وی امنیت اجتماعی را با توانمندیها و ظرفیتهای یک جامعه در جهت حراست و حفظ الگوهای سنتی زبان، فرهنگ، مذهب، هویت و عرف ملی شاخص سازی کرده است. و از این نگاه حراست از عناصر اصلی انسجام اجتماعی جامعه را شرط محقق امنیت برای بقاء و استمرار جامعه دانسته است.بوزان بحث خود را در باب امنیت اجتماعی با بیان معنای ارگانیسمینهفته در این نظریه آغاز می کند و بر این عقیده است که زمانی امنیت اجتماعی مطرح است که نیروهای بالقوه یا بالفعل به عنوان تهدیدی برای هویت افراد جامعه وجود داشته باشد. ( Buzan, B, ۱۹۹۸),,
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
امنیت اجتماعی از نظر بوزان به حفظ مجموع ویژگیهایی ارجاع دارد که بر مبنای آن افراد خودشان را به عنوان عضو یک گروه اجتماعی قلمداد میکنند یا به بیان دیگر معطوف به جنبههایی از زندگی فرد میگردد که هویت گروهی را سامان میبخشد.« بوزان بحث خود را با بیان ارگانیکی نهفته در این تئوری آغاز میکند و معتقد است امنیت اجتماعی به مقابله با خطراتی میپردازد که به صورت نیروهای بالقوه یا بالفعل هویت افراد جامعه را تهدید میکنند. امنیت اجتماعی از نظر بوزان به حفظ مجموعه ویژگیهایی ارجاع دارد که بر مبنای ان خودشان را به عنوان عضو یک گروه اجتماعی قلمداد میکنند یا به بیان دیگر، مربوط به جنبههایی از زندگی فرد میشود که هویت اجتماعی او را سامان میبخشند. یعنی حوزه ای از حیات اجتماعی که فرد خود را ضمیر ما متعلق و منتسب میداند و در برابر آن احساس تعهد و تکلیف میکند، مثل ما ایرانیان، ما زنان، ما مسلمانان، ما اعراب، و غیره. حال هر عامل و پدیدهای که باعث اختلال در احساس تعلق و پیوستگی اعضای گروه گردد در واقع هویت گروه را به مخاطره انداخته و تهدیدی برای امنیت اجتماع محسوب میشود. بدین جهت است که بوزان مفهوم ارگانیکی امنیت اجتماعی را هویت دانسته و امنیت اجتماعی را مترادف امنیت هویتی تلقی کرده است.» ( Buzan, B, ۱۹۹۸),
بوزان ممنوعیت به کارگیری زبان، نامها و لباسها از طریق بستن مکانهای آموزشی و دینی یا تبعید و کشتار اعضای یک اجتماع را، از جمله عواملی میداند که امنیت اجتماعی را تهدید می کند. در واقع آنچه که باعث میگردد که گروه اجتماعی سامان گیرد احساس وابستگی بالاست که میان اعضای گروه وجود دارد و به آنها کلیت یکپارچه ای را میبخشد، که مبنای تعریف اعضاء از هستی خویش خواهد بود و شناسایی دیگران به عنوان بیگانه و خارجی. « پس گروه اجتماعی آن کلیت خاصی است که به دلیل اشتراک اعضای گروه در اندیشه و باورها، احساسات و عواطف، کردار و اعمال به وجود آمده است و از آن به عنوان ما یاد میکنند، به طور مثال ما مسلمانها، ما زنان و… حال هر عامل و پدیده ای که باعث اختلال در احساس تعلق و پیوستگی اعضای گروه گردد در واقع هویت گروه را به مخاطره انداخته و تهدیدی برای امنیت اجتماعی قلمداد میگردد. بوزان عنصر بنیادی امنیت اجتماعی را هویت دانسته و امنیت اجتماعی را مترادف امنیت هویت تلقی می کند. بوزان درک مفهوم امنیت اجتماعی به عنوان امنیت هویت تأکید و یک اشتباه مفهومیدرباب کلمهرا یادآور شده است. به نظر وی امنیت اجتماعی نبایستی با تأمین اجتماعی در نظر گرفته شود چرا که تأمین اجتماعی درباره افراد و به طور گسترده در اقتصاد مطرح است و لی امنیت اجتماعی درباره جمعهای بشری و هویت شان میباشد و به سطح افراد و به طور اخص به پدیدههای اقتصادی قابل تقلیل نیست، بلکه به سطح هویتهای جمعی و کنشهایی که به منظور دفاع از هویتها، تحت عنوان ما صورت میگیرد، نظر دارد.» ( Buzan, B, ۱۹۹۸),
امنیت مورد نظر بوزان، بیشتر دولت محور است و کمتر به ابعاد و تحولات فرهنگی و اجتماعی جدیدی توجه دارد که از این حیث، مورد نقد قرار گرفته است. « به نظر ویور که از پایه گذاران مکتب کپنهاک است، رهیافت بوزان با تحویل معنای امنیت اجتماعی و ادغام ان با امنیت ملی، مفهوم هویت را نا دیده میگیرد. او پیشنهاد میکند که امنیت اجتماعی هم تراز با امنیت زیست محیطی، امنیت سیاسی و امنیت اقتصادی نیست، بلکه این مفهوم هم سنگ امنیت ملی است.»
