“
ایکلز[۷۳](۱۹۹۲)، نیز مشاهده کرد در طی سال های دوره ابتدایی پسران و دختران نسبت به توانایی خود در درس ریاضی اعتماد یکسانی دارند، اما در دوره دبیرستان پسران به توانایی ریاضی خود اعتماد بیشتری داشته، در حالی که دختران برآورد کمتری از تواناییهای خود در این زمینه دارند. اما برخی از بررسی ها در ایران(قنبرزاده،۱۳۸۰)، نشان داد که دختران خودکارآمدی بالاتری نسبت به پسران دارند.
بندورا(۱۹۹۷)، معتقد است که اختلاف خودکارآمدی دختران و پسران از فرایند اجتماعی شدن متفاوت میان دو جنس ناشی است. تجربه های متفاوت دو جنس در کودکی منجر می شود تا دختران کمتر در معرض منابع اطلاعاتی لازم برای توسعه یک احساس خودکارآمدی قوی قرار گیرند. یافته های پژوهش پاجاریس(۲۰۰۰)، نیز نشان داد که مهم ترین منبع خودکارآمدی برای دختراندر ریاضی، تجربه مشاهده ای و تشویق های کلامی است. دختران در پژوهش پاجاریس(۲۰۰۰)، تأکید داشته اند که معلم ریاضی و تشویق هایی که از سوی او انجام می شود بر رشد قابلیت و اعتماد به خود آن ها بسیار مؤثر بوده است. بنابرین، ادراک از نقش های جنسیتی(باورهای جنسیتی) بخش دیگری از مفهوم خود افراد را شامل می شود. افراد به ویژه در دوران کودکی و نوجوانی در تعامل با دیگران، محیط اجتماعی و فرهنگ خود، ادراکی از نقش جنسیتی خود مییابند که این ادراک بخش مهمی از ادراک فرد را نسبت به خود تشکیل میدهد(ظهره وند،۱۳۸۹).
۲-۲-۲٫ دورنمای تکاملی شادکامی[۷۴] در روان شناسی:
شادکامی هدف مشترک تمام افرادی است که به سمت نیل به آن در تکاپو هستند، اما برای بسیاری از مردم این هدف به طور ناکام کننده ای دور از دسترس باقی مانده است. زندگی مدرن برای انسان های امروزی برکاتی به همراه داشته است. فن اوری پزشکی مرگ و میر کودکان را در بسیاری از بخش های دنیا کاهش داده است. بسیاری از امراضی که اجدادمان را تهدید می کرد ریشه کن شده است. درد روان شناختی، افسردگی و اضطراب را می توان با لیتیوم[۷۵]، پروزاک[۷۶] و سایر داروهای روان گردان تخفیف داد. نیروهای متخاصم محیطی داروینی از قبیل سرما، گرما، انگل ها، شکارچیان و کمبود غذا دیگر تهدید کننده جان انسان ها نیستند و مردم در قیاس با اجدادشان در رفاه حیرت انگیزی به سر میبرند(مظفری،۱۳۸۲).
محیط های متراکم زندگی که توسط هزاران انسان دیگر احاطه شده است، احساس گمنامی و ناتوانی در سازمان های بزرگ و در عین حال، محروم ماندن از حمایت های اجتماعی خویشاوندان گسترده منجر به آسیب های گوناگونی شده است. انسان های قدیم ممکن بود با یک یا دو جین انتخاب بالقوه همسر رو به رو باشند اما انسان های جدید با هزاران انتخاب بالقوه همسر مواجه هستند. آن ها به وسیله تصاویر جذاب رسانه ها بمباران میشوند که در نتیجه ممکن است باعث انتظارات نامعقول در مورد کم و کیف همسران قابل دسترس گردد. به عقیده روان شناسان تکاملی رگ بار تصاویر جذاب انسان های دیگر ممکن است مشکلات روان شناختی و اجتماعی به همراه داشته باشد. مثلا در یک سری مطالعات مشاهده شده است که مواجهه متعدد با تصاویر زنان زیبا، باعث کاهش تعهد مردان نسبت به همسرشان می شود(مظفری،۱۳۸۲).
۲-۲-۲-۱٫ شادکامی و مفهوم آن
در یکی دو دهه اخیر رویکرد روانشناسی مثبت مورد توجه روانشناسان بسیاری قرار گرفته است (سلیگمن[۷۷] و سکزنتمی هالای [۷۸](۲۰۰۱). یکی از مباحثی که در سال های اخیر در رویکرد روانشناسی مثبت مورد توجه قرار گرفته است، مبحث شادی[۷۹] است.
واژه شادی مفهومی روانشناختی است که دارای تعاریف و ابعاد مختلفی میباشد. در واژه نامه ها، شادی با واژه هایی هم چون خوشحالی، شادکامی، خوشی و نشاط هم معنا دانسته شده است (معین،۱۳۷۱). در سطح عموم مردم شادی، بودن در حالت خوشحالی و سرور یا دیگر هیجانات مثبت، رضایت از زندگی و فقدان افسردگی و دیگر عواطف منفی است. در مباحث روانشناختی شادی به عنوان یکی از هیجانات مثبت طبقه بندی شده است که انسان ها در فعالیت های روزمره خود آن را تجربه میکنند.
در تبیین شادکامی ، دو مکتب اصلی تفکر وجود دارد : لذت گرایی [۸۰]یک نظریه روان شناختی است که طبق آن ، ارگانیزم به منظور جستجوی لذت و دوری از درد انگیخته می شود(فرانکن[۸۱]،۱۹۹۸). لذت گرایی به طور کلی شامل احساساتی است که نتیجه ای از درون شد[۸۲] به نظام های حسی پنج گانه است. به این ترتیب، شادکامی طبق اصل لذت گرایی، بیشینه کردن اثرهای مثبت نظام های حسی متفاوت است . اما شادکامی یک مفهوم بسیار پیچیده است .تئوری های شناختی، دیدگاهی دیگر ارائه کردهاند: لازاروس [۸۳]، نظریه پرداز شناختی هیجان، شادکامی را به عنوان هیجانی تعریف کردهاست که نتیج های است از به وجود آوردن پردازشی قابل استدلال در جهت فهم یک هدف (داناولد[۸۴]، ۱۹۹۷).
به عبارت دیگر، تئوری های شناختی، شادکامی را به عنوان آن چه در راه رسیدن به هدف تجربه می شود می بینند. به این ترتیب، شادکامی منبعث از هدف یا برانگیخته شده توسط هدف است، در حالی که نظریه لذت گرایی، شادکامی را به عنوان وضعیت آخر یا خود هدف می بیند.
آیزنک[۸۵](۱۹۸۳)، شادکامی را به عنوان برونگرایی پایدار در نظر گرفت و خاطر نشان ساخت از زمانی که عواطف مثبت در شادکامی مورد توجه واقع شد ند، شادکامی با جامعه پذیری آسان و تعامل مطلوب و لذت بخش با دیگران مرتبط دانسته شد(فرانسیس[۸۶]، براون[۸۷]، لستر[۸۸] و فیلیپ چاک[۸۹]،۱۹۹۸).
برخی محققان پیشنهاد کردهاند که شادکامی را در صورتی می توان به عنوان صفت در نظر گرفت که سه ملاک پایداری زمانی، همسانی بین موقعیتی، و علیت درونی را دارا باشد(فرانسیس و همکاران،۱۹۹۸). آرگایل و کراسلند[۹۰](۱۹۸۷)، نیز شادکامی را وابسته به فراوانی و درجه عواطف مثبت یا لذت، سطوح بالای رضایت در طول زندگی، و نبود احساسات منفی نظیر افسردگی و اضطراب دانسته اند(فرانسیس و همکاران، ۱۹۹۸).
“