فصل دوم
مبانی نظری و پیشینه تحقیق
مقدمه
این فصل به مطالعه مبانی نظری و پیشینه تحقیق اختصاص دارد و در آن مطابق موضوع و مسئله پژوهش که به مؤلفه های زیبایی شناسی در برنامه درسی می پردازد ابتدا به خود مفهوم زیبایی شناسی و زیبایی می پردازیم اما از آنجا که زیبایی شناسی، زیبایی و انواع آن از منظر مکاتب و صاحبنظران مختلف به طور متفاوتی درک و بیان گردیده است زیبایی شناسی را از دیدگاه مکاتب مختلف فلسفی مورد بحث قرار میدهیم. سپس رویکردهای ورود زیبایی شناسی به برنامه درسی را بررسی می نماییم. در پایان مبانی نظری، با نگاهی مختصر، برنامه درسی دوره ابتدایی ایران را توصیف می نماییم. پس از مبانی نظری، پژوهش های مهم و مرتبط انجام شده در حوزه زیبایی شناسی و برنامه درسی که خود مشتمل بر تحقیقات داخلی و خارجی میباشد ارائه گردیده است. به طور خلاصه مطالب و موضوعات این فصل را می توان به شکل زیر بر شمرد:
الف) مفهوم زیبایی شناسی به عنوان یکی از ابعاد فلسفی
ب) زیبایی شناسی در مکاتب مختلف فلسفه تعلیم و تربیت
ج)زیبایی شناسی در برنامه درسی
د)نگاهی بر برنامه درسی دوره ابتدایی ایران
ه)پژوهش های انجام شده در حوزه زیبایی شناسی و برنامه درسی
زیبایی شناسی[۲]
زیبایی شناسی اصطلاحی است که توسط بومگارتن برای اولین بار در سال ۱۷۸۰ به عنوان یک علم فلسفی مطرح گردید(احمدی،۱۳۸۴). اما مفهومی است که همانند هنر و اغلب مفاهیم علوم انسانی اگر چه مطالب بسیاری در مورد آن به تحریر در آمده ولی یافتن تعریف دقیق و قابل قبول همگان امکان پذیر نمی باشد. برای مثال زیبایی شناسی سورآلیستها ضد زیبایی شناسی بومگارتن میباشد(همان منبع). تولستوی درباره تعریف هنر میگوید: علیرغم خروارها کتاب که در مورد هنر نوشته شده است تاکنون هیچ تعریف دقیقی از هنر در دست نیست(حسین زاده،۱۳۸۳،ص۴۳). یا ورون نویسنده فرانسوی در مورد زیبایی شناسی میگوید: هیچ علمی به اندازه زیبایی شناسی دستخوش خیالبافی نشده است( همان منبع).
اما بحث راجع به هر موضوعی مستلزم ارائه تعریف و روشن نمودن آن موضوع و مفهوم میباشد که بدین منظور تعاریفی از مفهوم زیبایی شناسی در زیر آمده است.
در لغت نامه دهخدا عطف به زیبایی شناسی آمده است شناختن زیبایی، و رشته ای است از روانشناسی. هدف زیبایی شناسی شناساندن جمال و هنر است و آن درباره مجموعه انفعالات، احساسات درونی، زیبایی، زشتی، هزل، فکاهت و غیره گفتگو میکند علم الجمال(معین، ۱۳۸۷،ص۵۷۸).
مارکوزه(۱۳۶۸،ص۹)میگوید زیباشناسی کاوش در معنای جمال و شناخت زیربم های این پدیده است.
زیبایی شناسی ازنظر علمی یکی از رشتههای پنج گانه کلاسیک فلسفه(در کنار متافیزیک،معرفت شناسی،منطق و اخلاق) میباشد و در پی آن است که زیبایی و امر زیبا را خوب بشناسد حقیقت و مشخصات آن را تعیین کند و اگر ممکن باشد اصول و قواعد زیبائی را در اختیار همگان قرار دهد(فرشی،۱۳۹۱).
زیبایی شناسی روش خاصی از درک اشیا و موقعیت هاست که به صورت برانگیختگی در قالب رشتههای هنری نمود پیدا میکند با توجه به اینکه هنر یکی از کانال های شناخت و ادراک انسان از جهان و پدیدههای هستی است از این رو چیزی را آشکار میسازد این رازگشایی و پرده برداری از یک نوع بی نظیر و منحصر به فرد دانستن است که زیباشناسی نام دارد(رضایی،۱۳۸۸).
فورد در مقاله ای زیبایی شناسی را شاخه ای از فلسفه هنر، شاخه ای برای مطالعه و همچنین به عنوان یک مطالعه انتقادی مطرح میکند و میگوید به عنوان شاخه ای از فلسفه هنر به روش های دیدن و درک جهان مربوط می شود به مثابه شاخه ای برای مطالعه، زیبایی شناسی راه های احساس و دریافت جهان و همچنین تفسیرهای نو و بدیع را شامل می شود و در نهایت به عنوان یک مطالعه انتقادی توانایی قضاوت در سطح حسی[احساسی] همچنین توافق جمعی در مورد ایده آل های زیبایی فرض می شود.
در زمان مدرن اصطلاح زیباشناختی جهت توصیف یک رشته خاصی در فلسفه به کار رفته که به تخیل، ادراک و حس می پردازد و اینکه چگونه آن ها با دانستن، فهمیدن و احساس کردن جهان اطراف ارتباط پیدا میکنند را مورد بررسی قرار میدهد(گرین[۳]، به نقل از دناوی[۴]،۲۰۱۳،ص۱).
نگاهی به تعاریف بالا نشان میدهد که شناخت و درک زیبایی را می توان هدف زیبایی شناسی تلقی نمود و زیبایی شناسی خواه به عنوان یکی از ابعاد فلسفی و خواه به عنوان بعدی از هنر به دنبال بررسی زیبایی خواهد بود اما آنچه که زیبایی شناسی های گوناگون را به وجود می آورد برداشت ها و تعریف های متفاوت از زیبایی است و درباره این سوال که زیبایی چیست شاهد پاسخ های گوناگون هستیم. به سخن دیگر اختلاف در زیبایی شناسی مرهون اختلاف در درک خود زیبایی است. (حسین زاده،۱۳۸۳،ص۵۱) میگوید وقتی راجع به زیبایی از افراد سوال بپرسیم پاسخ ها یکسان نخواهد بود و برای علم زیبایی نمی توان قواعد عمومی وضع کرد از این رو جهت روشن شدن موضوع بالا، معنا و مفهوم زیبایی را از منظر گوناگون مورد بررسی قرار میدهیم.
افلاطون میگوید زیبایی عبارت است از هماهنگی اجزا و کل و اگر مجموعه ای دارای اجزا متناسب باشد زیباست(به نقل از تاجدینی،۱۳۶۹،ص۶۸)
فلوطین اشاره میکند: بنا به نظر بیش و کم پذیرفته ی همگان زیبایی هر چیزی تناسب درونی اجزاء آن است تناسب درست اجزاء نسبت به یکدیگر و نسبت به کل به اضافه رنگ های زیبا و همه آن ها با هم سبب میشوند که آن چیز به چشم ما زیبا بیاید و نظر ما را به خود جلب نماید(به نقل از احمدی،۱۳۸۴).
کانت تعریف خود درباره زیبایی را چنین مطرح میکند زیبا چیزی است که بدون نفع شخصی و مفهوم خاصی باشد و خوش آیند بودن آن جنبه عمومی و کلی داشته باشد(به نقل از رضای الهی،۱۳۵۴،ص۹۲). براین اساس اموری زیبا هستند که به خوبی تحت عبارت در نمی آیند بلکه آن ها باید خوش آیند و احساس شوند و فقط می توان گفت انسان مجموعاً آن موضوع را می پسندد(همان منبع).
هربرت رید(۱۳۸۶،ص۳۱) زیبایی را وحدت روابط صوری در مدرکات حسی ما میداند و میگوید این یک تعریف جسمانی محض از زیبایی است به عقید وی وقتی مدرکات حسی ما این وحدت و هماهنگی صور خلق شده را دریافت نماید حس زیبایی ما ارضاء می شود از این جهت هماهنگی بین اجزاء یک شی سبب زیبایی میگردد.
جعفری(۱۳۶۹) میگوید زیبایی در مفهوم عام عبارت است از کیفیت نگارین نمودی که موجب انبساط خاص روانی میگردد اما با توجه به مفهوم حقیقی آن زیبایی نمودی است نگارین و شفاف بر روی کمال که کمال عبارت است از قرار گرفتن یک موضوع در مجرای بایستگی و شایستگی مر بوط به خود.
طباطبایی( به نقل ازتاجدینی،۱۳۸۹) معتقد است حُسن عبارت است از اینکه شی با غرض و هدفی که از او مطلوب و مقصود است موافق و سازگار باشد و اجزا کاملاً با یکدیگر سازگاری و موافقت داشته باشند و هر چیز که موافق باشد با مقصودی که از نوع آن چیز در نظر گرفته شده است هماهنگی دارد.
هگل معتقد است تابش مطلق یا مثال از پس حجاب جهان محسوسات زیبایی نام دارد(حسین زاده ،۱۳۸۳،ص۴۶).
هیوم میگوید زیبایی آن است که دلپذیر و مطبوع باشد از این رو تنها به وسیله ذوق تعیین میگردد(همان منبع)