ویور و امنیت اجتماعی
ویور، رویکرد پنج بعدی بوزان به امنیت را رد میکند و به جای آن، تنها دو صورت امنیت، یعنی امنیت دولت و امنیت اجتماعی را مطرح میسازد. از نظر وی« امنیت اجتماعی را توانایی جامعه برای حفظ ویژگیهای اساسی اش تحت شرایط تغییر و تهدیدات واقعی و محتمل تعریف میکند.» وی بر ارتباط نزدیک میان هویت، جامعه و امنیت تاکید دارد و خاطر نشان میکند که جامعه امنیت هویتش را جستجو میکند. به طوری که باید قادر به حل اختلالات هویتی باشد و اعضای ان نمیتوانند نسبت به چیزهایی که هویت شان را تهدید میکند احساس مسئولیت نداشته و آنها را تنها به دولت واگذار نمایند. جامعه در این تعریف بیشتر شامل مجموعه ای از افرادی میشود که در یک سرزمین تحت حاکمیت یک دولت- ملت زندگی میکنند. (Weaver, O1998),
ویور در تحلیلهای امنیتی جامعه را اساساً به معنی ملت یا اجتماعات قومیکه براساس ایده ملت فرمول بندی شده اند، تعریف میکند؛ از این رو حفظ شرایط داخلی برای تکامل هویت را بنیاد اساسی امنیت اجتماعی دانسته است. « با در نظر داشتن این ویژگی، ویور گروههای ملی قومیو مذهبی را تنها مخاطبان امنیت اجتماعی میداند، چرا که آنان گروههای بزرگی هستند که بخشی از قلمرو و سرزمین متعلق به یک دولت- ملت را اشغال کرده اند. مانند کشور ایران که کردها در کردستان و ترکها در آذربایجان مستقر هستند. ویور چنین ادامه میدهد که اگر به قلمرو جغرافیایی این گروهها حمله شود یا به جمعیت آنان صدمه زده شود و خطری آنان را تهدید کند، مقابله با این نوع خطرات در لوای امنیت ملی سامان میپذیرد و امنیت ملی را تهدید میکند. مقابله با این نوع خطرات در لوای امنیت ملی نظم خواهد داشت و امنیت ملی موظف است برای حفظ قلمرو خویش از سرزمین چنین گروههایی محافظت نموده و آنها را از تهدیدات مصون بدارد. بنابراین امنیت اجتماعی چه خواهد شد؟ و چه بارمعنایی را حمل خواهد کرد که به عنوان موضوعی مستقل در امنیت ملی مطرح میشود؟ ویور در پاسخ به سوالات خویش توضیح میدهد که این گروههای بزرگ دارای هویت هستند، یعنی اعضای گروه براساس تعلقاتی ( دین، قومییا ملی) به یکدیگر پیوند خورده اند و به جهت همین اشتراکات میان خود احساس پیوستگی مینمایند.(Weaver, O1998),
