که از ویژگی های حکومت های بی ثبات است به اوج خود خواهد رسید .
۳-عدم ورود به مرحله تکثرگرایی شدید و بازیهای حزبی
به دلیل همان مشکلات و چالشهایی که پیش روی تشکیل احزاب و فعالیت احزاب ذکر کردیم، و به دلیل نبود فرهنگ تکثرگرایی و دموکراسی در بین جامعه ایرانی. رفتن به سمت تحزب (با این شرایط موجود) یعنی رفتن به سمت بیثباتی هر چه بیشتر کشور.
مخالفت ما در اینجا با ماهیت تحزب نیست، چون لازمه نظام مردم سالار در عصر مدرن وجود احزاب است، اگر چه احزاب امروزه، در کشورهای پیشرفته آن نقش کلاسیک و اولیه خود را بازی نمیکند، اما همچنان نقش خود را در میزان مشارکت مردمی وایجاد حقانیت برای حکومت ایفا میکنند .
مخالفت ما در اینجا از این باب است، که برای فعالیت احزاب زمینههایی لازم است، که بدون این زمینهها، رفتن به سمت تحزب خطرناکتر از نرفتن به سمت تحزب است، پس چه بهتر آنکه وارد بازیهای حزبی نشویم ، چون استبدادگروهی به مراتب خطرناکتر از استبداد فردی است.
۴-ایجاد همگرایی در جامعه
شاید بهترین راه پیش روی حکومت این است که قبل از اینکه وارد مرحله تکثر گرایی شود(آزادانه فعالیت کردن احزاب ، چون نظام پارلمانی بدون وجود احزاب واقعی بی معنا است)، با ایجاد یک رضایتمندی در جامعه و در بین تمام طبقات جامعه، به وسیله توزیع عادلانه ثروت وامکانات ،(اگر چه همچنان اختلافات قومی و فرهنگی باقی است، اما موجبات ایجاد یک اعتماد بین جامعه ودولت را فراهم کرده) وهمراه آن، با نهادینه کردن فرهنگ دموکراسی وتکثر گرایی، تازه، را ه را برای رسیدن به مرحله تحزب هموار کنیم ، که این خود بسیار زمان بر است. و این میتواند منجر به نزدیکی نسبی افکار وعقاید در جامعه شده، وکشور را برای رسیدن به ثبات سیاسی یاری کند.
همان طوری که کشورهای صنعتی و پیشرفته ای چون (انگلیس، آلمان و آمریکا)، کاملا هدفمند به سمت این رویکرد رفتند، با این تفاوت که این کشورها بعد از تجربه تکثرگرایی شدید به سمت مرحله ثبات سیاسی رفتند، چون به قول «دوورژه» انگلیس موفقیت خود را مدیون فرهنگی جامعه خود بوده، نه ساختارش، وگرنه تکثرگرایی شدید به گفته تمام متفکران غربی (رجوع به مبحث ثبات سیاسی) تشدید کننده بیثباتی است.
آیا ایران میتواند، همچون انگلیس بعد از ورود به مرحله تکثرگرایی، به دلیل چالشهای پیش روی شکلگیری احزاب و فعالیت آن ها و نبود فرهنگ تکثرگرایی، و دموکراسی،برای گذر از این مرحله وبرای رسیدن به مرحله ثبات سیاسی متوسل به فرهنگ نداشته (تکثرگرایی و دموکراسی) خود ، همانند انگلیس شود ؟پس چه بهتر آنکه قبل از ورود به مرحله تکثرگرایی شدید، اقدام به فرهنگ همسان سازی در جامعه کرده، و موجبات رضایتمندی در جامعه را فراهم کرده(چون مشارکتی که برآمده از یک ناکامی اجتماعی عمیق و نارضایتی باشد منجر به ثبات سیاسی نمی شود). که خود با مشکلات بسیاری روبروست، و آنگاه احزاب فعالان در عرصه نظام فعالیت کنند.
