مجنون کسی است که قوه عقل و درک ندارد و به اختلال کامل قوای دماغی مبتلاست. قانون مدنی در ماده ۱۲۱۲ قانون مدنی بدون هیچ تعریفی از مجنون به آثار حقوقی آن پرداخته است و گفته است جنون به هر درجهای باشد موجب حجر است.
قانونگذار در ماده ۱۲۱۳ قانون مدنی مجنون را به ادواری و دائمی تقسیم کردهاست. مجنون دائمی نمیتواند در سمت وکالت قرار گیرد و چنین قراردادی چنانچه منعقد شود باطل و بلااثر خواهد بود و چنانچه طرفین عقد وکالتی منعقد کردهاند ولی پس از مدتی وکیل مجنون شود در چنین حالتی عقد منفسخ میشود. ازآنچه در مورد جنون دائمی گفته شد مسلماًً مجنون ادواری در زمان جنون فاقد درک و تمییز و در نتیجه فاقد اراده است. البته ناگفته نماند تبصره ۷ ماده ۷ قانون وکالت هم بیان داشته شخصی که تحت قیمومیت است نمیتواند سمت وکالت را قبول کند.
۳-۱-۳-۲: آثار سفاهت طرفین در قرا داد وکالت
۳-۱-۳-۲-۱: آثار شرایط عقد
حال چنانچه پس از قرارداد وکالتی یکی از طرفین مجنون شوند چه آثاری به بار میآورد؟
با توجه به اینکه بند ۳ ماده ۶۷۸ قانون مدنی جنون وکیل یا موکل را موجب انقضای وکالت میداند، بنابرین ما جنون احد طرفین وکالت را به طور جداگانه هم موردبررسی قرار میدهیم.
فرض ما در حالتی است که موکل و وکیل در حالت سلامت عقلی، اقدام به بستن عقد وکالت کردهاند و حتی مجنون ادواری، در حالت افاقه، قرارداد وکالت را منعقد نموده است. اما پسازآن و قبل از انجام موضوع وکالت، موکل یا وکیل دچار بیماری جنون میشود و وکالت منفسخ و اذن قطع میگردد. یعنی آنچه هنگام انعقاد وکالت برای صحت آن لازم بوده، در ادامه آنهم ضروری است؛ خواه ممنوعیت و بطلان عقد مجنون برای حمایت از او باشد و خواه برای جلوگیری از ورود ضرر بهطرف دیگر عقد.
اما بحثی که در اینجا قابلطرح است و تردیدهایی را به وجود میآورد، بطلان عقد وکالت در خصوص جنون ادواری است. زیرا، در مورد جنون دائمی، بدون شک بیماری جنون هر یک از طرفین عقد وکالت، موجب بطلان آن میگردد. لیکن در مورد جنون ادواری در قانون مدنی مستقلاً حکمی دیده نمیشود. بااینحال، به دلایلی میتوان گفت که با عارض شدن جنون به هر یک از طرفین عقد وکالت، خواه جنون دائمی باشد یا ادواری، وکالت باطل میشود. زیرا اولاً، برابر بند ۳ ماده ۶۷۸ قانون مدنی به طور اطلاق «جنون» عقد وکالت را مرتفع میکند. یعنی در اینجا جنون هم شامل دائمی و هم ادواری است. ثانیاًً، وقتی عقد وکالت در جنون ادواری زایل گردید و اذن مرتفع شد، اتصال اذن قطعشده و عقد گسسته، موجه نخواهد بود و این امر که اعمال حقوقی مجنون ادواری زایل گردید و اذن مرتفع شد، اتصال اذن قطعشده و عقد گسسته، موجه نخواهد بود و این امر که اعمال حقوقی مجنون ادواری در حال افاقه نافذ است (ماده ۱۲۱۳ قانون مدنی)، در اینجا نمیتواند مصداق داشته باشد. یعنی نمیتوان گفت هرگاه به فرد، جنون دست داد، وکالت باطل میشود و هر وقت او به حالت افاقه رسید، عقدِ منحل شده، دوباره معتبر میگردد و در نتیجه ممکن است وکالتنامه واحد، بارها باطل و مجدداً خودبهخود اعتبار یابد.
درباره جنون، برخی از فقهای ما معتقدند که (وکالت) بنا بر اقوی به پیدا شدن دیوانگی مستمر و بنا بر احتیاط در غیر چنین دیوانگی (مثلاً ادواری) باطل میشود و یا یکی از حقوقدانان مینویسد: «… جنون خواه دائمی باشد و یا ادواری اگرچه مدت آن کوتاه و چند دقیقه بیش به طول نینجامد موجب ارتفاع وکالت میگردد».[۱۲۴] پس در نتیجه با پیش آمدن جنون (خواه دائمی یا ادواری) برای هر یک از طرفین عقد، وکالت باطل میگردد.
۳-۱-۳-۲-۲: اطلاع وکیل از جنون موکل
سؤالی که پیش میآید این است که آیا پیش از رسیدن خبر موت یا جنون موکل به وکیل باید اعمال او را نافذ شناخت یا وکالت با این حوادث منحل میشود و علم و جهل وکیل در انحلال و نفوذ اعمال او اثر ندارد؟ به عبارتی آیا میتوان با وحدت ملاک از ماده ۶۸۰ قانون مدنی همانند مورد عزل اعمال وکیل را پیش از رسیدن خبر موت و جنون موکل به او نافذ شمرد؟ در اینباره قانون مدنی حکمی ندارد و ظاهر از سکوت نویسندگان قانون این است که نخواستهاند بهمانند عزل، انفساخ وکالت در اثر جنون را منوط به علم وکیل سازند. بهویژه که نظر قاطع فقیهان امامیه نیز این است که نفوذ اعمال وکیل پیش از آگاهی از عزل موکل حکم استثنائی است که نمیتوان به قیاس در مورد جنون موکل اجرا کرد در تأیید این نظر نسبت به جنون میتوان گفت در مورد عزل موکل وظیفه دارد که نهی از اجرای وکالت را به اطلاع مأمور آن (وکیل) برساند و اگر در اجرای این وظیفه کاهلی کند باید نتایج آن را نیز متحمل شود.
باوجوداین اگر پذیرفته شود که مبنای نافذ شناختن اعمال وکیل معزول جلوگیری از ضرر نامشروعی است که به وکیل و طرف قرارداد میرسد باید انصاف داد که این مبنا در مورد ناآگاه ماندن از جنون موکل نیز وجود دارد انتقال اموال موکل به ورثه نیز مانع از اجرای قاعده لا ضرر نیست زیرا هدف آن جلوگیری از ضرر نامتعارف وکیل و اشخاص ثالث است، نه کیفر دادن موکل بیمبالات. پس برای حفظ نظم در معاملات و حمایت از اعتماد مشروع بیگناهانی که با وکیل هدف معامله میشوند، باید قراردادهایی را که وکیل پیش از علم به جنون موکل بسته است نافذ شناخت این نتیجه در مورد جنون بهآسانی قابل پذیرفتن است زیرا ولی یا قیم موکل به عنوان مدیر و نماینده پایبند به پیمانهای او است.
۳-۲: فوت وکیل
وکالت عقدی است که بر مبنای اعتماد متقابل وکیل و موکل به یکدیگر نهاده شده است، شخصیت هرکدام انگیزه دیگری در انعقاد قرارداد است و با فوت هرکدام یکی از ارکان عقد بر هم میخورد[۱۲۵].
ازجمله طرق انحلال قرارداد وکالت، فوت هر یک از طرفین منعقد کننده قرارداد است. این امر را میتوان از بند سوم ماده ۵٧٨ و نیز ماده ٩۵۴ قانون مدنی بهخوبی استنباط کرد. در این بخش کوشش شده تا بابیان مختصر ماهیت عقد وکالت از دیدگاه قانون مدنی، به بررسی اختصاری انحلال وکالت براثر فوت طرفین آن پرداخته، شرط بقای وکالت بعد از فوت طرفین منعقد کننده را بررسی کرده، آثار قرارداد بعد از فوت طرفین را مشخص کرده و درنهایت امکان یا عدم امکان بقای قرارداد وکالت و یا تبدیل آن به ماهیت حقوقی جدید بعد از فوت را مورد تحلیل قرارداد.
با بررسی مواد قانون مدنی در مبحث عقد وکالت، به سهولت استنباط میگردد که عقد وکالت، اصولاً قراردادی جایز بوده و جز در مواردی خاص، که آنهم در قانون مدنی پیشبینی شده، از سوی هریک از طرفین منعقد کننده قرارداد و بنا به حدوث وقایعی، قابل انحلال خواهد بود. دلایل جواز عقد وکالت را میتوان از مواد ۶۸۲،۶۷۸ و ۶۷۹ قانون مدنی استنباط کرد. ازجمله طرق مذکور که با جمع ماده ۹۵۴ همان قانون میتوان دریافت، انحلال قرارداد وکالت در اثر انجام مورد وکالت، اراده موکل در عزل وکیل، استعفای وکیل و فوت یا حجر و یا سفه (در امور مالی)، میباشد.
۳-۲-۱: مبنای انحلال وکالت در اثر فوت
در توجیه انحلال قرارداد وکالت در اثر موت به طور اختصار میتوان به دو دلیل استناد کرد.