به نظر ویور در حالی که امنیت ملی تهدیداتی را مورد توجه قرار میدهد که اقتدار دولت را تهدید میکند، امنیت اجتماعی، نگران تهدیداتی است که هویت جامعه را مورد تعرض قرار میدهد. «بنابراین، این تنها دولت نیست که مرجع امنیت است، بلکه جامعه نیز بخشی از مرجع امنیت محسوب میشود. برخی جوامع از نظر جغرافیایی، سیاسی و یا هر دو با دولت خود سازگاری ندارند. امنیت این اجتماعات، موضوع امنیت اجتماعی است. یعنی اینکه این جوامع چگونه هویت خود را حفظ کنند.» در نتیجه استقرار نظم و امنیت، عامل تداوم ساختار اجتماعی است، « نظمیکه حداقل از چهار ویژگی فراگیر، همدلانه، عادلانه، و پویا برخوردار باشد. هرگونه اختلال در نظم اجتماعی باعث تضعیف احترام متقابل و هویت اجتماعی میگردد.» (چلبی،۱۳۸۲،ص ۷۶) حال زمانی که هویت چنین گروههایی تهدید میشود امنیت اجتماعی مطرح خواهد شد. به بیان دیگر، زمانی که حیات جامعه در بخش سخت افزاری امنیت دچار خطر شود بر عهده امنیت ملی است که با ان مقابله نماید. اما زمانی که امنیت جامعه در بخش نرم افزاری در معرض چالش قرار میگیرد امنیت اجتماعی با ایجاد حریم برای جامعه از هویت آن دفاع می کند. (Weaver, O1998),
با توجه به این ویور در کتاب امنیت اجتماعی ( مطالعه موردی کردها و فلسطینیها) چهارنوع تهدید برای امنیت اجتماعی این قومیتها و هویتها بیان میکند که شامل ( رقابت افقی، رقابت عمومی، مهاجرت و کاهش جمعیت) میباشد، و تهدید رقابت افقی را ناشی از نفوذ فرهنگی تشریح می کند. « بنابراین امنیت اجتماعی یک موضوع هویتی و نوعی تئوری مطرح در روابط بین الملل است که در جستجوی جنبههای اجتماعی تاثیر گذار در ارتباطات بین الملل میباشد. این تئوری بیانگر اهمیت و برجستگی فزاینده امنیت یا ناامنی اجتماعی یعنی موقعیتهایی که در آن گروههای مهمیدر یک جامعه احساس میکنند هویت آنها به وسیله مهاجرت واگرایی یا امپریالیزم فرهنگی در خطر است و تلاش میکنند تا از خود دفاع کنند. در گذشته هرگاه ملتی بدین شیوهها احساس تهدید میکرد میتوانست از دولتش بخواهد تا به طور مقتضی بدان پاسخ دهد. باکدر شدن مرزها به نظر میرسد که این امر دیگر امکان پذیر نیست اما میتوان تهدیدات هویتی را با تقویت هویت و فرهنگ پاسخ دهد.» از نظر ویور مهمترین واحد تحلیل در مطالعات امنیت اجتماعی را هویتهای قومیو مذهبی میداند. او هویت را به عنوان مفهوم صریح امنیت اجتماعی قلمداد نموده و معتقد است تا زمانی امنیت اجتماعی مطرح میشود که جامعه تهدیداتی نسبت به هویتش احساس کند.