ایران نمونه کشورهایی است که دموکراسی و هر رویکرد آزادی خواهانه ای، در ادوار گذشته وحال، از بالا سعی بر شکل گیری داشته. بررسی این مدعا را با انقلاب سال ۵۷ شروع میکنیم ،انقلاب اسلامی در سال ۵۷ به رهبری امام خمینی(ره) وبا تفکر مخالفت با استبداد و دیکتاتوری به پیروزی رسید، این در حالی است که هنوز بعد از سپری شدن نزدیک به ۳۴ سال از انقلاب ،اکثر توده جامعه ایران هنوز بسیاری از معیارهای دموکراسی وتکثر گرایی را درک نکرده اند، زیرا دموکراسی باید از کوچکترین نهاد جامعه شروع به شکل گیری کند و نهادینه شود، نمونه دیگر انقلاب مشروطه بود، که با تلاشهای ابتدایی روشنفکرانی چون میرزا حسین خان سپهسالار، مستشارالدوله وملکم خان، به خصوص ملکم خان که در «دفتر تنظیمات» یا« کتابچه ی غیبی» نوشته به سال ۱۲۷۵ ه.ق به تفضیل مفاهیمی از قبیل دولت، قانون وقانون اساسی پرداخته، به بار نشسته) امانت، ،سال۱۳۸۲،ص۳۱(.
با بررسی تاریخ مشروطیت وفراز و نشیب های آن می توان به این نتیجه گیری کلی رسید، در آن زمان مشروطه خواهان به دلیل نبود فرهنگ دموکراسی در جامعه ایرانی و تنها با ابراز مخالفت هایی از سوی روشنفکران آن زمان، که اکثر آن ها هم تحت تاثیر رویکرد های آزادی خواهانه در اروپا قرار گرفته بودند، دارای اهدافی مبهم بودند. نظام پادشاهی مشروطه در ایران به رغم تلاشهای علما وروشنفکران آن زمان نتوانست عملی شود،و در نهایت مجلس تبدیل شد به ابزاری که در دست پادشاه بود.
این اهداف مبهم و تغییر مداوم آمال مشروطه خواهان بدان انجامید، که طرفین مخاصمه در بسیاری موارد درک صحیحی از آنچه که در پی دستیابی بدان بودند، نداشتند. برای مثال، حتی در فرمان مشروطیت نیز مجلس شورای ملی مجلس مشورتی بود، تا به هیات دولت دیدگاه های خود را ارائه دهد وبه هیچ روی حق قانون گذاری نداشت. به سخنی دیگر ، شاه با اینکه خود فرمان مشروطیت را صادر کرده بود، نخست اینکه از مشروطه چیزی نمی دانست ، ودیگر اینکه برای مردم حقی قائل نبود، و فرمان مشروطیت را نه از این جهت که حق مردم است، بلکه از این روی که وی در حق رعیت لطف میکند، اعطا کرده بود(آبادیان، ۱۳۸۳،ص۳۳) .
انقلاب مشروطه با این تفاوت نسبت به انقلاب ۵۷ ،که در انقلاب مشروطه علاوه بر اینکه فرهنگ دموکراسی نهادینه نشده بود، خود پادشاه هم تمایلی برای کم شدن اختیاراتش نداشت، وبه عنوان سدی بود در مقابل دموکراسی، اما انقلاب ۵۷ زمانی شکل گرفت، که یک عزم راسخ در جهت مقابله با دیکتاتوری واستبداد شکل گرفت در نزد رهبران انقلابی، اما امروزه با سدی بنام عدم نهادینه بودن فرهنگ دموکراسی وتکثر گرایی در جامعه روبرو شده.
مبحث دوم: ثبات سیاسی و رابطه آن با نظام پارلمانی وتحزب
این گفتار را با شعار امروزی دموکراسیهای مدرن شروع میکنیم: که دموکراسی همیشه به این معنا نیست که مردم در مقابل حکومت قرار گیرند، و همیشه نظرات مخالف حکومت داشته باشند، گاهی دموکراسی باین معنا است، که مردم و طبقات مختلف جامعه، در کشور احترام عمیقی به رهبران کشور بگذارند، و گاهی این مردم هستند که باید به دولتمردان و به تصمیمات آن ها احترام بگذارند.
اگر بخواهیم مراحل و سیر تاریخی کشورهای اروپای غربی وانگلیس و آمریکا را در راه رسیدن به پیشرفت وتوسعه به صورت تیتر وار بیان کنیم به قرار زیر است: