روسو بویژه در زمینه ی تعلیم و تربیت متاثر از طبیعت گرایی است و در واقع وی از پیشاهنگان بنام طبیعت گرایی در زمینه آموزش و پرورش است.
طبیعت گرایی همچنان که از معنای آن بر میآید ، بر این فرض مبتنی است که طبیعت بنیان واقعیت است .طبیعت فی نفسه نظامی کلی است که تمامیت هستی از جمله انسان و طبیعت انسانی را در بر میگیرد و تبیین میکند.در ساده ترین صورت بندی آن ، طبیعت گرایی بر این باور مبتنی است که قلمرو واحدی از واقعیت وجود دارد و آن ماده در حال حرکت است.طبیعت گرایان ، گروههای متفاوتی دارند مثلا ژان ژاک روسو بین دیدگاهی رمانتیکی درباره ی طبیعت انسان و چشم انداز عقل گرایانه عصر روشنگری در نوسان بوده است.پستالوتسی که در روش تربیتی خویش از افکار روسو بهره گرفت ، اعتقاد به خدای فوق طبیعت را محفوظ داشت.
در مورد اخلاق ،طبیعت گـرایـان بر این بـاورند که مفهوم خـوب و بـد را با ارجاع به مفاهیم طبیعی و تجربی می توان تعریف کرد. البته در اینکه مفهوم خـوب و بـد را با کمک کـدامیک از مفاهیم طبیعـی می توان تعریف کرد، نظر واحدی ندارند و به همین دلیل به دسته های متفاوتی قابل تقسیم اند:
الف) تعاریف روان شناختی: این گروه برای تعریف و تحلیل مفهوم خوب و بد از مفاهیم روان شناختی استفاده میکنند. طیف بسیار وسیعی از نظریات در باب معنای حسن و قبح را می توان در این دسته جای داد.
ب) تعاریف جامعه شناختی: برخی از اندیشمندان و جامعه شناسان غربی در تعریف حسن و قبح از مفاهیم جامعه شناختی بهـره جسته اند.(شریفی ،۱۳۸۴)
در واقع باید گفت که از یک نظر باید گفت : ((درباره معنای حسن و قبح و تعریف پذیری یا تعریف ناپذیری آن ها دیدگاه های مختلفی مطرح شده است. که به سه دسته تعریف گرایانه ، شهود گرایانه و غیر شناختی تقسیم میشوند )) (همان)
از این نظر ، نظریه ی طبیعت گرایانه در مورد حسن و قبح افعال ، در دسته ی نظریا تعریف گرایانه قرار میگیرد.
در زمینه ی تربیت اخلاق نیز ، طبیعت گرایی نظرات مهمی دارد.(( به عقیده ی طبیعت گرایان ، آموزش و پرورشی که به قصد پرورش اخلاق تحقق مییابد هم جنبه ی مثبت دارد و هم جنبه ی منفی { هم ایجابی است و هم سلبی}.آموزش و پرورش سلبی راه را بر عناصر تباهی آوری که در پرورش اخلاق طبیعت گرایانه مداخله میکنند ، سلب میکند.آموزش و پرورش مذهبی متعارف {مسیحی} به ویژه اگر با روش از بر کردن دستورهای اخلاقی در قالب پرسش و پاسخ لفظی یا موعظه باشد ، پرورش اخلاق واقعی را کارساز نیست ، زیرا الفاظ را جایگزین عواطف و عمل میکند.وجه مثبت آموزش و پرورش از دیدگاه طبیعت گرایی برای رشد اخلاق شامل ابراز غرایز بنیادی و ذاتا ارزشمند انسانی است.لذت یا رنجی که به صورت پیامد عمل عاید شخص می شود ، پاداش یا تنبیه اوست)) (ال.گوتک ،۱۰۷:۱۳۸۹)
هدف از تعلیم و تربیت از دیدگاه روسو حفظ طبیعت فطرتاً نیک و آزاد کودک در برابر فساد محیط اجتماعی است. به نظر او تربیت درست،تربیت منفی است، یعنی برای اینکه طبیعت بتواند آزادنه رشد کند، باید کودک را از جامعه دور نگه داشت تا به سن عقل برسد (کاردان، ۱۳۸:۱۳۸۱). وظیفه تربیت آن است که ضمن آنکه صفا و پاکی طبیعت کودک را حفظ میکند موجبات رشد و نمو وی را فراهم آورد (طوسی، ۱۵۸:۱۳۵۴).
روسو عالم کودکی را متفاوت از عالم بزرگسالی میداند. همین امر سبب شده است تا او را پیشرو روان شناسی کودک بدانند. او نخستین کسی است که خصایص هر مرحله از رشد را به دقت شرح داده و دوران کودکی را متمایز از دوره نوجوانی دانسته است. او در رشد روانی کودک پنج مرحله قائل بوده و برنامه ها و روشهای تربیتی خود را طبق این مراحل ارائه کردهاست. در اینجا با بهره گرفتن از دیدگاههای گوتک (۱۳۸۰) و کاردان (۱۳۸۱) به بیان خلاصهای از این مراحل، برنامه ها و روشها پرداخته می شود:
۱- مرحله خردسالی تا پنج سالگی: فراهم آوردن زمینهی رشد بدنی و جسمی کودک.
۲- مرحله طفولیت که تا ۱۲ سالگی ادامه دارد: پرورش حواس کودک و آشنا کردن او با طبیعت. از نظر اخلاقی و اجتماعی، جلوگیری از عادت کردن کودک به چیزی و آموزش و پرورش سلبی یا منفی. روش آموزش در این دوره مشاهده و تجربه است.
۳-مرحله بین کودکی و نوجوانی یعنی ۱۲ تا ۱۵ سالگی: آموزش فواید اشیاء و روابط بین آن ها و آشنا کردن کودک با کتاب و آموختن نجاری و علوم طبیعی به شرطی که از راه تلقین نباشد.
۴- مرحله نوجوانی یعنی ۱۵ تا ۲۰ سالگی: تربیت جنسی با ارائه پاسخهای مستقیم و حساس به پرسشهای متربی، بدون توسل به خشونت و رمزوارگی. تقویت حس همدردی او با مردمان دیگر.
۵- مرحله ازدواج: تربیت عقلانی، اخلاقی و دینی، بهمعنای رایج کلمه، با هدف ایجاد خردمندی در به کار بردن احساسها و اشتیاقها.
همان طور که ملاحظه می شود ، تربیت اخلاقی در مرحله ی پنجم قرار دارد.
مدعای کلی این مکتب{وجدان گرایی} این است که معیار و منشأ همه ارزش های اخلاقی، مطابقت یا مخالفت آن ها با وجدان اخلاقی انسان است. هر چیزی که مورد پذیرش وجدان اخلاقی باشد خوب، و هر چیزی که با وجدان اخلاقی انسان ها ناسازگار باشد و موجب آزردگی و رنجش وجدان آنان شود، بد است.(شریفی ،۱۳۸۴)
این وجدان اخلاقی تا آنجا نیرومند و مؤثر است که با وجود آن انسان نیازمند به مربی اخلاق نیست. به همین دلیل روسو در مباحث اخلاقی و تربیتی بر این باور است که وظیفه اولیاء و مربیان این است که بچه ها و کودکان را آزاد گذارند تا بر اساس طبیعت اولیه خودشان رفتار کنند. مربیان لازم نیست تربیت اخلاقی خاصی را به کودکان تعلیم دهند، خود طبیعت این کار را کردهاست و همه نیازهای اخلاقی افراد انسانی را، یعنی همه اموری که برای کمال انسان لازم است، در درون آنان تعبیه کردهاست. تنها کار مربیان و اولیای کودکان این است که تلاش نمایند مفاسد اجتماعی و موانع محیطی موجب انحراف کودک از سیر طبیعی زندگی اش نشوند.
وجدان انسانی او را وادار میکند که به سوی راه خیر و فضیلت برود و خودش هم در هر موقعیتی به انسان نشان میدهد که چه باید بکند. اگر هم انحرافی پیدا کرد، او را به شدت مورد مؤاخذه قرار میدهد و تا آنجا او را سرزنش میکند و او را عذاب میدهد که دیگر هیچ رغبتی به سوی آن کار پیدا نکند. مگر این که عوامل اجتماعی به حدی او را منحرف کرده باشند که وجدان او را میرانده و خاموش کرده باشند و گرنه مادامی که این شعله روشن و این ندای الهی در درون هر انسانی بلند است، او خود به تنهایی و بدون راهنمایی دیگران میتواند راه صواب را از راه خطا بیابد.
بنابرین، به عقیده روسو، ملاک اخلاق و ارزش های اخلاقی وجدان است، و راه تحصیل اخلاقیات نیز گوش دادن به ندای وجدان و فطرت انسان است.(شریفی ، ۱۳۸۴ :۲۴)