میتار[۲۰]http://anthropology.ir/node/19368 و امنیت اجتماعی
میران میتار برای ارزیابی امنیت اجتماعی از مدل سیستمایک استفاده میکند، در این مدل تکیه بر نظریه آنارشیسمیکرده است. وی در این مدل مسائل جامعه را بر اساس سطوح متفاوت ( فرد، گروه، سازمان، اجتماع، جامعه سیستم و فراملی تحلیل کند و از آنارشی ( هرج و مرج) به جای تعادل به عنوان وسیله ای برای اندازه گیری حالات نظام استفاده میکند. « در تئوری آنارشی اجتماعی از شش متغیر کلان اجتماعی نام میبرند که عبارتند از جمعیت، اطلاعات، فضاء، تکنولوژی سازمان، سطح کیفی زندگی. بنابراین میتوان این چنین نتیجه گیری کرد که هرگروه اجتماعی اگر از میزان جمعیت، اطلاعات، فضاء یا سرزمین، تکنولوژی و سازماندهی بیشتر برخوردار باشد از امنیت اجتماعی بیشتری نسبت به سایر گروهها که بهره کمتری از متغیرهای فوق دارند، برخوردار است. میتار با توجه به پایبندی اش به تئوری آنارشی اجتماعی بیلی و همچنین در راستای تکمیل آن متغیری را وارد معادله امنیت اجتماعی میکند که از آن به عنوان متغیر انحراف نام میبرد. متغییر انحراف شامل همه پدیدههای اجتماعی و فردی ناخواسته و مضر است ( مانند اشکال متنوع جرم،اسیبهای اجتماعی، جنگهای داخلی و بین المللی و حوادث طبیعی و فنی متنوع)، بنابراین معادله جدید امنیت اجتماعی که توسط میتار ساخته میشود, عبارت خواهد بود: (همه پدیدههای ناخواسته) +( کیفیت زندگی)A» موضوع مهم در تئوری میتار ان است که نظام اجتماعی به جای آنکه با معیار تعدل و نظم قابل تحلیل باشد از طریق آنتروپی تحلیل میشود، به گونه ای که با به حداقل رساندن آنتروپی میتوان بر سطح امنیت اجتماعی تأثیر گذاشت، از جمله نمونههایی که توسط این معادله قابل نتیجه گیری است که کاهش آنتروپی داخلی از خلال کاهش جرایم است. در نتیجه امنیت اجتماعی (با فرض ثابت بودن آنتروپی خارجی) افزایش مییابد.
۲-۴۲- ﻧﺎاﻣﻨﻲاﺟﺘﻤﺎﻋﻲ:
با عنایت به این که ادراک و استنباط هر جامعه و فرهنگ از امنیت با جوامع دیگر متفاوت است ما نیز تعریفی از امنیت اجتماعی ارائه میکنیم که با واقعیات و نیازمندیهای اجتماعی و فرهنگ جامعه ما همخوانی داشته و اصطلاحا بومی باشند. این تعریف بر اساس تعبیر و استنباطی که از قدرت و حوزه قلمرو حاکمیت در جامعه دارد، انتخاب شده است. به عبارت دیگر تعریف ما از امنیت اجتماعی به تفسیر ما از مسئولیتهای حاکمیت در برابر مردم و وظایف حاکم در قبال امنیت شهروندانش مربوط میشود. با مطالعه تحقیقات و پژوهشهای صورت گرفته «امنیت اجتماعی» در جامعه ما دارای ابعاد زیر است:
۱- ﻧﺎاﻣﻨﻲ ﺟﺎﻧﻲ
۲- ﻧﺎاﻣﻨﻲ ﻣﺎﻟﻲ
۳- ﻧﺎاﻣﻨﻲ ﺧﺎﻧﻮادﮔﻲ
۴- ﻧﺎاﻣﻨﻲ در ارزشﻫﺎیاﺧﻼﻗﻲ
۵- ﻧﺎاﻣﻨﻲ ارزشﻫﺎوﻋﻘﺎﻳﺪدﻳﻨﻲ واﻋﺘﻘﺎدی
۶- ﻧﺎاﻣﻨﻲ ﻋﻤﻮﻣﻲ ﺷﺎﻣﻞ ﺧﻴﺎﺑﺎن ﭼﺎرک، اﻣﺎﻛﻦ ﻋﻤﻮﻣﻲ
۷- ﻧﺎاﻣﻨﻲ ﺷﻐﻠﻲ واﻗﺘﺼﺎدی
۲-۴۳- ابعاد نا امنی:
اﺑﻌﺎد ﻋﻴﻨﻲﻧﺎاﻣﻨﻲ
در اندازهگیری بعد عینی نا امنی، مصادیق نا امنی چون تعداد جرم، تعداد جنگها، مناقشات و غیره اندازهگیری میشود. به عنوان مثال هر گاه بخواهیم میزان نا امنی در یک محله، شهر یا جامعهای معینی را از بعد عینی اندازه بگیریم، میزان جرائم رخداده در آن محله را اندازهگیری کرده و احصا میکنیم. مثلاً تعداد سرقتهای عادی یا مسلحانه، میزان تزاعهای دسته جمعی، آدمربایی، چاقوکشی، عربده کشی در یک محله را اندازه گرفته و سپس آن را با سایر مناطق مقایسه میکنیم. آنگاه میگوییم محله A در مقایسه با محله B نا امنتر است. یا اگر بخواهیم میزان نا امنی در یک استان را در مقایسه با استان دیگر اندازه بگیریم، میگوییم در استان A میزان آدم ربایی، قتل و سرقت مسلحانه در مقایسه با استان B در محدوده زمانی معین، بیشتر یا کمتر است؛ لذا میزان نا امنی استان A نسبت به B، این مقدار است. هر چند این نوع اندازهگیری کامل نیست و نمیتواند دقیقاً میزان نا امنی را در یک استان و محله و یا شهر را نشان دهد، لیکن تا حدود زیادی نشان دهنده واقعیت نا امنی در یک محله است. ( ﮔﻴﺪﻧﺰ،۱۳۷۳، ص ۶۲۷)
ﻧﺎاﻣﻨﻲدر ﺑﻌﺪ ذﻫﻨﻲ
اندازهگیری میزان نا امنی ذهنی یا احساس نا امنی سختتر از بعد عینی آن است. زیرا اساساً استخراج و اندازهگیری احساس افراد از طریق گویشها و سئوالات کار سادهای نیست و در عین حال احساس و ذهنیت افراد تابع متغیرهایی است که سنجش و برآورد آنها نیز کار دشواری است. از این رو اندازهگیری و محاسبه احساس نا امنی افراد در یک محله، شهر و استان تابع متغیرهای روانی شخصی – محیطی مادی و غیره است؛ و تکیه و اعتماد کامل به آن به سادگی امکانپذیر نمیباشد. با اینحال در بسیاری از موسسات تحقیقاتی برای اندازهگیری احساس نا امنی در افراد، از نظر سنجیهای گوناگون و طرح پرسشهای معین استفاده میشود و از طریق پاسخهایی که شهروندان میدهند، میزان احساس و ادراک نا امنی را تخمین زده و اندازهگیری میکنند.
به عنوان مثال زنان عموماً بیشتر از مردان احساس نا امنی میکنند. پیران و افراد کهنسال بیش از جوانان احساس نا امنی میکنند. افراد تحصیلکرده بیش از افراد بیسواد نسبت به عوامل کلان اقتصادی، سیاسی، اجتماعی احساس نا امنی میکنند.
۲-۴۴- عوامل موثر بر ناامنی اجتماعی:
در تعیین میزان احساس نا امنی، عوامل متعدد و گوناگونی دخیل هستند. عواملی چون محیط زندگی، رسانهها، مطبوعات، شایعات و غیره مهمتر از دیگر عناصر در افزایش یا کاهش میزان احساس نا امنی موثرند. طبق تحقیقات انجام دشه رسانهها نقش تعیین کننده در این مقوله دارند.
مثلاً اگر در محله، شهر یا استانی رسانهها به طور گسترده به مقوله و تبیین جنایتی که در آن محله به وقوع پیوسته بپردازند، به سرعت احساس نا امنی در افراد افزایش یافته و حتی اگر چنین واقعهای در مقایسه با مناطق مشابه اندک باشد، میزان احساس نا امنی مدتها در آن منطقه در سطح بالا خواهد ماند. روزنامهها و مطبوعات با دامن زدن به حوادث خشن، قتل و آدمربایی میتوانند احساس نا امنی را در یک منطقه به گونه غیر قابل تصور افزایش داده و اگر نظر سنجیهایی در همین زمان انجام شود، کاملاً میزان افزایش احساس نا امنی را نشان خواهند داد.
۲-۴۵- رسانهها و جهتدهی افکار عمومی:
رسانهها و ارتباطات اجتماعی با سرعت و قدرت مرزنورد خود امکان دسترسی به افکار میلیونها انسان و تأثیرگذاری بر آنها را فراهم میسازند. دسترسی آسان، میزان تلفات و قربانیان رسانهای را در مقایسه با جنگهای نظامیبسیار افزونتر ساخته است؛ به عبارت دیگر، گلولههای رسانهها دهها برابر مرگبارتر از سلاح جنگی است. به همین منظور گروهی از پژوهشگران وسایل ارتباط جمعی را باور بر آن است که کسانی که رسانهها و فنآوری ارتباط جمعی را در اختیار دارند گویی دنیا از آن آنان است و این نظرگاه همسو با دیدگاه نظری الوین تافلر است که از اهمیت جریان سریع و پرشتاب اطلاعات در موج سوم تمدن بشری سخن میگوید. وی معتقد است در بحرانهای سیاسی آینده در جهان، «تاکتیکهای اطلاعاتی» حرف نخست را خواهد زد. تافلر بر این باور است که محور مانورهای قدرت را در آینده همین تاکتیکهای اطلاعاتی شکل خواهد داد و این تاکتیکها چیزی نیست جز قدرت دستکاری «اطلاعات» که بخش عمده آن نیز حتی پیش از آن که این اطلاعات به رسانهها برسد، صورت خواهد یافت. از دیدگاه او عرصه نبرد را فراگرد گسترده فرستندهها، رسانهها، پیامگیران و پیامسازان شکل میدهند. (شکرخواه، ۱۳۸۲،ص ۴۷ – ۴۶)
الوین تافلر پارهای از تاکتیکهای این نبرد را که امروزه دوران جنینی خود را سپری میکند، معرفی کرده است.
تاکتیک حذف: که کاملاً روشن است و بر حذف کردن پارهای از اطلاعات استوار است.
تاکتیک کلیبافی: که این تاکتیک شامل بر افزودن اطلاعات و به اصطلاح لعاب زدن آنهاست.
تاکتیک زمانبندی: که معمولترین آنها تأثیر در بخش پیام است تا «پیامگیر» زمینگیر شود.
تاکتیک قطره چکانی: که دادهها به جای آن که در یک سند ارائه شوند، در زمانهای گوناگون به مقدار کم پخش میشوند.
تاکتیک تبخیر: که در آن شایعه پخش شده باعث سردرگمیمخاطب میشود.
تاکتیک بازگشتی: که ساختن دروغ برای سنجش حریف است.
تاکتیک دروغ بزرگ: که منظور از آن، همان شیوههای دکتر گوبلز، عنصر تبلیغاتگر هیتلر است. با این حال غول رسانهها تنها به قصد به بیراه بردن افکار عمومیاز شیشه خویش بیرون نمیآید. رسانهها با قدرت نظارتی خویش عملاً وضعیتهای نابهنجار جوامع در سطح جهان را گوشزد میکنند. نمونه این واقعیت بر آفتاب انداختن جنایات میلوسوویچ در کوزوو و اذیت و آزار و قومکشی مسلمانان بوده است. رسانهها با زبان جهانی خود نه تنها افکار عمومیرا در سطح ملی بلکه در سطح جهانی به سوی موضوعات گوناگون سوق داده و موجب واکنشهای متفاوت نسبت به آن میشوند.
۲-۴۶- نقش وسایل ارتباط جمعی در امنیت اجتماعی:
رسانههای ارتباطی به عنوان یکی از ارکان اساسی جامعه و پل ارتباطی میان دولت و ملت میتوانند با آشنا و آگاه ساختن جامعه نسبت به بزهکاری و مسائل قانونی، خانوادگی، اجتماعی و اقتصادی مربوط به آن، مشارکت هر چه بهتر و مفیدتر مردم در سازماندهی و اجرای سیاست جنایی را موجب شوند و در این حالت مردم خود کارگزار امنیت شده و در فرایند حصول به آن مشارکت مینمایند. برای مثال، شبکههای رادیو و تلویزیونی ملی و محلی میتوانند با تهیه برنامهها و نمایشهای آموزشی توأم با جذابیت و سرگرمینسبت به اطلاعرسانی در خصوص جرایم ارتکابی، مرتکبین و علل شکلگیری آنها به مردم اقدام نمایند. در برخی از کشورها پلیس از طریق رسانههای گروهی و به ویژه تلویزیون مردم را در جریان بعضی از جرایم ارتکابی و همچنین شمهای از تحقیقات انجام شده در مورد آن جرایم قرار میدهد و برای دستگیری مرتکب یا مرتکبان آنها و کسب اطلاعات لازم از مردم درخواست همکاری می کند. در واقع کارکرد آموزشی رسانهها به این منظر آشکار میشود.
رسانهها میتوانند شیوههای مبارزه با بزهکاری و پیشگیری از آن را به مردم آموزش دهند. با به تصویر کشیدن و یا تبیین فرایند بزهکار شدن یک فرد، مخاطبان در مییابند که چگونه با اتخاذ تدابیر صحیح تربیتی، آموزشی، اقتصادی و اجتماعی مانع بدهکار شدن افراد گردند.
انعکاس جرایم در رسانهها
این سئوال مطرح است که غالباً چه جرایمیاز جرایم عمومیافراد جامعه، در رسانهها منعکس میگردد؟ بررسی صفحات حوادث روزنامهها و نشریات و همچنین اخبار تلویزیون نشان میدهد که اصولاً جرایم خشونتآمیز بیش از جرایم دیگر در رسانهها انعکاس یافتهاند. جرایمیچون قتلها (همراه با بیان ویژهگیهای خاص قاتل و یا قربانی و یا به لحاظ ارتباط خانوادگی بین آنها نظیر قتل والدین توسط فرزندان و بالعکس، قتلهای زناشویی و نیز قتلهای زنجیرهای)، اسیدپاشی، سرقتهای مسلحانه توأم با قتل، تجاوزهای جنسی همراه با قتل و ضرب و جرح قربانی، کلاهبرداریها و سرقتهای بزرگ به لحاظ ارزش ریالی اموال کلاهبرداری شده و یا مسروقه و نظایر آنها از این شمارند. اما در کنار پرسش نخست این سئوال نیز مطرح میشود که آیا میتوان به بهانه ویژگی بدآموزی، چنین اخباری را تحت پوشش رسانهای قرار نداد؟ به عنوان مثال، یکی از اثرات ناگوار انعکاس اخبار مجرمانه در رسانهها، قهرمان پروری و ایجاد حس شهرت طلبی در افراد است. هنگامیکه رسانهها شرح اعمال و رفتار یک مجرم را با تمام جزئیات و گاه به صورت اغراق آمیزی ترسیم میکنند و عکسها، تصاویر و گفتههای او را منتشر میسازند، بدون شک، نظر و میل افراد ضعیفالنفس و آماده بزهکاری را به خود جلب مینمایند و عاملی در جهت ترغیب آنها به بزهکاری میگردند.
هانری روبرت وکیل دادگستری مینویسد:
«هیچ چیز شومتر و وحشتناکتر از روزنامههایی که در اطراف جنایت و جنایتکاران تبلیغ میکنند و هیاهو و جنجال میآفرینند و عکسهای مختلف را در بهترین صفحات و گاه صفحه اول به چاپ میرسانند، وجود ندارد.
بارها با این امر بخورد کردهام که پس از ورود به زندان و صحبت با جوانان بزهکار اولین سئوالی که مطرح کردهاند این جمله بوده است که از من در روزنامهها چه نوشته میشود و روزنامهها درباره من چه میگویند.»
با این وجود باید به این مطلب قائل شد که نمیتوان به بهانه بدآموز بودن اخبار مربوط به جرم، آن اخبار را منعکس نکرد؛ ولی میتوان با ایجاد راهکارهایی در خصوص نحوه انعکاس اخبار جرایم، آثار سوء آن را به حداقل رساند. زیرا با توجه به این که بزهکاری یک امر غیرعادی است و در اکثر موارد قربانیانی را به همراه دارد و احساساتی را جریحهدار میسازد. در صورتی که هیچ رسانهای آن را پوشش ندهد باز هم از راههای غیررسمیو آن هم نه آن طور که اتفاق افتاده بلکه براساس برداشتها و سلیقههای افراد بازگوکننده، مطرح میشود و این امر کنجکاوی مردم را نسبت به دانستن حقیقت مسئله برمیانگیزد به طوری که تمایل دارند حقیقت را از زبان منابع معتبر و فراگیری چون رسانهها بشنوند. در همین رابطه این که اساساً چرا مردم باید از اخبار مربوط به جرم آگاه شوند، سئوال دیگری است که به ذهن متبادر میگردد.
در پاسخ باید گفت مردم باید از اخبار جرایم آگاه باشند. ابتدا به این دلیل که همیشه دانستن هر چیز بهتر از ندانستن آن است و دوم به منظور جلوگیری از تکرار جرایم مشابه؛ به این معنا که مراقب باشند خود و دیگر اعضا، قربانی و یا مرتکب جرم مشابه دیگری نشوند.